eitaa logo
ذاکرین آل الله
360 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2هزار ویدیو
446 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
بار دگر دل را غبار غم گرفته  چون قلب ختم الانبیا ماتم گرفته  گویی که رنگ از چهرة گردون پریده  مه سینه و خورشید پیراهن دریده  ختم رسل در هاله ماتم نشسته  بر چهرة زهرا غبار غم نشسته  گر شعله جوشد از دل هامون عجب نیست  گر خون بریزد از هلال خون عجب نیست  ای اهل ماتم جامة ماتم بپوشید  ای اشک ها از دیدة عالم بجوشید  ای اختران از دامن افلاک ریزید  ای مهر و مه خون گشته و بر خاک ریزید  در سوز دل دارم پیام کربلا را  انگار می بینم تمام کربلا را  انگار می بینم زمین دریای خون است  رخسار وجه الله اعظم لاله گون است  انگار می بینم که هفتاد و دو سرباز  دل هایشان بهر شهادت کرده پرواز  انگار می بینم که طفل شیرخواره  بر دوش بابا پر زند از گاهواره  انگار می بینم حبیب افتاده بر خاک  در مقدم محبوب خود با جسم صدچاک  انگار می بینم که حر "العفو" گوید  نزد حسین  از اشک خجلت چهره شوید  انگار می بینم که مُحرم گشته عباس   دور حرم دائم حرم را می دهد پاس  انگار می بینم به گل های مدینه  در تشنگی سقا شده چشم سکینه  انگار می بینم که جسم گلعذاران  با تیر و تیغ و نیزه گشته لاله باران  انگار می بینم که گرگانی هم آهنگ  بر جسم اکبر می زنند از هر طرف چنگ  انگار می بینم زنان داغ دیده  دارند شیون دور سرهای بریده  ای ماه خون برگرد، خون کردی دلم را  آتش زدی هم ریشه و هم حاصلم را  ای ماه خون سیلاب خونم در دو عین است  یک دشت دشمن تشنة خون حسین  است  ماه حرام است و دلم غرق ملال است  بر خصم، خون یوسف زهرا حلال است  ماهی که گل های خدا با جسم صدچاک  ریزند چون آیات قرآن بر روی خاک  ماهی که دل ها هم چنان صهبای خون است  ماهی که در هر دیده صد دریای خون است  ماهی که شادی هم به ماتم رشک دارد  قربان آن چشمی که دائم اشک دارد  ماهی که طفل از نوک پیکان شیر نوشد  حتی جوان آب از دم شمشیر نوشد  ماهی که این امت ز پیغمبر  بریدند  هجده جوان هاشمی را سر بریدند  تنها نه این ماه امام عالمین است  بالله تمام ماه ها، ماه حسین  است  هر سال، سال یوسف زهراست، آری!  هر روز، روز سرخ عاشوراست، آری!  "میثم" رخ اسلام گلگون حسین  است  آب درخت نور از خون حسین  است  🔸شاعر: ___________________________ 🔹
@ بار دگر دل را غبار غم گرفته  چون قلب ختم الانبیا ماتم گرفته  گویی که رنگ از چهرة گردون پریده  مه سینه و خورشید پیراهن دریده  ختم رسل در هاله ماتم نشسته  بر چهرة زهرا غبار غم نشسته  گر شعله جوشد از دل هامون عجب نیست  گر خون بریزد از هلال خون عجب نیست  ای اهل ماتم جامة ماتم بپوشید  ای اشک ها از دیدة عالم بجوشید  ای اختران از دامن افلاک ریزید  ای مهر و مه خون گشته و بر خاک ریزید  در سوز دل دارم پیام کربلا را  انگار می بینم تمام کربلا را  انگار می بینم زمین دریای خون است  رخسار وجه الله اعظم لاله گون است  انگار می بینم که هفتاد و دو سرباز  دل هایشان بهر شهادت کرده پرواز  انگار می بینم که طفل شیرخواره  بر دوش بابا پر زند از گاهواره  انگار می بینم حبیب افتاده بر خاک  در