eitaa logo
ذاکرین آل الله
244 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
272 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷﷽🌷🍃 ❣غــُلــامــِ قــَنــبــَرَمــ❣: 🌷🌷🌷 ✅بنداول جدا شد تا بابا سر از پیکر تو دیدم روی تل زد به سر خواهر تو تا دستهای ساقی که از تن جدا شد چادر مشکی اون پر از رد پا شد یکی می زدش ضربه با تازیونه یکی می زدش با لگد وحشیونه بمیرم برای غریبیه عمه سیلی خرده و صورتش ارغوونه بابا جون بابا جون ____ ✅بنددوم پس از تو یه عمری می بینم تا اب و می افتم به یاد رضیه رباب و می افتم به یاد. لب خشک اصغر در اغوش تو شد لب تشنه بی سر می افتم به یاد یه باغ اقاقی یاد صحرا و یاد افتاب داغی می افتم به یاد یه فرق دریده می افتم به یاد لب خشک ساقی باباجون باباجون __ ✅بندسوم به یادم اومد از سرای بریده ازون ضربه ها از لگد از کشیده یاد بغض وگریه یاد اشک وناله به یاد سکینه به یاد سه ساله به یاد رقیه دلم درعذابه هنوزم دله من به یادش کبابه یادلحظه ای که بابا بابا میگفت همون لحظه که جون میداد توخرابه بابایی بابایی 💠💠💠 361 💠💠💠
🌷🌷🌷 ✅بنداول امام متقین منم سیدساجدین منم از کودکی تابه حالا ازغصه هاحزین منم 💦 اگرچه که کاری شده بربدنم زهرجفا ولی میشم راحت دیگه ازغصه های کربلا 💦 لحظه های اخرمه خیلی میسوزه جگرم میادبازم درنظرم لبهای خشک پدرم واویلتا واویلتا واویلتا واویلتا 💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦 ✅بند دوم یادم اومدلحظه ای که شمرلعین وبی حیا نشسته بود روسینه ی زخمی و پر تیر بابا 💦 حرومیا باسنگ و چوب ریخته بودن توقتلگاه هرکی بایک سلاح اومد زدبه بابای بی گناه 💦 بابام به زیر نیزه ها نمیدونم که چی کشید که یکدفه شمر لعین سرش رو از قفا برید 💦 واویلتا واویلتا واویلتا واویلتا 💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦 ✅بندسوم اگرچه یاد کربلا همیشه جانسوزه برام ولی دایم میگم خدا امون امون از شهر شام 💦 وقتی که روی نیزه ها هجده سر بریده بود جون تموم بچه ها دیگه به لب رسیده بود 💦 خدایی به رقیه مون تواین سفر چه بدگذشت طفلکی روسر بابام توی خرابه درگذشت واویلتا واویلتا واویلتا 💠💠💠253 💠💠💠 __
🌷🌷🌷 ✅بنداول شب غمم سحرشد این لحظه های اخر رسیده به مشام جانم بوی یاس معطر 💧💧💧 مادر رسیده به برم اومد کنار بسترم می بینه حال مضطرم 💦💦💦 اومدکنارم مادر اون گل یاس اطهر غریبم من غریبم 💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦 ✅بنددوم دیگه راحت شدم من ازون رنجا که دیدم اومد به یادمن کربلا چه سختیا کشیدم 💦💦💦 اومد به یادم کربلا اتیش و دود خیمه ها سرهای روی نیزه ها 💠 پا برهنه تو صحرا می دویدیم رو خارا 💠 غریبم من غریبم 💠💠💠❌ 352 ⭕️💠💠💠 ____
