eitaa logo
ذاکرین آل الله
285 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
308 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•گر بنا نیست نوبت.... وتوسل به امام رضا علیه السلام ویژهٔ ایام زیارت مخصوص گر بنا نیست که نوبت به گدایان برسد چه نیازیست که دگر این همه مهمان برسد چند روز است که من پشت درم رحم کنید یک نفر نیست به داد منِ گریان برسد گاه گاهی به خودم گریه‌کنان می‌گویم کار و بار تو بنا نیست به سامان برسد آن‌که یک شهر درِ خانه به رویش بستند بهتر آن است که با حال پریشان برسد دامن لطف شما قسمت هر کس نشود کاش این دست بر آن گوشه‌ی دامان برسد من برای همه‌ی شهر حرم می‌گیرم بِگذارید که پایم به خراسان برسد دوست دارم دَم آخر که شهادت خواندم قبل رفتن به لبم ذکر رضاجان برسد یاد آقای خراسان دو سه خط روضه بخوان و ثوابی هم اگر هست به ریّان برسان ریّان ابن شبیب جدّ ما رو غریب گیر آوردن ریّان بن شبیب آب و واسه حبیب دیر آوردن تو شیب گودال سرازیر شد حسین پیر شد حسین پیر شد آخ ته گودال زمین‌گیر شد حسین پیر شد حسین پیر شد خواهرت رفت ولی موقع رفتن می‌گفت یک نفر کاش به دادِ تن عریان برسد .
|⇦•چقدر ناتوان شدی اما... وتوسل به امام رضا علیه السلام ویژهٔ ایام زیارت مخصوص چقدر ناتوان شدی امّا ز پا نیفت ای هشتمین عزیز عزیز خدا نیفت می‌ترسم آن‌که دست بگیری به پهلویت باشد به پا بیفت ولی بی‌هوا نیفتادی کوچه به آل‌ِ فاطمه خیری نداشته دیوار را بگیر و در این کوچه‌ها نیفتادی دامان هیچ‌ کس به سرت سر نمی‌زند حالا که نیست خواهرِ تو، پس ز پا نیفتادی تکّه حصیر خویش از این حجره جمع کن امّا به یاد نیمه‌ِ شب و بوریا نیفتادی ای وای اگر به کرب‌ و بلا بوریا نبود راهی برای دفن شه کربلا نبود بر روی خاک بود که پیچید بر خودش آثار تشنگی، جگرش را گرفته بود افتاد یاد جدّ غریبش که خواهرش در بین قتلگه خبرش را گرفته بود دیگر توانِ دیدن اهل‌ حرم نداشت از بس‌ که نیزه دور و برش را گرفته بود وقتی که شمر آمد و کارش تمام شد خلخالِ کودکی، نظرش را گرفته بود .
•رسیدم دوباره به درگاه شاهی.. و توسل به حضرت امام رضا علیه السلام ویژۀ ایام زیارت مخصوص صلی الله علیک یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی .. رسیدم دوباره به درگاه شاهی چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی سلام ای غریبی که در صبح محشر ندارم به جز مُهر مِهرت گواهی شلوغ است دورت ولی شد فراهم عجب خلوتی خلوت دلبخواهی چو آیینه از بس که دل نازکی تو توان تا حریمت رسیدن به آهی تو آیینه آیینه نوری و نوری تو مهری چه مهری تو ماهی چه ماهی تو را مهر گفتم؟ تو را ماه خواندم؟ عجب کسر شأنی عجب اشتباهی که مهر است در محضرت مرده شمعی که ماه است پیش رخت روسیاهی تویی شرط توحید و بی تو یقینا همه نیست توحید جز لاإلهی اگر ابر لطفت به محشر ببارد نماند ثوابی نماند گناهی به لطف تو کاه ثواب است کوهی به بذل تو کوه گناه است کاهی لب درۀ نفس لغزیده پایم نگه دار دست مرا با نگاهی منم آن گنهکار امیدواری که دارد به لطف تو پشت و پناهی ــــــــــــــــ مثل آهوی بیابان به بیابان زده ام چون شنیدم گذرت باز به صحرا خورده من از اینجا بروم زود زمین می افتم این گدا چیزی اگر خورده همینجا خورده ــــــــــــــــ پسر فاطمه بدجور بهم ریخته ام پسر فاطمه در کار گره ها خورده ما نگرانیمون اینه عاشورا بیاد و محرم رو نبینم .. کارمون به جایی برسه رفیقامون برام دعا کنن بگن خدا کنه محرم رو ببینه .. یا امام رضا .. شما فرمودید به خانواده جلو جلو برا شما گریه کنن .. آی امام رضایی که جلو جلو اجازه دادی بچه هات برات ناله بزنن .. زهری که به امام رضا دادن نوشتن دفعتاً جگر آقا آب شد .. با یه وضعیتی از کاخ مامون خودش رو رساند به خانه .. فرشای حجره رو کنار زد صورت گذاشت رو خاک وفاة الإمام الرضا از اباصلت نقل میکنه هی زیر لب صدا می زد حسین ، حسین .. یه نفس عمیقی کشید روح از بدن مفارقت کرد .. اینجا امام رضا لحظۀ احتضار هی صدا زد حسین .. اما نوبت به