eitaa logo
ذاکرین آل الله
281 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
304 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻سفارش ویژه امام رضا علیه السلام برای عزاداری ماه محرم امام رضا علیه السلام : اى پسر شبیب! اگر براى چیزى گریان شدی، براى حسین علیه‌السّلام گریه كن كه او را سر بریدند همان‌گونه که گوسفند را سر می‌برند و هجده كس از خاندانش علیهم‌السّلام با او كشته شدند كه روى زمین مانندى نداشتند؛ آسمان‏هاى هفت‏گانه و زمین‏ها براى كشته‌شدن او گریستند و چهار هزار فرشته براى یاری‏ اش به زمین آمدند و دیدند که ایشان كشته شده‌اند.پس بر سر قبرش ژولیده و خاك‌آلود می‌باشند تا قائم علیه‌السّلام قیام كنند و یاری ‏اش كنند و شعار آن‏ها «یا لثارات الحسین علیه‌السّلام» (ای خونخواهان حسین علیه‌السّلام) است.  📚 عيون أخبارالرضا(ع) ج1 ص 299
▪️فرشته باران و امام حسین (ع) انس بن مالک می‌گوید: فرشته باران نزد رسول اکرم(ص) آمد و از ایشان اجازه ملاقات خواست. حضرت اجازه داد. رسول اکرم(ص) به ام سلمه فرمود: مراقب باش و نگذار کسی داخل خانه شود. ناگهان حسین(ع) آمد و می‌خواست داخل خانه پیامبر(ص) شود. من جلو او را گرفتم، ولی او از دست من خود را رها کرد و وارد خانه شد. گاه بر دوش و پشت آن بزرگوار می‌نشست و گاه گردن او را می‌گرفت. فرشته باران به حضرت عرض کرد: آیا این کودک را دوست داری؟ فرمود: بله. فرشته آسمانی گفت: امت تو به زودی او را خواهند کشت. اگر می‌خواهی جایگاه شهادت او را به شما نشان دهم؟ ناگهان مقداری خاک قرمز را به پیامبر نشان داد. ام سلمه می‌گوید من آن تربت را گرفتم و آن را در پارچه‌ای قرار دادم. 📚منبع البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج ۶، ص ۲۳۶
▪️نظر رأس الجالوت دانشمند یهود در مورد شهادت امام حسین (ع) ابن لهیعه می‌گوید: پس از آنکه امام حسین(ع) در کربلا به شهادت رسید، با یکی از دانشمندان بزرگ یهود به نام رأس الجالوت ملاقات کردم. او گفت: بین من و داود پیامبر هفتاد پشت فاصله است، هرگاه یهودیان مرا می‌بینند احترام می‌گذارند و حق مرا رعایت و مرا حفظ می‌کنند و میان شما و پیامبرتان فقط یک نسل فاصله است، اما فرزند او را کشتید. 📚منبع الخرائج و الحرائج، قطب الدین راوندی، ج۲، ص۵۸۱
▪️ورود به کربلا فَخَطَبَ أَصْحَابِهِ هناک وَ قَالٍ : أَمَّا بَعْدُ ، فَإِنَّ النَّاسَ عبید الدنیا وَ الدین لَعِقَ علی أَلْسِنَتِهِمْ یحوطونه مَا دُرَّةٍ معائشهم فَإِذَا محّصوا بِالْبَلَاءِ قُلْ الدیانون . ثُمَّ قَالَ لَهُمْ : أَ هَذِهِ کربلاء ؟ قَالُوا لَهُ : نَعَمْ فَقَالَ : هَذِهِ مَوْضِعٍ کرب وَ بَلَاءٍ ، ‌ها هُنَا مُنَاخُ رکابنا وَ مَحَطِّ رِحَالِنَا وَ مسفک دِمَائِنَا امام هنگام ورود به کربلا خطبه خواند و به اصحابش چنین فرمود: مردم، بندگان دنیایند و دین لقلقه زبانشان است. تا آن جا که زندگیشان بچرخد دور دین می‌گردند ولی آن گاه که به سختی دچار شوند، دین داران کم خواهند شد. سپس فرمود: آیا اینجا کربلاست؟ گفتند: آری. فرمود: این محل، کرب و بلا (اندوه و سختی) است. اینجا خوابگاه شتران و منزلگاه ما و محل ریختن خون ماست. 📚منبع ترجمه مقتل خوارزمی، مصطفی صادقی، ص۶۰
▪️خطبه حضرت پس از ورود به کربلا وَ قَالَ (علیه‌ السلام) فِی مَسِیرِهِ إِلَى کَرْبَلَاءَ: إِنَّ هَذِهِ الدُّنْیا قَدْ تَغَیرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا فَلَمْ یبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَهٌ کَصُبَابَهِ الْإِنَاءِ وَ خَسِیسُ عَیشٍ کَالْمَرْعَى الْوَبِیلِ أَلَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یتَنَاهَى عَنْهُ لِیرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً. فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَهً وَ لَا الْحَیاهَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً. إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ‏ یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیانُون بنا بر مشهور، حضرت در روز دوم محرم وارد سرزمین کربلا شدند و پس از استقرار، این خطبه را برای مردم خواندند: «اما بعد، پیشامد ما همین است که می بینید. اوضاع زمان حقیقتاً دگرگون گردیده و زشتی ها آشکار و نیکی ها و فضیلتها از محیط ما رخت بربسته است. از فضائل انسانی باقی نمانده مگر اندکی مانند قطرات ته مانده در ظرف آب. مردم در زندگی ننگین و ذلت باری به سر می برند زیرا نه به حق عمل می‌شود و نه از باطل رویگردانی می شود. در چنین محیط ننگینی شایسته است که شخصی با ایمان و فضیلت، فداکاری و جانبازی کند و به سوی فیض دیدار پروردگارش بشتابد. من در چنین محیط ذلت باری مرگ را جز سعادت و خوشبختی نمی بینم همچنان که زندگی با آن ستمگران را چیزی جز رنج و نکبت نمی شمارم. این مردم برده های دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان شده، حمایت و پشتیبانی آنها از دین تا آنجاست که زندگیشان در رفاه باشد، اما آنگاه که در بوته امتحان قرار گیرند دینداران کم خواهند بود. 📚منبع تاریخ طبری، محمدبن جریر طبری، ج ۷، ص ۳۰۰ اللهوف، سید بن طاووس، ص ۷۹ تحف العقول، ابن شعبة الحرانی، ص ۲۴۵
▪️ثواب اشک بر امام حسین(ع) از دیدگاه احمدبن حنبل حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْرَائِيلَ، قَالَ: رَأَيْتُ فِي كِتَابِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَنْبَلٍ رَحِمَهُ اللَّهُ بِخَطِّ يَدِهِ، نا أَسْوَدُ بْنُ عَامِرٍ أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ، قثنا الرَّبِيعُ بْنُ مُنْذِرٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: كَانَ حُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ، يَقُولُ: " مَنْ دَمَعَتَا عَيْنَاهُ فِينَا دَمْعَةً، أَوْ قَطَرَتْ عَيْنَاهُ فِينَا قَطْرَةً، أَثْوَاهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ. (در کتاب احمدبن حنبل بزرگ حنبلیان اهل سنت آمده) امام حسين (عليه‌السلام) فرمود: هرکس كه چشمانش برای ما پر اشک شود و يا يک قطره اشک بريزد خداوند او را در بهشت جای خواهد داد. 📚منبع فضائل الصحابه، احمدبن حنبل، ج۲، ص۴۸۰
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۱۸ تیر ۱۴۰۳ میلادی: Monday - 08 July 2024 قمری: الإثنين، 2 محرم 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹رسیدن امام حسین علیه السلام به کربلا، 61ه-ق 🔹ارسال نامه امام حسین علیه السلام به کوفه، 61ه-ق 📆 روزشمار: ▪️8 روز تا عاشورای حسینی ▪️23 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️33 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️48 روز تا اربعین حسینی ▪️56 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه السلام
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۱۹ تیر ۱۴۰۳ میلادی: Tuesday - 09 July 2024 قمری: الثلاثاء، 3 محرم 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليه السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹رسیدن عمر بن سعد لعنة الله علیه به کربلا، 61ه-ق 📆 روزشمار: ▪️7 روز تا عاشورای حسینی ▪️22 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️32 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️47 روز تا اربعین حسینی ▪️55 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه السلام
459.6K
اشک دونه دونه، میریزه رو گونه روزی نبوده اشک نریزم برا طفل سه ساله وقتی رو نیزه، بابا شو میدید زنده بمونه از این به بعد محله سر و ببرید دختر نمیتونه این صحنه ها رو ببینه زیر لب میگفت وقتش رسیده بابام رو پاهام بشینه بابام و بده آهش داره قلب عمم رو آتیش میزنه بابام و بده این سر که چوبش زدی شیشه... این زجر پلید، آهم رو گرفت ای داد جوری من و زد، دندون جلو افتاد حسین، یا اباعبدالله.
409.6K
نبین توی خرابه هام آسمونا جای منه من دختر شاهم و دنیا واسه بابای منه نبین الآن گرسنمه عالم روزی خورمه دختر شامی من ملک مراقب چادرمه دستی به جز اباالفضل سه سال آزگاره رخصت شونه کردن موی منو نداره اما آتیش خیمه دور دید چشم عمومو غروب روز عاشورا اگر سوزونده مومو کجا بودی مو داشتم تا کمرم کجا بودی دستش بود زیر سرم مثل پروانه ها می گشت دور و برم نبین می خوابم رو زمین رو پر قو بوده سرم هنوز تو گوشمه صدا لالایی برادرم نبین زبونم می گیره اون روزا رو می دیدی کاش شیرین زبونی منو کسی تو دخترا نداشت یه روز تو آسمونا منم ستاره داشتم اسم داداشامو روی ستاره ها می ذاشتم اما الان یه ماهه رو نیزه ها نشستن وقتی که می زدن منو چشماشونو می بستن کجا بودی غم این قافله نداشت کجا بودی پاهام آبله نداشت روی دستام جای سلسله نداشت کجا بودی مو داشتم تا کمرم کجا بودی دستش بود زیر سرم مثل پروانه ها می گشت دور و برم نبین گوشم پاره شده بدون گوشواره نبود یادش به خیر ام البنین گوشوارمو خریده بود چشمام سیاهی میره و چند روزه دشوار می بینم تو روبروم نشستی و اما تو رو تار می بینم یه شب میون صحرا افتادم از رو ناقه ام از قافله جا مونده بودم زجر اومد سراغم بسه دیگه نی مخواهم یادم بیفته اون شب منم برم داره صدام می زنه عمه زینب برو دختر خوش باشی روز و شبات برو دختر بازی کن با رفقات نگه داره باباتو خدا برات کجا بودی مو داشتم تا کمرم کجا بودی دستش بود زیر سرم مثل پروانه ها می گشت دور و برم. .