🎼 🔘🔘912🔘🔘 ☑️بنداول به روی بستر افتاده به احتضار به روی بستر نداره تاب و قرار به روی بستر شده چشماش تاره تار به روی بستر زده زهر کین شعله به بال و پرش زده زهر کین شراره به جیگرش تداعی میشه روضه های پدرش تداعی میشه ..... راویه روضه های کربلاس رو بدنش پر از نشونه هاس هنوز تنش پر از کبودیه این یادگار شام پر بلاس السلام علی سیدساجدین زین العابدین«ع» ┄•┄┅═══••↭••═══┅┄• ☑️بنددوم شروع شد تازه روضه های کربلا که دائم فرمود صبح و ظهرو هر مسا امام سجاد امون از شام بلا شروع شد تازه ..... امون از شام و از غل و سلسله ها امون از شام و مردمان بی حیا امون از شام و سنگ از پشت بوما امون از شام و ..... امون ازون محله ی یهود محله ی پر از آتیش و دود از اثر ضربه ی تازیون کل تن بچه‌ها شد بود السلام علی سیدساجدین زین العابدین«ع» ┄•┄┅═══••↭••═══┅┄• ☑️بند سوم شبیه عمه محنت و بلا دیدی مثل رقیه روی خارا دویدی مثل سکینه زجر و دردا کشیدی شبیه عمه تو دیدی نامرد توی قتلگاه رسید تو دیدی نامرد خنجر کندُ کشید تو دیدی نامرد سر بابا تو برید تو دیدی نامرد دیدی تنی افتاده زیر پا سری که می بریدن از قفا دیدی دم اخری می زنه مادرش و تو قتگاه صدا السلام علی سیدالشهدا«ع» ┄•┄┅═══••↭••═══┅┄• ☑️بندچهارم عذابم می داد غمه حنجر بابام عذابم می داد تنه بی سر بابام عذابم می دادچشمای تر بابام عذابم می داد عذابم میداد کوچه و بازاره شام عذابم میداد شلوغی و ازدحام عذابم میداد من و خنده ی عوام من بودم و مردای بد دهن من بودم همراهم یه عده زن یادم نمیره توی بازارا خارجی مارو صدا می زدن السلام علی سیدالشهدا«ع» 💠💠💠9⃣1⃣2⃣💠💠💠 ┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
🎼 ☑️بند اول ای آقا جان إهدِناالصراط هر گمراه جانم بر مقام تو ای شاه علیِ دوم ثارالله(ع) ...... یا اباالباقر یا زین العباد یا حبیبی یا نور العالمین ای گل دامان پاک بتول(س) صلوا علیک یا ابن الحسین(ع) صلوا علیک یا ابن الحسین(ع) ═ ೋღݪبیڪ‌یـٰازِيـنَـݕღೋ═ ☑️بنددوم می‌سوزم من با زهر جفای نامردا میرم نزد مادرم زهرا(س) دیگه راحت میشم از دنیا .... دیگه نفسای آخرمه چشمام همه ش به در می دوزم کجایی مادرم منتظرم مثل یه کوره دارم می‌سوزم صلوا علیک یا ابن الحسین(ع) ═ ೋღݪبیڪ‌یـٰازِيـنَـݕღೋ═ ☑️بند سوم آقا جانم خیلی تو رنج و بلا دیدی سوز و داغ کربلا دیدی ظهر روز عاشورا دیدی تو دیدی دزدی ها و غارت و کشیدی زجرای اسارت و همراه عمه جان و بچه ها میخوردی شلاق جسارت و صلوا علیک یا ابن الحسین(ع) صلوا علیک یا ابن الحسین(ع) ═ ೋღݪبیڪ‌یـٰازِيـنَـݕღೋ═ ☑️بند چهارم آقا جانم‌‌ خیلی میدادم تورو آزار با سیلی و تازیون بسیار تو صحرا کوچه و بازار تو دیدی رفتن سه ساله رو تو رفتی مجلس بزم شراب تو دیدی سر های بریده رو با زینب و سکینه و رباب صلو علیک یا ابن الحسین(ع) صلوا علیک یا ابن الحسین(ع) ═ ೋღݪبیڪ‌یـٰازِيـنَـݕღೋ═ 💠💠💠1⃣0⃣1⃣3⃣💠💠💠
─‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌ بسم رب الحسین(۱۵) : به سمت گودال از خیمه دویدم من... ─‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌ هفـت روزه کــه داداش تو رو ندیدم من تو غـــربت کـــوفه چـــه ها کشیــدم من نبــــوده یک روز هـــم ازت جـــدا باشم تـــوی مصیبتـــها غـــریب و تنهــــا شم 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ غریب حسینم وای(۴) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ نرفتـــه از یــادم وقتـــی توی گــودال سینــهٔ ســـوزانت چگـــونه شــد پامال وقتی که رأسـت شـــد همسفـــر زینب ســـایه شـــدی بر نِـی روی ســرِ زینب 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ غریب خواهــر وای (۴) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ طعنـــه و دشنـام از کوفـــه شنیـدم من تشت طــلا دیــدم نـالــه کشـــیدم من خمیـــدم از داغت گرچه صبــورم من انگاری هفت ســاله که از تو دورم من 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ غریب خواهــر وای (۴) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ بس که کتــک خوردم کبــوده بازویـم شبیـــه زهــــرای شکســـته پهلــویـم تیـــربلا رد شــــد از جگــرم هــــر بار ســرت به نی دیدم با چشای خونبــار 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ امــان از این غــربت (۴) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ گرچه قدش خــم شد عزت و معنا کرد پرچــم و بالا برد غیـــرت و معــنا کرد شعــار زینب شد عـــزت و جــانبــازی پیــروِ این نهضــت ، داره ســرافـرازی 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ســلام یا زینب (۴) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ کـرب و بلا بر جــاست با عَلَــمِ زینب غیــرت عباسیــست در حــــرم زینب پیـــام عاشـــورا در حرمش جاریست مدافـــع زینب کــارش علمــــداریست آخــر این نهضت شکست دیوان است وقت ظهـــــور یار در دلِ باران است 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ بیــا ابا صــالح (۴) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
4_5816916354933984019.mp3
13.38M
سبک شلاقی به نام نامی اولیا مخدره زینب عقیله العرب دخت حیدره زینب خطیبه ای که تمایل به فاطمه دارد زنان ایل عرب پای منبر زینب دلاوره زینب چه محشره زینب همه جهان محو برادره زینب ای بنازم شاعری که این چنین زیبا سرود کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود یا زینب یا زینب🔃🔃 عقیله فهیمه علی نشان زینب معلم و مدرس مفسران زینب خطابتت همه را یاد مرتضی انداخت فدای نطق تو بانوی قهرمان زینب  فوق بیان زینب در جریان زینب چه انقلابی کرده در دو جهان زینب منزوی زیبا سروده این شعار مکتب است این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است یا زینب یا زینب🔃🔃 .
359.2K
سلام انصار الحسین سلام عابس و زهیر سلام بر حر و حبیب سلام بر جون و بریر مرحبا به این ادب به این وفاداری مرحبا به این شجاعت و فداکاری هیشکی تو دنیا نداره این چنین یاری دل بیقرار حسینید انصار و یار حسینید زینب دیگه غم نداره وقتی کنار حسینید مولای عالم حسینه آقای عالم حسینه سلام بر بنت علی به اولاد سرمدش سلام بر عقیله و به عون و محمدش بچه شیر زینبند و مرد پیکارند دو نواده ی علی حیدر کرارند هر دو شاگرد ابالفضل علمدارند محو نگاه حسینند جزو سپاه حسینند این قربانیان زینب کشته به راه حسینند مولای عالم حسینه آقای عالم حسینه .