مقدم محبوب خود با جسم صدچاک  انگار می بینم که حر "العفو" گوید  نزد حسین  از اشک خجلت چهره شوید  انگار می بینم که مُحرم گشته عباس   دور حرم دائم حرم را می دهد پاس  انگار می بینم به گل های مدینه  در تشنگی سقا شده چشم سکینه  انگار می بینم که جسم گلعذاران  با تیر و تیغ و نیزه گشته لاله باران  انگار می بینم که گرگانی هم آهنگ  بر جسم اکبر می زنند از هر طرف چنگ  انگار می بینم زنان داغ دیده  دارند شیون دور سرهای بریده  ای ماه خون برگرد، خون کردی دلم را  آتش زدی هم ریشه و هم حاصلم را  ای ماه خون سیلاب خونم در دو عین است  یک دشت دشمن تشنة خون حسین  است  ماه حرام است و دلم غرق ملال است  بر خصم، خون یوسف زهرا حلال است  ماهی که گل های خدا با جسم صدچاک  ریزند چون آیات قرآن بر روی خاک  ماهی که دل ها هم چنان صهبای خون است  ماهی که در هر دیده صد دریای خون است  ماهی که شادی هم به ماتم رشک دارد  قربان آن چشمی که دائم اشک دارد  ماهی که طفل از نوک پیکان شیر نوشد  حتی جوان آب از دم شمشیر نوشد  ماهی که این امت ز پیغمبر  بریدند  هجده جوان هاشمی را سر بریدند  تنها نه این ماه امام عالمین است  بالله تمام ماه ها، ماه حسین  است  هر سال، سال یوسف زهراست، آری!  هر روز، روز سرخ عاشوراست، آری!  "میثم" رخ اسلام گلگون حسین  است  آب درخت نور از خون حسین  است  🔸شاعر: ___________________________
اگر دهند به من آبهاي عالم را نمي دهم نمي از گريه ي محرم را نماز را كه ملائك هميشه مي خوانند براي گريه خدا آفريد آدم را گناهكارم و گر سوي دوزخم ببرند به آب ديده گلستان كنم جهنم را عجيب نيست اگر در صف جزا بخشد خدا به قطره ي اشكي تمام عالم را تمام عمر عزيزم اگر شود يك دم كنم نثار عزاي حسين آن دم را مگو كه شمر سر از پيكر حسين بريد بگو بريد گلوي رسول اكرم را بهشت عاشق پيراهن سياه شماست كفن كنيد به تن، اين لباس ماتم را 🔸شاعر: ____________________________
بار دگر دل را غبار غم گرفته  چون قلب ختم الانبیا ماتم گرفته  گویی که رنگ از چهرة گردون پریده  مه سینه و خورشید پیراهن دریده  ختم رسل در هاله ماتم نشسته  بر چهرة زهرا غبار غم نشسته  گر شعله جوشد از دل هامون عجب نیست  گر خون بریزد از هلال خون عجب نیست  ای اهل ماتم جامة ماتم بپوشید  ای اشک ها از دیدة عالم بجوشید  ای اختران از دامن افلاک ریزید  ای مهر و مه خون گشته و بر خاک ریزید  در سوز دل دارم پیام کربلا را  انگار می بینم تمام کربلا را  انگار می بینم زمین دریای خون است  رخسار وجه الله اعظم لاله گون است  انگار می بینم که هفتاد و دو سرباز  دل هایشان بهر شهادت کرده پرواز  انگار می بینم که طفل شیرخواره  بر دوش بابا پر زند از گاهواره  انگار می بینم حبیب افتاده بر خاک  در مقدم محبوب خود با جسم صدچاک  انگار می بینم که حر "العفو" گوید  نزد حسین  از اشک خجلت چهره شوید  انگار می بینم که مُحرم گشته عباس   دور حرم دائم حرم را می دهد پاس  انگار می بینم به گل های مدینه  در تشنگی سقا شده چشم سکینه  انگار می بینم که جسم گلعذاران  با تیر و تیغ و نیزه گشته لاله باران  انگار می بینم که گرگانی هم آهنگ  بر جسم اکبر می زنند از هر طرف چنگ  انگار می بینم زنان داغ دیده  دارند شیون دور سرهای بریده  ای ماه خون برگرد، خون کردی دلم را  آتش زدی هم ریشه و هم حاصلم را  ای ماه خون سیلاب خونم در دو عین است  یک دشت دشمن تشنة خون حسین  است  ماه حرام است و دلم غرق ملال است  بر خصم، خون یوسف زهرا حلال است  ماهی که گل های خدا با جسم صدچاک  ریزند چون آیات قرآن بر روی خاک  ماهی که دل ها هم چنان صهبای خون است  ماهی که در هر دیده صد دریای خون است  ماهی که شادی هم به ماتم رشک دارد  قربان آن چشمی که دائم اشک دارد  ماهی که طفل از نوک پیکان شیر نوشد  حتی جوان آب از دم شمشیر نوشد  ماهی که این امت ز پیغمبر  بریدند  هجده جوان هاشمی را سر بریدند  تنها نه این ماه امام عالمین است  بالله تمام ماه ها، ماه حسین  است  هر سال، سال یوسف زهراست، آری!  هر روز، روز سرخ عاشوراست، آری!  "میثم" رخ اسلام گلگون حسین  است  آب درخت نور از خون حسین  است  🔸شاعر: ___________________________ 🔹
حورا و طناب؟ وای بر من! قرآن و شراب؟ وای بر من! ناموس پیمبر و کنیزی در شام خراب؟ وای بر من! در پیش نگاه چند دختر چوب و لب باب؟ وای بر من! پیشانی ماه و ضربت سنگ خورشید و خضاب؟ وای بر من! در بزم شراب، کس ندیده ریزند گلاب، وای بر من! ده طایر پر شکسته، با هم بسته به طناب، وای بر من! گیسوی به خونْ کشیده بر رخ گردیده حجاب، وای بر من! کی دیده کسی دهد به قرآن با چوب جواب، وای بر من! در بزم شراب قلب زینب گردیده کباب، وای بر من! پوشیده سکینه از کف دست بر چهره نقاب، وای بر من! شد ظلم به اهل بیت «میثم» بی حدّ و حساب، وای بر من! 🔸شاعر: _______________________
گلان وحی، را پرپر که دیده؟ به گلشن، طایر بی سر، که دیده؟ تب و داغ و غل و زنجیر و دشنام گلوی خشک و چشم تر که دیده؟ سوار ناقه با، بازوی بسته زمین افتادن خواهر، که دیده؟ میان آفتاب شام و کوفه رخ خورشید و خاکستر که دیده؟ به روی یاس‌ها جای سفیدی ز سیلی رنگ نیلوفر که دیده؟ به رخسار هلالِ اوّلِ ماه خدایا هیفده اختر که دیده؟ نشان سنگ در بالای نیزه سر پاک علی اکبر که دیده؟ سرود و رقص و جشن و پایکوبی به دور آل پیغمبر، که دیده؟ چهل منزل به همراه سکینه سر عباسِ آب‌آور که دیده؟ لبِ خشکیده و آوای قرآن شراب و چوب و طشت زر که دیده؟ بگو «میثم» امام دستْ بسته اسیر آن همه کافر که دیده؟ 🔸شاعر: ==========================
@shere_aeini گلان وحی، را پرپر که دیده؟ به گلشن، طایر بی سر، که دیده؟ تب و داغ و غل و زنجیر و دشنام گلوی خشک و چشم تر که دیده؟ سوار ناقه با، بازوی بسته زمین افتادن خواهر، که دیده؟ میان آفتاب شام و کوفه رخ خورشید و خاکستر که دیده؟ به روی یاس‌ها جای سفیدی ز سیلی رنگ نیلوفر که دیده؟ به رخسار هلالِ اوّلِ ماه خدایا هیفده اختر که دیده؟ نشان سنگ در بالای نیزه سر پاک علی اکبر که دیده؟ سرود و رقص و جشن و پایکوبی به دور آل پیغمبر، که دیده؟ چهل منزل به همراه سکینه سر عباسِ آب‌آور که دیده؟ لبِ خشکیده و آوای قرآن شراب و چوب و طشت زر که دیده؟ بگو «میثم» امام دستْ بسته اسیر آن همه کافر که دیده؟ 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
