#امام_رضا #زیارت_مخصوص
در ظل روزگار شما یاابالحسن
هستیم ریزهخوار شما یاابالحسن
چون شمع جاننثار شما یاابالحسن
آهوی در حصار شما یاابالحسن
از خیل دوستدار شما یاابالحسن
مشهد زمین نیست ولی آسمان که هست
مشهد بهشت نیست ولی بیش از آن که هست
مشهد کرانه نیست ولی بی کران که هست
شکر خدا برای سرم آستان که هست
شد قبلهام دیارِ شما یاابالحسن
باید گرفت زیر پر جبرئیل را
باید که پا برهنه ببینی خلیل را
در صحن انقلاب ، می سلسبیل را
لطف کثیر حضرت و ظرف قلیل را
چشمِ من و غبارِ شما یاابالحسن
عالم علی و در همه جا سر به سر علی
آئینه شد خدا و علی ضرب در علی
دل گفت علی و دیده علی و جگر علی
هشت است روبروی من و جلوهگر علی
جانم فدای چار شما یابالحسن
از شوق و عشق تا به قیامت بایستد
هرکس که روبروی ضریحت بایستد
حتی زمان ، زمان زیارت بایستد
دریا از این شکوه به حیرت بایستد
در پای آبشار شما یاابالحسن
وقتی که چشمهام سحر خیز میشود
شبها حرم عجیب دل انگیز میشود
از بس عنایت است سرازیر میشود
حج مشهد است ، قسمت ما نیز میشود
حاجی شدم کنار شما یاابالحسن
یک ذره کم نمیشود این اشتیاقها
شکر خدا دوباره من و این رواقها
امشب نشستهام بنوسيم به طاقها
اینجا پر از شفاست از این اتفاقها
کارخداست کار شما یاابالحسن
پیری رسید و پنجره فولاد را گرفت
یک گریه باز صحن گوهرشاد را گرفت
یک اشک چشم جامع الاضداد را گرفت
عطری وزید و یک دل آباد را گرفت
از سمت کفشدار شما یاابالحسن
بعد از حرم همیشه منم با خماریاش
دل تنگ لحظه لحظهی شادی و زاریاش
مبهوت شمسههای طلا ، نقره کاریاش
حس وداع با همهی بی قراریاش
ماییم بی قرار شما یاابالحسن
امشب حرم قرق شده دل تا خدا رود
مادر رسیده است به ایوان طلا رود
بالای سر نشیند و پایین پا رود
تا که زیارتی کند و کربلا رود
مردیم در جوار شما یاابالحسن
امشب زیارت تو اگر مادر آمده
عباس آمدهاست و علیاکبر آمده
عمه دوباره با دو سه تا دختر آمده
حتی رباب آمد ، علی اصغر آمده
جمعاند در مدار شما یاابالحسن
دارالکرامه است اگر با حبیبها
دارالاجابه است برای غریبها
دارالهدایه و شب ابن شبیبها
مانند کربلاست حرم بوی سیبها
میآید از مزار شما یاابالحسن
نون و قلم نبیست و ما یسطرون حسین
طاق فلک علیست به عالم ستون حسین
خلقت تمام حضرت زهراست خون حسین
هستی تمام ظاهر و ما فی البطون حسین
ذکر حسین کار شما یا ابالحسن
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
______________________________
#امام_رضا #زیارت_مخصوص
نیلی ترین رنگ ها بر پیکرش بود
معلوم بود امروز روز آخرش بود
معلوم بود آقای ما را زهر دادند
وقتی که می آمد عبایش بر سرش بود
دستی به پهلوی پر از درد خویش داشت
بر شانه دیوار دست دیگرش بود
دختر ندارد تا که دستش را بگیرد
پس لااقل ای کاش آنجا خواهرش بود
پا شد خودش را جمع کرد اما زمین خورد
این ضعف خیلی مایه درد سرش بود
اصلاً زمین خوردن برای او طبیعی است
از بس که دنبال صدای مادرش بود
در حجره بی فرش خود افتاده بود و
تصویری از گودال در چشم ترش بود
می گفت یا جدا چرا خاکت نکردند
حتی کفن بر جسم صد چاکت نکردند
🔸شاعر:
#علی_اکبر_لطیفیان
______________________________
#امام_رضا #زیارت_مخصوص
زیر ایوانِ طلا چشم ترم مخصوص ِ توست
جَلد خود کردی مرا! بال و پرم مخصوص ِ توست
ضامن آهو شدی! پشتم به عشقت گرم شد
آبروداریِ روزِ محشرم مخصوص توست
رو زدم بر غیر و تا درها به رویم بسته شد
زائرم کردی و گفتی: این حرم مخصوص توست
رد نکردی از درِ باب ٱلجوادِ(ع) خود مرا
آمدم آقا! امیدِ آخرم مخصوص توست
مشهدت حجّ فقیران است و اطرافِ ضریح
هر چه می بینم تویی! دور و برم مخصوص توست
سر به دیوارِ حرم عشق شهادت داشت و
زائری میگفت آقاجان! سرم مخصوص توست
چشم هایش قطره قطره اشک، بعد از هر نماز...