✅عمر بن سعد بعد از واقعه کربلا، پيش از حركت از كربلا به سوى كوفه، سر مقدّس امام حسین(ع) را به وسيله خولى بن یزید اصبحى و حمید بن مسلم ازدی به سوى عبيدالله بن زیاد گسيل داشت. او همچنین دستور داد سر شهدای کربلا را نیز از بدن جدا کنند و آنها را با شمر بن ذی الجوشن و قیس بن اشعث، عمرو بن حجاج و عزره بن قیس روانه کوفه کرد.(۱) ابن نما حلی نقل می کند که؛ 📋《فَلَمَّا قَارَبُوا الْكُوفَةَ كَانَ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ زِيَادٍ بِالنُّخَيْلَةِ》 ♦️هنگامى كه آورندگان سرها به كوفه نزديك شدند، خبردار شدند که عبیدالله بن زیاد به منطقه «نخيله» رفته است.(۲) در برخی نقلها آمده است که؛ 📋《فَوَجَدَا بَابَ القَصرِ مُغَلِّقَاً فَأَتَى خُولِیُّ بِهِ مَنزِلَهُ [لَیلَاً]》 ♦️پس خولی درب قصر کوفه را بسته دید و از این رو سر مقدس را شبانه به خانه خود برد.(۳) زن خولی نقل می کند که؛ 📋《أَقْبَلَ خَوْلِيٌّ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ(ع) فَدَخَلَ الْبَيْتَ فَوَضَعَهُ تَحْتَ إِجَّانَةٍ وَ آوَى إِلَى فِرَاشِهِ》 ♦️شامگاه روز عاشورا خولی به خانه آمد و سر مقدّس امام حسين(ع) را به همراه خويش آورد و پس از قرار دادن آن در زير تشتى، خود به بستر رفت. به او گفتم : كجا بودى و چه خبر آورده‏ اى؟ خولی جواب داد : 📋《جِئْتُكَ بِغِنَاءِ الدَّهْرِ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ(ع)》 ♦️با ثروتى جاودانه آمده‏ام و دارايى پايان ناپذيرى برايت آورده‏ ام! اين سر حسين(ع) است كه با خود آورده و زير طشت نهادم تا فردا به دربار عبيدالله، به عنوان ارمغان برم و پاداشى بسيار بگيرم! به او گفتم : 📋《وَيْحَكَ! جَاءَ النَّاسُ بِالذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ جِئْتَ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَسُولِ اللَّهِ(ع) وَ اللَّهِ لَا جَمَعَ رَأْسِي وَ رَأْسَكَ شَيْ‏ءٌ أَبَداً وَ وَثَبْتُ مِنْ فِرَاشِي وَ قَعَدْتُ عِنْدَ الْإِجَّانَةِ》 ♦️با شنيدن اين خبر، بر او خروشيدم كه واى بر تو! مردم به هنگام بازگشت از سفر براى همسر و فرزندان خويش زر و سيم به ارمغان مى‏ آورند، امّا تو سر مقدّس حسين(ع)، پسر پيامبر خدا(ص) را به خانه آورده‏ اى؟!! اى نفرين خدا بر تو باد با اين ارمغان و هديه‏ ات! به خدا سوگند كه ديگر هيچ چیز سر من و تو را بر يك بالش جمع نخواهد کرد؛ و براى هميشه از تو بيزارم! آن گاه از بستر خويش برخاستم و كنار آن طشت كه سر مقدّس را در آنجا نهان كرده بود نشستم و در آنجا مجلس سوگوارى بر پا داشتم و گريستن آغاز كردم. 📋《فَوَ اللَّهِ مَا زِلْتُ أَنْظُرُ إِلَى نُورٍ مِثْلِ‏ الْعَمُودِ يَسْطَعُ‏ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْإِجَّانَةِ وَ رَأَيْتُ طُيُوراً بِيضاً تُرَفْرِفُ حَوْلَهَا》 ♦️به خداى سوگند كه در همان هنگام مى‏ ديدم كه نورى تابناك و فروغى زيبا مانند ستون نورانی، از آسمان به سوى تشت مى‏ تابد و پرندگان سپيد رنگ و زيبايى بر گرداگرد آن طشت در حال پروازند.(۴) 📚منابع : ۱)انساب الاشراف بلاذری، ج۲، ص۵۰۴ ۲)مثیرالاحزان ابن نما حلی، ص۸۵ ۳)انساب الاشراف بلاذری، ج۲، ص۴۱۱ ۴)مثیرالاحزان ابن نما حلی، ص۸۵