و توسل ویژۀ روزهای پایانی ماه صفر و شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج حنیف طاهری•✾••✾• حوادثی است که قلبِ مدینه میلرزد مدینه چون دل اُمت به سینه میلرزد سپاهِ شب شده مستِ تصرف خورشید نسیم شعله شد و در فضا شراره کشید تمام وسعتِ ملک خدا شبِ تار است چه روی داده که خورشید هم عزادار است زِ کوه و دشت و بیایان خدا خدا شنوم ز جن و انس و ملک وا محمدا شنوم اجل دریده گریبانُ و اشک افشاند امینِ وحی خداوند نوحه میخواند پیام میرسد از خشت خشتِ خانۀ وحی که منقطع شده از آسمان ترانه ی وحی برونِ خانه اجل گشته گرم اذنِ دخول درون خانه چکد خونِ دل زِ چشم بتول الا الا ملک الموت ! ماتم آوردی زِ آسمان به زمین یک جهان غم آوردی زدیدن رخ تو گشته رنگ فاطمه زرد چه سخت حلقه به در می زنی،نزن برگرد! چگونه می کنی ای پیک مرگ دقّ الباب؟ که آسمان به سر خاکیان شده ست خراب برو به سینۀ حیدر شرر نزن دیگر به جانِ فاطمه سوگند! در نزن دیگر عقب بایست! بگیر احترام این در را برو یتیم مکن دختر پیمبر را برو که طعنه بر این باب، دیو و دد نزند به باب خانۀ توحید ، کس لگد نزند پیمبرُ و علی و فاطمه کنار هم اند تو ایستاده و این هر سه اشکبارِ هم اند نبی زخون دل خویش چهره می شوید درون خانه ی دربسته با علی گوید: که یا علی بنشین با تو راز دارم من به سینه شعله ی سوز و گداز دارم من پس از رسول مقامت زکینه غصب شود فراز منبر من دشمن تو نصب شود خدای ، امر به صبرت کند در این اندوه جواب داد علی: من مقاومم چون کوه دوباره گفت پیمبر که ای امام مبین شوی به شهر مدینه غریب و خانه نشین فلک زغربتِ تو آه می کشد زِ نَهاد به باب خانه ات آتش زنند از بیداد جواب داد : همانا به صبر می کوشم به حفظ دین خود این جام زهر می نوشم رسول گفت چو کردی تحمل آن همه را به پیشِ چشم تو سیلی زنند فاطمه را تو ایستاده و با چشم خود نگاه کنی درون سینه ی خود حبس سوز و آه کنی در آن میانه علی سخت در خروش آمد کشید ناله و خون در دلش به جوش آمد اگرچه بود وجودش پر از شراره ی خشم به روی فاطمه چشمی گشودُ گفت به چشم! شاعر :
و توسل ویژۀ روزهای پایانی ماه صفر و شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج حنیف طاهری•✾••✾• حوادثی است که قلبِ مدینه میلرزد مدینه چون دل اُمت به سینه میلرزد سپاهِ شب شده مستِ تصرف خورشید نسیم شعله شد و در فضا شراره کشید تمام وسعتِ ملک خدا شبِ تار است چه روی داده که خورشید هم عزادار است زِ کوه و دشت و بیایان خدا خدا شنوم ز جن و انس و ملک وا محمدا شنوم اجل دریده گریبانُ و اشک افشاند امینِ وحی خداوند نوحه میخواند پیام میرسد از خشت خشتِ خانۀ وحی که منقطع شده از آسمان ترانه ی وحی برونِ خانه اجل گشته گرم اذنِ دخول درون خانه چکد خونِ دل زِ چشم بتول الا الا ملک الموت ! ماتم آوردی زِ آسمان به زمین یک جهان غم آوردی زدیدن رخ تو گشته رنگ فاطمه زرد چه سخت حلقه به در می زنی،نزن برگرد! چگونه می کنی ای پیک مرگ دقّ الباب؟ که آسمان به سر خاکیان شده ست خراب برو به سینۀ حیدر شرر نزن دیگر به جانِ فاطمه سوگند! در نزن دیگر عقب بایست! بگیر احترام این در را برو یتیم مکن دختر پیمبر را برو که طعنه بر این باب، دیو و دد نزند به باب خانۀ توحید ، کس لگد نزند پیمبرُ و علی و فاطمه کنار هم اند تو ایستاده و این هر سه اشکبارِ هم اند نبی زخون دل خویش چهره می شوید درون خانه ی دربسته با علی گوید: که یا علی بنشین با تو راز دارم من به سینه شعله ی سوز و گداز دارم من پس از رسول مقامت زکینه غصب شود فراز منبر من دشمن تو نصب شود خدای ، امر به صبرت کند در این اندوه جواب داد علی: من مقاومم چون کوه دوباره گفت پیمبر که ای امام مبین شوی به شهر مدینه غریب و خانه نشین فلک زغربتِ تو آه می کشد زِ نَهاد به باب خانه ات آتش زنند از بیداد جواب داد : همانا به صبر می کوشم به حفظ دین خود این جام زهر می نوشم رسول گفت چو کردی تحمل آن همه را به پیشِ چشم تو سیلی زنند فاطمه را تو ایستاده و با چشم خود نگاه کنی درون سینه ی خود حبس سوز و آه کنی در آن میانه علی سخت در خروش آمد کشید ناله و خون در دلش به جوش آمد اگرچه بود وجودش پر از شراره ی خشم به روی فاطمه چشمی گشودُ گفت به چشم! شاعر :
*میدونید کجا دادِ علی بلند شد ؟!.. اینجا چشم گفت ، صبر کرد .. شبی که فاطمه رو خاک کرد ، کنارِ قبر گفت فاطمه : تا قيامت نه، پس از واقعه محشر هم ناله يا اَبَتايش نرود از يادم! ..* الا رسول خدا خون به سینه ام جوشید که گفته هات همه جامه ی عمل پوشید دری که بود به دارُالزیاره ات مشهور دری که گرد از آن می زدود گیسوی حور دری که بود پر از بوسه های جبرائیل دری که حرمت از آن می گرفت عزرائیل دری که نور فشاند به چشم عرش علا ببین چگونه از آن دود می رود بالا به باغ وحی، خزان دست باغبان را بست که چیده گشت از آن میوه و درخت شکست چه ننگ ها که خریدند یا رسول الله زِ عترت تو بریدند یا رسول الله چو امتت طلبیدند حبّ دنیا را برای غصب خلافت زدند زهرا را قسم به عزّت قرآن! قسم به ذات خدا! سر حسین تو روز سقیفه گشت جدا چه تیرها همه از چلّه ی سقیفه شتافت گلویِ اصغر و قلب حسین هر دو شکافت سقیفه در حرم کربلا شراره کشید زگوش دخترکان تو گوشواره کشید سقیفه کرد تن عترت تو را نیلی سقیفه فاطمه ها را دوباره زد سیلی همین که حق وصی تو غصب شد به ملا سر حسین، جدا شد به دشت کربُبَلا شاعر : روزها و ساعاتِ پایانی ماهِ صفرِ .. این دو سه روزِ آخر هر کاری کردی سفره داره جمع میشه .. گرچه این چشمه ی جوشان اشک و ناله مون آرام نمیشه تازه شروع گریه برا مادرِ ساداتِ .. آماده ای روضه بخوانم ؟! یه جمله عرض توسل و التماسِ دعا .. درِ حجره باز شد ، نفسایِ آخرِ پیغمبر دیدن حسین اومد رو سینه ی پیغمبر قرار گرفت .. هی صورتشُ به سینه ی مبارک میکشه .. بی بی ما هنوز دستش سالمه ، اومد حسینُ از رو از زو بدن برداره .. پیغمبر چشم های مبارکشُ باز کرد ، فاطمه جان بزار حسین رو سینه م باشه .. حسین رو سینه مِ آرام جان میدم .. بریم کربلا.. حاجتمند و گرفتار زیاد ، مریضا رو فراموش نکنید .. یه وقتی هم زینب کنار گودال صدا زد یوم علی صدر المصطفی .. یه روز رو سینه ی پیغمبر دیدمت .. يَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ اَلسَّمَاءِ هَذَا حُسَيْنٌ بِالْعَرَاءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ يَا مُحَمَّدَاهْ وَ بَنَاتُكَ سَبَايَا وَ ذُرِّيَّتُكَ قَتْلَى تَسْفِي عَلَيْهِمُ اَلصَّبَا . فَأَبْكَتْ كُلَّ صَدِيقٍ وَ عَدُوٍّ . حسین ..... .