و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ حاج محمد رضا بذری•✾• السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا صَرِیعَ الْعَبْرَهِ السَّاکِبَه،السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا صَاحِبَ الْمُصِیبَهِ الرَّاتِبَه، یَا رَحْمَةَ اللهِ الْوَاسِعَة و يا بابَ نِجاةِ الْاُمَّة دل دلداده را دل بسته دلبر تصور کن کمال عشق را عشق پدر دختر تصور کن دم صبح از سفر برگشته‌ای بابا عطشانم نم چشم مرا سرچشمه کوثر تصور کن بیا جای طبق سر روی پای دخترت بگذار لباس پاره‌ام را بالشی از پر تصور کن بابا شبیه پیرزن‌ها خم شدم چرا از بس لگد خوردم رسیدن هرکه دستش تاری از زلف مرا کنده خودت این مختصر جای موی سر تصور کن بابا ببین رنگ کبود گونه‌ام را زجر بد می‌زد شب و روز من را اینگونه زجرآور تصور کن نگو آن گوشواری که خریدی کو؟ کشید و برد همین خون لخته گوش مرا زیور تصور کن بابا ادای لکنتم را دختر شامی درآورده زمان ترس زبانم را از این بدتر تصور کن میان ازدحام کوچه صدها بار افتادم گلی را زیر دست و پای یک لشکر تصور کن حجاب عمه ام زینب، عمو عباس مرا کشت برایش آستین پاره را معجر تصور کن چها دیدن در بزم شراب شام دخترهات میان مست‌ها بابا خودت دیگر تصور کن نفسم می‌مونه تو گلوم منو می‌کِشن از سر موم منو می‌کِشه میگه نگاه این داداش عمو این هم عمو بزنم میری سمت کدوم نمی‌گفتی مگه کو عموم مثلاً بزنم چی میشه بسه گریه و زاری تموم بشکنه دستت که معجر برنداری مطمئناً تو یکی دختر نداری بزن تو صورتم هیچ جا نمیگم ولی فکر نکنی بابا نمی‌گم صورتم، باورم چی میشه بابا کار حرم چی میشه نیزه ای که زدن به عموم بزنن تو سرم چی میشه آخه بال و پرم چی میشه با لگد کمرم چی میشه زجر میگه اگه گوشواره‌تو ببرم چی میشه ببین گونه‌ام که می‌ریزه ازش درد سنان زد حرمله از خنده غش کرد هولم می‌داد جلوی لشکر بیارم بابا رو تنم پر از زخمه و خون دارم از یه محله نشون خدا نگذره از اونی که شده دلقکِ مجلسشون اینو بابا در گوش میگن چیه بازار برده فروش که میگن خدا ناموس حیدر بد نبینه خدا صبرت بده خواهر سکینه ما پرده نشین‌های حرم را چه بازار از دست ابوالفضل عمویم گله دارم بگذریم چقدر خوبه حالم پدر چقدر خوش گذشت این سفر رو پر قو می‌خوابیدم شبا تا سحر توی این شهر یهودی نیست این کبودی کبودی نیست بابا صورتم گل انداخته هوای شام بهم ساخته اگر تو زیر دست و پا نبودی خوب منم نبودم اگه میون آتیش توی خیمه‌ها نبودی خب منم نبودم اگه جایی با اضطراب نرفتی خب منم نرفتم اگر توی بزم شراب نرفتی خب منم نرفتم آروم آروم از طبق بیا کنارم سر رو سر بگذارم حرف نگفته دارم چند شب بابا یه ذره نون نخوردم اسمت رو که می‌بردم همش کتک می‌خوردم آه دیگه از دست خودم کلافه‌ام زحمتو باید کم کنم اضافه‌ام عمه می‌کشم سرمه چشام ناز می‌شه مگه نه؟ عمه باباییم بیاد دلم باز میشه مگه نه؟ دوباره زندگیم آغاز میشه مگه نه ؟ .