5⃣9⃣روز یازدهم محرم سال ۶۱ هجری قمری، به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد فرستاده شدند!👇
✅وقتی اسرای کربلا را به قصد کوفه می بردند، آنان را از کنار کشته ها عبور دادند. 📋《ثُمَّ أُخْرِجَ النِّسَاءُ مِنَ الْخَيْمَةِ وَ أَشْعَلُوا فِيهَا النَّارَ فَخَرَجْنَ حَوَاسِرَ مُسَلَّبَاتٍ حَافِيَاتٍ بَاكِيَاتٍ يَمْشِينَ سَبَايَا فِي أَسْرِ الذِّلَّةِ》 ♦️زنان را برهنه سر، غارت شده، با پاى برهنه و در كسوت اسارت در آمده، از خيمه‏ ها بيرون راندند و آتش در خيمه‏ ها زدند.  📋《فَلَمَّا نَظَرَ النِّسْوَةُ إِلَى الْقَتْلَى صِحْنَ‏ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُن‏》 ♦️وقتی نگاه زنان به كشتگان افتاد، فرياد زده و بر صورت خود سيلي زدند. آنان خود را به بالین کشتگان رساندند و در آنجا توقف کردند، درحالی که به شدت می گریستند.(۱) و اما دشمن ؛ 📋《فَاخَذَ یَضرِبُهُنَّ بِالسَوطِ وَاجتَمَعَ عَلَیهُنَّ النَاسُ حَتَّی ارکَبُوُهُنَّ عَلَی الجَمَالِ》 ♦️پس شروع کردند با تازیانه آن ها را در حالی که در محاصره دشمن بودند، می زدند تا سوار بر شترها شوند.(۲) در این میان؛ 📋《إِنَّ سُكَيْنَةَ اعْتَنَقَتْ جَسَدَ أَبِيهَا الْحُسَيْنِ ع فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ》 ♦️سكينه بنت الحسین(ع) جسد مطهّر پدر را به آغوش كشيد، كه عده‏ اى از اعراب او را از جسد پدر جدا كردند.(۳) 📚منابع : ۱)اللهوف ابن طاووس، ص۱۳۲ ۲)مقتل الحسین(ع) مقرم، ص۳۰۹ ۳)اللهوف ابن طاووس، ص۱۳۴
🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭 برادر کجایی کجایی برادر که دیگر نگیری سراغی ز خواهر شود دیدن تو نصیبم الهی و گرنه مرا می کشد این جدایی حسین غریبم شده غم نصیبم ببین بی تو چون شد دگر روزگارم از آن شش برادر یکی را ندارم بمیرم حسین جان که رو نیزه هایی چه می شد در آغوش خواهر نیایی حسین غـریبم شده غم نصیبم ببین ای حسین جان که خیلی غریبم دریغا فراق تو گشته نصیبم دعا کـن بـرادر کـه زینب بمیرد نبـاشد بـرای تـو مـاتم بگـیرد حسین غـریبم شده غم نصیبم همیشه دلم بوده خوش باتو هستم ولـی ای بـرادر ز داغـت شکستم فتادی به گودال به تن سر نداری برایت بمیرم که مادر نداری حسین غـریبم شده غم نصیبم ز بس نیزه خوردی شدی پاره پاره چگونه نمایم تو را من نظاره نصیبم شده بی تو هجران وپیری مرا می برند بعد تو به اسیری حسین غـریبم شده غم نصیبم 🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭 .
. (علیه السلام) بابا پس از تو عمریست، با گریه خو کنم من چیزی نمانده از اشک، با خون وضو کنم من . آئینه ای ز مقتل، مانده به پیش رویم تنها ترا میانِ آن جستجو کنم من . یعقوب کربلایم، از یوسفم خبر نیست ای پاره پیرهن با تو گفتگو کنم من . از هیجده شهیدم، عمامه ای فقط ماند هر روز دیده را با آن روبرو کنم من . از غصۀ اسارت، وز داغِ عمه هایم با اشکِ نیمه شب این، غم شستشو کنم من . خونِ دلی که خوردم از شامِ بی مروّت با چه زبان توان این سِرِّ مگو کنم من . یک بی حیا چنان بَد، تهمت به عمه ام زد حتی اِبا ز شرح آن زشت خو کنم من . با خود خرابه ای در سینه ز شام دارم سجاده را خرابات، دل را سبو کنم من . بالاترین عبادت، بوسه ز حنجرت بود با خویش نوحه ها زان حالِ نکو کنم من . رفتی و عمه هم رفت، من ماندم و مصائب هم یاد تو دمادم، هم یاد او کنم من . در دورۀ اسارت دیدم دو صد جسارت آلامِ خویش تسکین، با ذکرِ هو کنم من . از زخمِ ساق و گردن، هرگز گِله ندارم کِی شرحِ غربتِ خود را مو به مو کنم من . از آن هزارو نهصد زخمی که بر تنت بود هر روز یک جراحت از تو رفو کنم من . از روضه های سختت، دل پاره پاره گردد هر دم که باز یادِ پاره گلو کنم من . با تربتِ تو اصلاً خو کرده این مشامم از خاکِ قتلگاهت، عطرِ تو بو کنم من ای روزگارِ شادی دیدار تا قیامت جز ناله چاره ای نیست، با روضه خو کنم من . روزی هزار رکعت خوانم نماز صبر و… هر بار در سجودم، لعنِ عدو کنم من . دنیا ندارد اصلاً ظرفیتِ غمِ تو اسرارِ روضه اَت را، در حشر رو کنم من ✍حاج محمودژولیده .
۱۱ (قتلگاه) کاروان حسین ز کربلا می رود به اسیری سوی شام بلا می رود همه تن های پاک بی کفن روی خاک وای از این غم۲ بدن ساجدین به زیر زنجیر کین از غم داغ بابا شده او دلغمین دل او خون شده عمه محزون شده وای از این غم۲ زین همه ظلم و کین جان همه بر لب است در کنار حسین خواهر او زینب است عمه با اشک و آه آمده قتلگاه وای از این غم۲ گوید ای جسم پاره تو حسین منی پسر فاطمه نور دو عین منی زینبم خواهرت آمدم در برت وای از این غم۲ بر زمین فتاده برادر پاک او آمده در کنار پیکر چاک او می زند خواهرش بوسه بر حنجرش وای از این غم۲ دخترش سکینه ز دیدنش خونجگر داغ بابا زده بر دل و جانش شرر دشمنان آمدند دخترش را زدند وای از این غم۲ .
. قاتلان، ناموسِ زهرا را اسیری می‌برند زینب کبراست که با این حقیری می‌برند؟! او عقیله، دخترِ شاهِ بنی هاشم علی است با چه اوضاعی بزرگان را اسیری می‌برند؟! شمرها دانند، اینها صاحبانِ کعبه اَند باز از گودال، با وضعِ خطیری می‌برند ناقه های بی جهاز و بانوان بی پناه نور را با نار، بی یار و مجیری می‌برند خیلِ نامحرم، کنار محرمانِ مصطفی دستهای بسته را با بد سفیری می‌برند شمرهای بی حیا تا میتوانند از جفا بد دهانی می‌کنند و بد مسیری می‌برند جمعی از اعرابِ اوباش و اَراذل، با کتک کودکانِ خسته را چون جمعِ پیری می‌برند روزِ روشن، از میان روستاها و قُراء با لباس پاره چون طفلِ صغیری می‌برند از کنار کشته های بی سرِ کرب و بلا عده ای مظلومه را، جمع کثیری می‌برند حنجرِ پاره، گواهِ اینهمه بی حرمتی است بی سر و پاها، سری را با دلیری می‌برند! با کلام الله بازی می‌کنند و سرخوشند رَاس ها را مست ها با دلپذیری می‌برند ظالمان، گویی نمیدانند تا شام خراب با ستم دارند جمع بچه شیری می‌برند گاه زیر تازیانه، گاه زیر کعبِ نی آل عصمت را به دستور امیری می‌برند دختران حتی ز یکدیگر خجالت میکشند کوفیان، این جمع را با سر بزیری می‌برند عاقبت اَسرار آل الله بازاری شدند آل زهرا را ببین از چه مسیری می‌برند ✍ .