*میدونید کجا دادِ علی بلند شد ؟!.. اینجا چشم گفت ، صبر کرد .. شبی که فاطمه رو خاک کرد ، کنارِ قبر گفت فاطمه : تا قيامت نه، پس از واقعه محشر هم ناله يا اَبَتايش نرود از يادم! ..* الا رسول خدا خون به سینه ام جوشید که گفته هات همه جامه ی عمل پوشید دری که بود به دارُالزیاره ات مشهور دری که گرد از آن می زدود گیسوی حور دری که بود پر از بوسه های جبرائیل دری که حرمت از آن می گرفت عزرائیل دری که نور فشاند به چشم عرش علا ببین چگونه از آن دود می رود بالا به باغ وحی، خزان دست باغبان را بست که چیده گشت از آن میوه و درخت شکست چه ننگ ها که خریدند یا رسول الله زِ عترت تو بریدند یا رسول الله چو امتت طلبیدند حبّ دنیا را برای غصب خلافت زدند زهرا را قسم به عزّت قرآن! قسم به ذات خدا! سر حسین تو روز سقیفه گشت جدا چه تیرها همه از چلّه ی سقیفه شتافت گلویِ اصغر و قلب حسین هر دو شکافت سقیفه در حرم کربلا شراره کشید زگوش دخترکان تو گوشواره کشید سقیفه کرد تن عترت تو را نیلی سقیفه فاطمه ها را دوباره زد سیلی همین که حق وصی تو غصب شد به ملا سر حسین، جدا شد به دشت کربُبَلا شاعر : روزها و ساعاتِ پایانی ماهِ صفرِ .. این دو سه روزِ آخر هر کاری کردی سفره داره جمع میشه .. گرچه این چشمه ی جوشان اشک و ناله مون آرام نمیشه تازه شروع گریه برا مادرِ ساداتِ .. آماده ای روضه بخوانم ؟! یه جمله عرض توسل و التماسِ دعا .. درِ حجره باز شد ، نفسایِ آخرِ پیغمبر دیدن حسین اومد رو سینه ی پیغمبر قرار گرفت .. هی صورتشُ به سینه ی مبارک میکشه .. بی بی ما هنوز دستش سالمه ، اومد حسینُ از رو از زو بدن برداره .. پیغمبر چشم های مبارکشُ باز کرد ، فاطمه جان بزار حسین رو سینه م باشه .. حسین رو سینه مِ آرام جان میدم .. بریم کربلا.. حاجتمند و گرفتار زیاد ، مریضا رو فراموش نکنید .. یه وقتی هم زینب کنار گودال صدا زد یوم علی صدر المصطفی .. یه روز رو سینه ی پیغمبر دیدمت .. يَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ اَلسَّمَاءِ هَذَا حُسَيْنٌ بِالْعَرَاءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ يَا مُحَمَّدَاهْ وَ بَنَاتُكَ سَبَايَا وَ ذُرِّيَّتُكَ قَتْلَى تَسْفِي عَلَيْهِمُ اَلصَّبَا . فَأَبْكَتْ كُلَّ صَدِيقٍ وَ عَدُوٍّ . حسین ..... .