نامرتب نیستم من فقط النگوهام دستم نیست ندیدی بابا زیر سر گُل سر بستم نیست بابا دندونم که افتاده در میاد مگه نه؟ بابا تو عروسیم داداش اکبر میاد مگه نه؟ *مقتل صاحب ریاض القدس میگه: اون قدر ابی عبدالله این بچه رو دوست داشت مشعوف می‌شد وقتی این بچه رو می‌دید شعف تو صورتش میومد تا این بچه رو می‌دید بچه رو مفصل می‌بویید... گفت:بابا! شب شد من بغل کی بخوابم؟ "يا أبتاه! مَن ذا الذي خضّبك بدمائك؟ يا أبتاه! مَن ذا الذي قطع وريدك؟ يا أبتاه ! مَن ذا الذي أيتمني على صغر سنّي ؟ يا أبتاه ! يا أبتاه ! مَن للنساء الحاسرات ؟ يا أبتاه ! مَن للأرامل المسبيّات ؟ يا أبتاه ! مَن للعيون الباكيات ؟ يا أبتاه ! ليتني كنت قبل هذا اليوم عميا" کاش کور می‌شدم اینجوری نمیدیدم تورو... "يا أبتاه ! ليتني وسدت الثّرى ولا أرى شيبك مخضّباً بالدّماء" کاش من محاسنت رو خونی و به خون خضاب شده نمیدیدم... می‌دونی کجا ابی عبدالله محاسنش به خون خضاب شد؟ یه جا تو گودال بود که تیری به سینه آقا زدن اونجا آقا محاسنش به خون خضاب شد، یه جا دیگه هم اون لحظه‌ای که خون گلوی علی اصغر.... ناله بزن یاحسین!... .
روضه - حاج محمدرضا بذری(3).mp3
32.73M
↻ دل دلداده را دل بسته دلبر تصور کن کمال عشق را عشق پدر دختر تصور کن .
و توسل به حضرت رقیه سلام اله علیها اجرا شده به نفسِ حاج میثم مطیعی•✾• سلام بابای‌ خسته‌ام، چه خوب شد آخر اومدی جامونده پیکرت کجا؟ چی شد که با سر اومدی؟ باباجون باباجون! اون که شبیه مادرت، نشسته روبروت منم لبای من خونی میشه، هر جا رو بوسه می‌زنم باباجون باباجون! گلایه‌ای نیست، همه چی خوبه فقط دلم برا تو آشوبه زخمای رو لبت برا، چوبه رو نیزه از رقیه دور بودی می دیدمت، یه پارچه نور بودی راسته که میگن، تو تنور بودی؟ «تو رو خدا منو ببر بابا» غصم شده چرا باهام، یه چادر اضافی نیس موهای رو سرم دیگه، اونقدی که ببافی نیس «خودت که می‌بینی» مثل مادربزرگ شده، از همه بیشتر این نوه از بس که سیلی زدنم، گوشم دیگه نمیشنوه «خودت که می‌بینی» از غصه طاقتم دیگه طاقه ببین گلت شکسته از ساقه از شبی که افتادم از ناقه بذار نگم چرا چشام تاره بذار نگم چی شده گوشواره رو میگیرم با آستین پاره «تو رو خدا منو ببر بابا» : محمد رسولی .
Shab03Moharram1402[02].mp3
25.93M
سلام بابای‌ خسته‌ام، چه خوب شد آخر اومدی جامونده پیکرت کجا؟ چی شد که با سر اومدی؟ باباجون باباجون!
و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج میثم مطیعی•✾• خون تو می‌جوشد از قلب زمان داغِ تو آتش به جان عاشقان کشته ما را یادت، آخرین فریادت «ای سیه پوش غمت هفت آسمان» شد زمین و آسمان آتشفشان تا که افشاندی به طاق آسمان خون ذبح آخرت را ناگهان، ای تمام آبروی این جهان ای سرت بر نیزه مصباح‌الهدی گشته بزم روضه‌ات عرش خدا جان دهم در راهت، ای خدا خونخواهت «ای سیه پوش غمت هفت آسمان» از ازل بستی تو عهدی با بلا، خواندی آنگه عاشقان را الصلا تا ابد آوازه قالوا بلا می‌رسد با موج خون از کربلا گویی از سر بگذر و سامان بگیر آری از جان بگذر و جانان بگیر جان ما حیرانت، چشم ما گریانت «ای سیه پوش غمت هفت آسمان» : دکتر محمدمهدی سیار .
Shab03Moharram1402[05].mp3
14.33M
↻ خون تو می‌جوشد از قلب زمان داغِ تو آتش به جان عاشقان کشته ما را یادت، آخرین فریادت .