. |⇦•دریا به دیده ی تر.... علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج عباس واعظی ●━━━━━━─────── آه از همان زمان که دختر ز روی تل گفت ما را ببین پدر جان معجر به سر نداریم *ابی عبدالله وارد خيمه امام سجاد شد، روی یه فرش پوستی آقا امام سجاد بیمار و تب دار افتاده ، عقیلة العرب داره پرستاری میکنه، آقا خواست بلند شه اینقده بی حال بود نتونست... به عمه جانشون فرمودن: عمه جان کمک کنیدمن یه مقدار بلند شم من و به خودتون تکیه بدید..عمه سادات کمک کردن زیر بغل های آقا رو بلند کردن نیم خیز به خودشون تکیه دادن یه نگاه به بابا کرد...بابا چه خبر؟ سوال هایی کرد، صدا زد: بابا از عموم عباس چه خبر؟ بی‌بی زینب یه نگاه به ابی عبدالله سر پایین انداخت، چی میخواد آقا بگه؟ ابی عبدالله اشکاشون سرازیر شد فرمودند: پسرم! عموت عباس رو کشتن کنار فرات، دستاشو از بدنش جدا کردن..اونقده حضرت گریه کرد بی حال شد..به حال آومد، باز هم اشک ریخت..صدا زد بابا از برادرم علی اکبر چه خبر؟ از زهیر چه خبر؟ از حبیب چه خبر؟ از مسلم عوسجه چه خبر؟ تیر خلاصی رو ابی عبدالله زد راحتش کرد"يا بُنَىَّ إِعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ في الْخِيامِ رَجُلٌ إِلاّ أَنَا وَ أَنْتَ" بابا راحتت کنم غیر از من و تو تو خيمه ها هیچ مردی باقی نمونده، همه رو شهید کردن...* دریا به دیده ی تر من گریه می کند آتش ز سوز حنجر من گریه می کند سنگی که می زنن به فرقم ز روی بام بر زخم تازه ی سر من گریه می کند از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک زنجیر هم به پیکر من گریه می کند ریزد سرشک دیده ی اکبر به روی نی اینجا به من، برادر من گریه می کند ..
. #روضه_امام_سجاد علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج عباس واعظی ●━━━━━━─────── سهل ساعدیه، میگه: آقا امام سجاد رو شناختم توی شام، رفتم جلو سلام کردم، آقا جان! من سهل ساعدی ام از صحابی جد شما، بگید ببینم چی شده چه خبره؟ چه به روزتون آوردن؟حضرت یه نگاه کرد فرمود: سهل ساعدی اونقدر برات بگم از کربلا تا کوفه از کوفه تا شام تو اولین نفری هستی که به من سلام کرده...هر جا رسیدیم سنگمون زدن و دشنام دادن...عرض کرد: آقا جان! اگر کاری داری بگید انجام بدم؟امام سجاد فرمودن: پارچه همراهته؟ بله آقا پیدا میکنم، فرمودن: یه پارچه بیار این زنجیری که پشت گردنمه زیر آفتاب داغ شده گردنم رو سوزونده پارچه رو زیر زنجیر بذار...آقا دیگه چیکار کنم؟ پول داری؟ بله آقا.. فرمودن: برو پول بده به این نیزه دارا بگو سرهای بریده رو ببرن دور کنن، حواس مردم به این سرا پرت بشه اینقدر به ناموس ما نگاه نکنن... حضرت هفت تا علت فرمود برای اینکه شام از همه جا بیشتر سخت گذشته...یکیش اینه...فرمود: وقتی کاروان یه جایی می ایستاد نیزه دارایی که سر بریده تو دستشون بود با همون نیزه شروع میکردن رقصیدن پایکوبی کردن... سرها گاهی از رو نی روی زمین می افتاد.. امام سجاد همون آقایی که کنار بدن باباش ابی عبدالله روز یازدهم اونقده گریه کرد، بی بی زینب گفت: شما که خودتو از بین بردی...فرمود: عمه جان! اینا بدن کشته های خودشون رو جمع کردن اما بدن بابای من زیر آفتابِ... بابا! آنقدر چکمه به پهلوت زدن نامردا تیر و نیزه به بازوت زدن نامردا .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....