|⇦• مدح خوانی زیبا ویژۀ میلادِ اباالمهدی امام حسن عسکری سلام الله علیه به نفس حاج سید مهدی میرداماد کیستم من؟ گوهرِ ده بحر نور کبریایم آفتاب سامره، روشنگرِ مُلکِ خدایم آسمانِ معرفت را در زمین شمس‌الضحایم کعبه‌ام، رُکنم، مقامم، مَروه‌ام، سعیم، صفایم منظـر حُسنِ خدا مصباح انوارُالهدایم من اَباالمهدی، امامِ عسکری اِبنُ‌الرضایم من همان دریای نور استم، که نور از آن دمیده دین و دانش را خدا، در موج موجم پروریده انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده در درونم گوهر نابی چو مهدی آفریده بشنوید ای آسمانی‌هـا زمینی‌ها صدایم من اَباالمهدی، امامِ عسکری اِبنُ‌الرضایم چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم نیست آگه از جلالم، غیر ذاتِ ذوالجلالم تشنگانِ چشمۀ توحید را آبِ زلالم بنده‌ام اما چو حیِّ بی‌مثالم، بی‌مثالم فیض‌بخشِ عالمی از شهر «سُرِّ مَن رآ»یم من اَباالمهدی، امامِ عسکری اِبنُ‌الرضایم من علیِ بن جوادِ بن رضا را نورِ عینم پیشتر از عالم خلقت هدایت بوده دِینم گر چه در سنّ شبابم پیرِ خلقِ عالمینم هم محمّد، هم علی، هم مجتبایم، هم حسینم هم بُوَد زهد و کمال و عصمتِ خیرالنسایم من اَباالمهدی، امامِ عسکری اِبنُ‌الرضایم پیشتر از خلقتم بر چشم عالم، نور دادم بر همه شور آفرینان تا قیامت شور دادم پاسخ موسی بن عمران را به کوهِ طور دادم حاجتِ اربابِ حاجت را ز راه دور دادم همچو اجدادم ز خلق عالمی مشکل‌گشایم من اَباالمهدی، امامِ عسکری اِبنُ‌الرضایم من به شهر سامره، خود کعبۀ اهلِ یقینم پَر زَند همچون کبوتر در حرم، روح‌الامینم حاجت کُونِین می‌بارد چو باران زآستینم حضرت مهدی پذیرایی کند از زائرینم مهر و مه گیرند نور از گنبد و گلدسته‌هایم من اَباالمهدی، امامِ عسکری اِبنُ‌الرضایم حضرت هادی از اوّل دید چون حُسن تمامم خنده زد بر روی زیبا و «حَسَن» بگذاشت نامم همچو قرآن بُود روی سینۀ بابا مقامم خود امام اِبنِ امام اِبنِ امام اِبنِ امامم دختـر پـاکِ یشـوعا، همسـر پاکیـزه‌‌ رایم من اَباالمهدی، امامِ عسکری اِبنُ‌الرضایم جلوۀ معلوم و نامعلوم را دیدند در من سرِّ هر مفهوم و نامفهوم را دیدند در من انتقام خون هر مظلوم را دیدند در من فاش گویم چارده معصوم را دیدند در من چارده معصوم نورم، بلکه خود وجه خدایم من اَباالمهدی، امامِ عسکری اِبنُ‌الرضایم مِهرِ ما در قلب ابناء بشر پایان ندارد هر که مِهر ما ندارد، در حقیقت جان ندارد و آن که شد بیگانه با آلِ علی ایمان ندارد درد بغض ما به جز خشم خدا درمان ندارد ای خوشا آن‌کس که گوید مدح، چون میثم برایم من اَباالمهدی، امامِ عسکری اِبنُ‌الرضایم شاعر :