و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج میثم مطیعی•✾• حال دلم تو روضه‌هات، حال زیارته حسین دلای ما از عشق تو، پر از حرارته حسین حسین جان... حسین جان... به پرچم مقدست، همیشه تکیه می‌کنم از روزی که یادم میاد، برا تو گریه می‌کنم حسین جان... حسین جان... سیاهی کتیبه‌هات نوره عاشق تو نداره دلشوره کی گفته کربلا ازم دوره *من اربعین میام،دلم برات تنگ شده الان دلم میخواست کربلا بودم، از سرازیری باب القبله پایین می آمدم،می گفتم:آقا! الان حرف دل می زنم با تو...زیارتنامه بعدا میخونم.حرفای درشت درشت نمیزنم فقط هی میام ‌پایین میگم:حسین! دوست دارم...* تو‌‌ گریه‌هام عشق تو معلومه اونکه تو‌ رو داره چه آرومه آقای ما تشنه و مظلومه «سیدنا الغریب حسین جانم» : محمدرسولی *سهل ساعدیِ،صحابی پیغمبره.میگه من نبودم...دیر رسیدم...بیت المَقدِس بودم وارد شام شدم...دیدم همه جا رو آزین بستن...پارچه های رنگی از در و دیوار آویزون کردن"والنساء یَلعَبنَ بالدُّفوفِ و الطُّبول"دیدم زن هاشون همه دارن دف می زنند،زن ها دارن طبل میزنند.همه خوشحالند.همه به هم تبریک میگن.میگه رفتم جلو دیدم چند نفر ایستادند،خودمو معرفی نکردم. گفتم:یه سوال دارم! شما مردم شام عیدی دارید که ما بی خبریم؟یه نگاه از سر حقارت بهم انداختند.گفتند:"نَظُنُّک اعرابیا" انگار بیابونی هستی،انگار اهل بادیه ای خبرنداری.گفتم:من صحابی پیغمبرم،من سهل ساعدی ام،من از پیغمبر حدیث نقل کردم.یه نفر برگشت گفت:سهل تعجب نمی کنی چرا آسمون خون نمی باره؟!چرا باید اینطور باشه؟اشاره کرد به باب ساعات"هذا راسُ الحُسَین!یُهدی من العراق"ای سهل! سر پسر پیغمبر و دارن برای امیر هدیه میارن. سهل ساعدی میگه خودمو رسوندم.صحرای محشره...انگار قیامت به پا شده.اولین منظره ای که دیدم این بود* سری به نیزه بلند است در برابر زینب خدا کند که نباشد، سر برادر زینب.... *میگه دیدم سرها وارد شد.نیزه دارها سرها رو به دست گرفتن...یه سر نورانی دیدم... "و الریحُ تَلعبُ بها یَمینا وَ شمالا"باد که می وزید این سر به راست و چپ متمایل میشد."و هو راسٌ زهريُّ قمری،اشبه الناس برسول الله..."گفتم حالا که دیر رسیدی لااقل یه کاری بکن. رفتم وسط این زن ها، دخترها روی کجاوه های بدون عِماری و محمل سوارند.به یه دختر بزرگواری رسیدم گفتم:مَن انتِ ؟!شما کی هستی؟اول خیالشو راحت کردم.گفتم:من سهل ساعدی هستم.صحابی جد شما.صدا زد:"انا سُکینه بنت الحسین"من سکینه دختر امام حسینم. بی بی من بیتُ المَقدِس بودم دیر آمدم. اگه کاری از دست من برمیاد با جون و دل همه جوره در خدمتم،سهل پول همراه داری یا نه؟ بله...یه پولی به این نیزه دارها بده، این سرها رو از بین زن ها بیرون ببرن. ای سهل! "فَقد خُزینا لکثرةِ نظرِ الینا" اینقدر به ما نگاه کردن ما خوار و خفیف شدیم. سر رو بردن .خانواده اشو کنار دارالاماره جا دادن...اگر نمی دیدم نمی گفتم.بعضی مردم شام آمدن"و یَبصُقونَ فی وجوهِهِنَّ "به صورت این زن ها آب دهن می انداختند. سر رو بردند دارالاماره، سُفرا رو دعوت کرده بود.اتفاقات خیلی زیادی افتاد قصر اون ملعون،یکیش اینه: سر رو گذاشت زیر تختش گوشه ی تشت بیرون بود نشسته بود با سُفرا حرف میزد، شراب می خورد. باقیمونده شراب رو توی تشت می ریخت. یه نگاه می انداخت.میگفت:حسین! چقدر زود پیر شدی.بعد دوباره حرف میزد سر رو برای دخترش بردنددر چه خرابه ای؟! زین العابدین میگه ما رو‌در خرابه ای جا دادن روزها گرم بود، آفتاب داغ بود،شب ها سرد بود"حتی تَقَشَّرَت وُجوهِهِنَّ"این دخترها صورتاشون پوست انداخت. پارچه رو کنار زد،اول عقب عقب رفت بهش گفتن: "هذا راسُ ابیکِ الحسین" اومد نشست"فَرَفَعَتهُ مِنَ الطَّشتِ حاضِنَةًلَه"دستاش کوچیک بود،مراقب بود سر از بین دستاش نیفته سر را به سینه چسبانید* .
Shab03Moharram1402[01].mp3
39.64M
↻ حال دلم تو روضه‌هات، حال زیارته حسین دلای ما از عشق تو، پر از حرارته حسین حسین جان... حسین جان... .