ابی عبدالله که رسید صدا زد یا غیاث المستغیثین .. لحن ابی عبدالله عوض شد دید میخوان بریزن سمت خیمه .. صدا زد اول بیاید کارِ حسین رو تمام کنید .. جایت کم است پیکر خود را تکان مده مادر رسیده، تشنه لب اینگونه جان مده خواهر بميرد آه دگر دست و پا نزن تنگ است جات مادرمان را صدا نزن چشم تو روشن محرم ندارم قول داده بودی باشی کنارم دیدی غریبم گفتی اُخیَّ گفتم کجایی گفتی إلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای آبروی عرش خدا ، صاحب الزمان (عج) ای آفتاب ارض و سما ، صاحب الزمان (عج) ای گوشه ی نگاه پر از نور و رحمتت درمان بی قراری ما ، صاحب الزمان (عج) عمری گذشت بر من و یک بار هم هنوز نشنیده ام صدای تو را ، صاحب الزمان (عج) در ندبه های جمعه صدا می زنم تو را یَابنَ البُدورِ ، وَ النُّجَباء ، صاحب الزمان (عج) در روزگار سختی و در دورِ امتحان عجّل علی ظهورک یا صاحب الزمان (عج) ای ماه حیدری نسَب و هاشمی تبار کی می رسد به سر ، تبِ دوران انتظار ما بسته ایم دل به بلندای شال تو آب حیات ماست ، خیال وصال تو در انتظار آمدنت ، ای گلِ امید هر کوچه هست روی لبش نام یک شهید این شهر با قدوم شهیدان معطّر است آرامگاه روشن گل های پرپر است آری امام گفت : " کجا در همه جهان دارد کسی سراغ همانند اصفهان؟ شهری که در تلاطم یک روزِ پُر عزا تشییع کرده سیصد و هفتاد لاله را اما هنوز پا به رکاب شهادت است با قلب داغدیده پر از استقامت است ما داغ گریه بر دل داعش گذاشتیم سر خم نکرده ایم ولو سر نداشتیم با تورجی و همّت و خرّازی آمدیم دلخون شدیم و غرق سرافرازی آمدیم در قلب ما محبّت زهرای اطهر است امّید ما به ذکر توسّل به مادر است انسیّه و مطهّره و کوثر و بتول او جان پناه حیدر و جان پیمبر است وقتی که دل ، شکسته شد و راه ، بسته شد چشمانِ عالمی نگران بر همین در است آتش زبان به کام بگیر و خموش باش بر روی خاک ، معنیِ آیاتِ کوثر است دیگر چه طور فاطمه (س) طاقت بیاورد وقتی طنابِ ظلم به دستانِ حیدر است برخیز ای حیات دو عالم به دستِ تو پهلوی عشق می شِکند با شکستِ تو
🍃🏴 نذر شهادت سلطان خراسان 🏴🍃 میرسد روی لبم آهسته جان یأبن الشبیب در وجودم آتشی دارم نهان یأبن الشبیب نا ندارم! با تو دارم در خیالم گفتگو با نگاهی نیمه باز و نیمه جان یأبن الشبیب زهرِ در انگور جانکاه است و از فرطِ عطش شعله ور شد هم دهانم، هم زبان یأبن الشبیب دستهایم را که برمیداشت روز و شب قنوت ناتوان؛ افتاده از کار آنچنان یأبن الشبیب با دو پایِ سرد و لرزان بیهوا خوردم زمین حال و روزِ احتضارم شد عیان یأبن الشبیب روی خاکِ حجره مثل مار می پیچم به خود بود جسمَم کاش زیر آسمان یأبن الشبیب بود جسمم کاش خنجر خورده؛ زیر آفتاب جانِ من از جدّ عطشانم بخوان یأبن الشبیب بیقرارم از غمش! باید پریشان جان دهَم از غم ِ آن پیکرِ نیزه-نشان یأبن الشبیب از غم ِ سنگی که محکم خورد بر پیشانی اش از هجوم ِ نعل ها بر استخوان یأبن الشبیب از تنِ عریان که شد خونِ قفا بر آن کفن از عقیقِ سرخِ دستِ ساربان یأبن الشبیب از طناب و دستهایِ عمه زینب(س)وای...نه... از غروب و غربتِ وقتِ اذان یأبن الشبیب جان سپردم! از نفس انداخت بیطاقت مرا- روضهٔ بزم یزید و خيزران یأبن الشبیب! .
جگرم یاد حسین ریخت بهم یا بن شبیب زخم شد ؛از غم او پلکِ ترم یا بن شبیب تهِ گودال که جای پسرِ زهرا نیست جای قرآن که به زیر سم ِ مرکب ها نیست پیرُهن از تن ِ بیسر شده در آوردند بی کفن در وسط دشت رهایش کردند حرمت مهریه مادر ِ سادات شکست آب می خواست ولی نیزه دهانش را بست جد مظلوم مرا با لب عطشان کشتند مادرش دید و به گیسوی پریشان کشتند ناله زد مادر ما دست به مویش نزنید با تَهِ خنجر خود ضربه به رویش نزنید خبر از حرمت بوسیدن مادر دارید؟؟ پای خود را زلبان پسرم بر دارید 🔸شاعر: ______________________
10.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 داستان کرامت امام رضا علیه‌السلام 🌟 به زندانی اعدامی اهل زرند کرمان 🎙 با بیان شیرین صابر خراسانی 🌟از حضرت فرج امام زمان (عج) را بخواهیم