متن اشعار و نوحه های شب چهارم محرم (س) (ع) 👇👇👇👇
4_5911008840597373433.mp3
769.6K
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ السَّلاَمُ عَلَيْکِ يَا سَيِّدَهَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ ُ (زیارت نامه حضرت زهرا سلام الله علیها) کی برات کربلا میخاد امشب از مادرش زهرا بگیره... با توجه صدا بزن... یا فاطِمَهَ الزَّهْراَّءُ يا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا انّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكِ اِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهَةً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعى لَنا عِنْدَاللّه (دعای توسل)
4_5911008840597373460.mp3
1.17M
مناجات 1 🔸دلم گرفته خدایا در انتظار فرج یابن الحسن... 🔸دلم گرفته خدایا در انتظار فرج 🔸دو دیده ام شده دریا در انتظار فرج آقای خوبم یابن الحسن... 🔸هنوز می رسد از کوچه های شهر حجاز 🔸صدای گریه زهرا در انتظار فرج ایام عزای سیدالشهداست... اما خیلی حیفه توی مجلسمون روضه مادرش زهرا خونده نشه... آخه هر مصیبتی که کربلا وارد شد از مدینه شروع شد... 🔸هنوز میرسد از چاه های کوفه به گوش 🔸صدای ناله مولا در انتظار فرج اگر الان گوش دل باز کنیم صدای امیرالمومنین به گوش میرسه... هی میگه پسرم مهدی کجایی... 🔸هنوز پرچم سرخ حسین منتظر است 🔸گشوده چشم به صحرا در انتظار فرج (شاعر: سازگار) حالا با همین اشک قشنگت... با همین حال خوبت... آقات رو صدا بزن... هرکجا نشستی ... همه باهم... یابن الحسن... -
متن روضه 1 🔹آتش زدن به خانه‌ي مولا بهانه بود شب چهارم محرمه... امشب دلت رو با من همراه کن... یه سر بریم مدینه... بریم خانه ی امیرالمومنین... 🔹آتش زدن به خانه‌ي مولا بهانه بود 🔹مقصود خصم، كشتن بانوي خانه بود ( ای وای ای وای😭) اگه تو مدینه خانه مادرمون زهرا رو آتیش نمیزدند... کربلا کسی جرات نمیکرد خیمه های خانم زینب کبری رو آتیش بزنه 🔹از آن به باب وحي لگد زد عدو كه ديد 🔹جان علی به پشت در آستانه بود هنوز آب غسل پیغمبر خشک نشده بود یکعده نامرد ریختند در خانه امیرالمومنین... خدا لعنتش کنه... دومی نامرد صدازد... علی بیرون بیا وگرنه خونه رو به آتیش میکشم... خانم زهرای مرضیه... حامی ولایت... اومد پشت در ایستاد... صدا زد... آی نانجیب حیا نمیکنی... میخواهی بدون اجازه وارد بشی... نانجیب صدا زد زهرا در رو باز کن وگرنه خونه رو آتیش میزنم... مادرمون زهرا امتناع کرد... در رو باز نکرد... نانجیب صدا زد... هیزمها رو بیارید... پشت در بگذارید ... در رو آتیش بزنید... خدا... خونه ای که جبرئیل برا وارد شدن اجازه میگرفت درش رو آتیش زدند... سادات منو ببخشید... یکی گفت ای بی حیا... توی این خانه دختر پیغمبره... صدا زد اگرچه فاطمه باشه خونه رو با اهلش به آتیش میکشم... ای وای، ای وای... یاصاحب الزمان آقا منو ببخشید... در خانه رو آتش زدند... میخواهی گریه کنی بسم الله... دیگه کسی آروم نباشه... در نیمه سوخته شد... مادرمون زهرا پشت در ایستاده.... یکدفعه نانجیب حیا نکرد... یاصاحب الزمان... آنچنان با لگد به این در زد که... صدای ناله ی مادر بلند شد... یا ابتاه... یا رسول الله... بابا بیا به دادم برس... فَنادَتْ یا اَبتاهُ یا رَسُولَ اللّه بابا مگه سفارش منو به این مردم نکرده بودی... یا اَبتاهُ یا رَسُولَ اللّه هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ... پهلوم روشکستند...😭 یا فِضَّةُ الیکِ فخُذینی فَقَدْ وَ اللَّه قُتِلَ ما فی اَحْشائی مِن الْحَمْل (بحار الانوار ج 30 ص 295) ِ فضه به فریادم برس بخدا محسنم رو کشتند... آی غیرتی ها... طاقت دارید بگم یا نه... خود نامرد دومی به معاویه نامه نوشت گفت... تا دختر پیغمبر در مقابلم قرار گرفت... آنچنان سیلی به صورتش زدم...😭 زهرا نقش زمین شد... تسلای دل امام زمان صدا بزن... یا زهرا... 🔸کاش وقت در شکستن پای دشمن میشکست 🔸تا که میخ در نشان سینه زهرا نبود
. 🌿فیش روضه شب چهارم محرم👇 .
بسم الله الرحمن الرحیم با تمامِ هستی‌ات خود را ندیدن مشکل است سخت‌تر از خود زِ اولادَت بُریدن مشکل است نیمه شب از خوابِ طفلانت پریدن مشکل است بعدِشان یک لحظه حتی آرمیدن مشکلل است یک شبه  یکباره  یک‌دَم  قَد خمیدن مشکل است از جگر از جان مگو وقتی که مادر نیستی از غمِ طفلان مگو وقتی که مادر نیستی از دلی سوزان مگو وقتی که مادر نیستی آه از باران مگو وقتی که مادر نیستی داغِ مادر را فقط قدری چشیدن مشکل است از همه از هرکسی او بیشتر آورده است هرکه با سر آمده خانم سه سر آورده است او فقط خود را نه بلکه دو پسر آورده است دو پسر نه دو سپر نه دو جگر آورده است قبلِ قربانی شدن شانه کشیدن مشکل است داد اول بازهَم روزیِ میکائیل را بعد از آن خانم تَفَقُد کرد عزرائیل را بعد لطفی کرد با پا بالِ جبرائیل را بعد هم آورد از خیمه دو اسماعیل را آه ابراهیم این غم را شنیدن مشکل است زینب آمد یا که نه می‌آمد آنجا فاطمه زینب است این یا حسن یا که علی یا فاطمه گفت عباس از ادب این کیست آیا فاطمه؟ لافتا الا علی لا سیف الا فاطمه کربلا را بی حضورش آفریدن مشکل است در شُکوهِ او علی را حق تعالی ریخته در حجابِ او خودش را نیز مولا ریخته تشنه است اما به زیرِ پاش دریا ریخته کاسه آبی پُشتشان با گریه زهرا ریخته گفت پیشِ محضرش  با سر رسیدن مشکل است با برادر گفت آقاجان دو جانم را ببین پیشِ رویِ خود تمامِ خانِمانم را ببین پیرمردِ این حرم  دو نوحه خوانم را ببین ای جوانمُرده  کمی دو نوجوانم را ببین بعدِ اکبر ماندن و جامه دریدن مشکل است چادرِ مادر به سر کرد و از این غم گریه کرد گریه کرد و پیشِ او اربابِ عالم گریه کرد گریه کرد و پشتِ او عباس یکدَم گریه کرد زیرِ لب تا گفت مادر ، مادرش هم گریه کرد گفت بی سوگند  از اینجا پریدن مشکل است بِینِ خیمه بود و می‌آمد صدایِ بچه‌ها مادر است و کاش میرفت او بِجای بچه‌ها حیف آبی نیست ریزد پُشتِ پای بچه‌ها وای می‌آمد زِ میدان ناله‌های بچه‌ها دیدنش که هیچ مادر را ندیدن مشکل است اینکه هردَم با شهیدان بود حالا نیست نیست اینکه با اکبر پریشان بود حالا نیست نیست با حسینِ خویش نالان بود حالا نیست نیست زیرِ تیر و سنگ‌باران بود حالا نیست نیست از میانِ نیزه‌ها مادر شنیدن مشکل است ناله‌ها می‌آمد و زینب صدا میزد حسین حالشان بَد میشُد و زینب صدا میزد حسین یک نفر سَر میزد و زینب صدا میزد حسین گفت عونَش اَشهدُ... و زینب صدا میزد حسین سمت او در بِینِ نامحرم دویدن مشکل است (حسن لطفی
بسم‌الله الرحمن الرحیم   *جامعُ‌الاَسرار خدا زینب است منبع‌ُالانوار خدا زینب است کاشف‌ُالآیاتِ کتابُ لَه و اعظمِ اذکار خدا زینب است منتهی لآمالِ همه انبیا کعبه‌ی ابرارِ خدا زینب است معنی نورالثقلین است او عینِ حسن عینِ حسین است او هست اگر بار دگر فاطمه بار دگر هست اگر فاطمه نیست مگر نیست مگر زینبش جمعِ حسین و حسن و زینبین هست علی ضرب در فاطمه   اوست که خاتون دو عالم شود فاطمه وقتی که مجسم شود چادر او از جبروت آمده‌است مقنعه‌اش از ملکوت آمده‌است رفته به معراج زمانِ نماز یاکه پیمبر به هبوط آمده‌است چشمِ حسین است به دستان او تاکه دو دستش به قنوت آمده‌است شیرترین حیدرِ بعد از حسین حضرتِ پبیغمبرِ بعد از حسین ای همه وصفِ تو صفاتِ علی ای کلماتت کلماتِ علی عالمه‌ی عامِله‌ی کامله جامعِ نورِ جلواتِ علی ریخته از چادر تو بر زمین جلوه به جلوه برکاتِ علی در همه اوقات سلامُ علیک عمه‌ی سادات سلامُ علیک قامتِ تو قامتِ غم را شکست دختِ علی را نتوان دست بست دست به دامان تو هر آنچه بود گوش به فرمان تو هرآنچه هست ای شرفُ العِشق بتاب و ببار تا که مسلمان بشود بت پرست خواست که غم دستِ تو بندَد ولی غم که بُوَد در بَرِ دُختِ علی * با دو پسر آمده یا ذوالفقار یا که علی آمده با ذوالفقار چادر زهرا به کمر بسته و باخودش آورده دوتا ذوالفقار گفت برادر سه سپر را ببین گفت که ای شاه بیا ذوالفقار بیرقِ تو بیرقِ زهرایی است با دو عَلَم رزم تماشایی است با کمری خُرد غمم را ببین دار و ندارِ حرمم را ببین موقعِ پیریِ من و هیچ نیست با نظرِ لطف کمم راببین ای نفَسَم با دو نَفَس آمدم آه دم و بازدمم را ببین هیچ نگفتی و به سر آمدم جایِ همه با دو جگر آمدم آه جوانمرده سه جان با من است شکرِ خدا این دو جوان با من است بعدِ علی‌اکبرت آقا چه غم گفت محمد که اذان با من است نعره‌ی عبدالهِ من را ببین : بعدِ ابالفضل کمان با من است آمده هنگام جدایی‌شان هردویشان رفته به داییشان داغِ جوان دیده‌ای ای موسپید آمده‌ام تا که شوم رو سپید پیر شدی بعدِ علی‌ات چه زود وای حسینم شده اَبرو سپید اِذن بده ورنه در این لحظه من می‌شوم از دردِ تو گیسو سپید چاک گریبان کُنَمَت رَد مکن موی پریشان کُنَمَت رَد مکن آب اگر نیست دو دریا که هست نیست کسی زینبِ کبری که هست باز پس از این دو غمی نیست نیست مادرشان روزِ مبادا که هست غصه ندارم اگرم رد کنی تا قسمِ حضرت زهرا که هست اذن گرفتند و به میدان زدند بوسه بر آن مادرِ گریان زدند موقع رزم دو برادر رسید نیزه ولیکن دوبرابر رسید پشت به پشتِ هم و رو بر همه تیزترین تیغِ دو پیکر رسید تشنگی انداختشان از رمق رزم ولی زود به آخر رسید لشکر دشمن چقدر نیزه داشت هرکه رسیده‌است دو سرنیزه داشت  تاکه خجالت نکشد آه ، شاه مادرشان مانده در این خیمه‌گاه این یکی از تیغ فقط گفت آی آن یکی از دشنه لبش گفت آه آی حسین است و دوتا نیمه جان آی حسین است و دوتا قتله‌گاه مادری از بی پسری سوخت سوخت در دل خیمه جگری سوخت سوخت *جامع‌السرار،منبع‌الانوار،نورالثقلین،منتهی‌الآمال نام کتبی‌است از علمای امامیه. **استاد سید علی موسوی گرما رودی (حسن لطفی)
بسم الله الرحمن الرحیم کفشهایم را پُر از شن کرده بودم آمدم خاک بر فرق و محاسن کرده بودم آمدم پیش رویِ مرکبم پایِ پیاده آمدم غرقِ ذکرِ مادرِ این خانواده... آمدم بی ادب بودم ولی  بی ادعایم کرده‌ای من امیرِ لشگری بودم گدایم کرده‌ای من گرفتم راهِ تو یا تو گرفتی راهِ من راهزن من بودم اما تو گرفتی راهِ من سنگها آورده‌ام تا بشکنی آئینه‌ام حقِ من این بود  دستِ رَد زنی بر سینه‌ام من گنهکارم به رویِ من بیاور لااقل بد گرفتارم به رویِ من بیاور لااقل تا که دیدی  شعله دارد خِرمنم گفتی بیا دست خود را بسته‌ام بر گردنم گفتی بیا راهِ تو بستم به روی خود نیاوردی چرا بشکند دستم به روی خود نیاوردی چرا دستِ من وا کردی و گفتی پَرَت بالا بگیر سَربِزیرم دیدی و گفتی سَرَت بالا بگیر مژده دادی مادرِ عالم مرا بخشیده است باورش سخت است زینب هم مرا بخشیده است لطفِ زهرا بود اگر مَرهونِ آن چادر شدم صبح حُرابن یزد و حال  تنها حُر شدم (حسن لطفی)
بسم‌الله الرحمن الرحیم   دو زینب‌زاده  میدان می‌روند از خیمه‌ی زینب دو شیری که کنار او کشیدند قد باهم نرفته زینب اما می‌رود دنبالشان مولا نرفت و جای زینب می‌دود با گریه زهرا هم عطش با آفتابِ داغ و قاتلها  تبانی کرد توان‌فرساست زخم و تشنگی  سرنیزه  گرما هم ضیافت داشتند آنجا حرامی‌های بی احساس که شمر آنجا صدا می‌زد سنان و حرمله را هم صدای آه زینب درنیامد از دل خیمه ولی مثل حسین آمد صدای آخ سقا هم فقط دو نیزه کافی نیست رسم جاهلیت بود که اول سر زدند از تَن پس از آن اِرباًاِربا هم بهم پیچیده شد این یک زِ هم پاشیده شد آن یک حسین از خیمه آورده گمانم دو عبا باهم همیشه این‌دو باهم بوده‌اند از بچگی ، حالا به زیر تیغ تن‌هاشان به روی نیزه سرها هم میان شام پس دادند سرها را به مادرها صدای زینب آمد آنچه بخشیدم نمی‌خواهم (حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۱۸)