دست بر سینه سلام ِ مادرم مخصوص توست
لااقل ایکاش امشب زائرت بودم! ولی-
نیستم...امّا حسابم کن! کرم مخصوص توست!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
__________________________
#امام_رضا #زیارت_مخصوص
چرخاند سمت گنبدت چشم ترَش را
انداخت فوراً با ادب پایین سرش را
از دارِ دنیا یک نفر مانده برایش
آورده پابوسَت امید آخرش را
بر ویلچر زل زد به ایوانِ تو! می دید-
با حالِ حسرت زائرِ دور و برَش را
پیچید بغضش را چنان همراهِ چادر
فهمید سقّاخانه حالِ مضطرش را
محض شفا رفت و برایش آب آورد
«یا ضامن آهو» شنید و باورش را-
بر پرچم سبزت گره زد زیر لب گفت:
آقا ضمانت کن تبِ شعله ورش را
بیتاب در گوشش زیاتنامه خواند و...
گاهی نوازش کرد دستِ لاغرش را
میدانم آخر این جوان در صحن کوثر
میگیرد از دستت شفایِ مادرش را!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
________________________
#زیارت_مخصوص
مشهدش معراجِ ما و قبله گاه کبریاست
صحن هایش مثل مشعر مثل مروه با صفاست
حاجیان در ماه ذی الحجه به کعبه می روند
حج ما بیست و سه ی ذی القعده در صحن رضاست
#محمد_کابلی
#امام_رضا #مرثیه_امام_رضا
#زیارت_مخصوص
در زير پايش عالم ايجاد را حس كرد
تا سنگفرش صحن گوهرشاد را حس كرد
تا گفت "من يك زائرم شاها پناهم ده"،
در قلب خود هر آنچه آقا داد را حس كرد
هرچند یادش نیست هنگام شفا، اما
آن لحظه ای که اتفاق افتاد را حس کرد
بين سكوت مسجد از شور و نوا پر شد
با گوش جان يك آسمان فرياد را حس كرد
گويا نسیم رحمت اینجا می وزد، ناگاه
در گيسوانش پنجه هاى باد را حس كرد
مى بوسد او دامان شه را مثل آن آهو
وقتى كه در پا حلقه ى صياد را حس كرد
آقا جوابش را عنايت كرد، پس حتماً
شيرين صداى تيشه ى فرهاد را حس كرد
🔸شاعر:
#مهدی_فخار_شاکری
__________________________
#امام_رضا #مرثیه_امام_رضا
#زیارت_مخصوص
مخواه تا که گدایت ز آب و نان افتد
شب زیارتی ات دور از این مکان افتد
که دست رد زدن اصلا به تو نمی آید
مخواه تا که گذارم به این و آن افتد
به خلق گفته ام آقا که عبد سلطانم
مخواه بی کسیم بر سر زبان افتد
امید اخر زائر به ماه ذی القعده س
به شرط آنکه نگاه تو مهربان افتد
به شرط آنکه به یاد مصیبتت آقا
ز چشم پر گنهم اشک بی امان افتد
میان حجره در بسته تشنه افتادی
به یاد شاه غریبی که از توان افتد
چه خوب شد که کفن گشت پیکرت اما
حسین فاطمه عریان در آن میان افتد
خوشا به آن قبیله که گفتند نگذارید
که کار دفن شهیدان به ما زنان افتد
خدا کند که نبیند رقیه خانومت
عقیق دست تو در دست ساربان افتد
🔸شاعر:
#مهدی_جلالی
__________________________
#امام_رضا #مرثیه_امام_رضا
#زیارت_مخصوص
اگر هنوز سر سفره های ما نان است
به لطف و میمنت دولت خراسان است
امید به هر دولتی جز این دولت
شبیه ساختن خانه در بیابان است
بنای زندگی ما به دست این آقاست
و گرنه وضعیت اینجا همیشه طوفان است
فقط امام رضا مانده که در این کشور
به فکر قصه ی آینده ی جوانان است
نه شاه چاره ی کار است نه کسی جز او
امید آخر این مملکت به سلطان است
به چشم ها دم باب الجواد دقت کن
دعای اذن ورودش دعای باران است
کسی که عاشق او نیست اصلا آدم نیست
چرا که عشق به او جزو ذات انسان است
بگو به خادم او چوب پر تکان بدهد
که پاک کردن تار عنکبوت آسان است
اگر که سخت شده زندگی برو تا قم
همیشه کار کنار کریمه آسان است
فقط زیارت قبر تو و برادر تو
دلیل منطقی زندگی در ایران است
🔸شاعر:
#محسن_سلطانی
__________________________
#امام_رضا #مرثیه_امام_رضا
#زیارت_مخصوص
از روزگار شکوه به دلدار میبرم
در محضرش گلایه ی بسیار میبرم
صدبار توبه بردم و هر بار هم شکست
یک توبه ی نصوح من اینبار میبرم
از بس که در به در زدم و ماند بی جواب
خسته شدم تکیه به دیوار میبرم
دستم تهیست کاسه ی چشمم ولی پُراست
آنرا برای شاه به دربار میبرم
شاهی که هست ملجا درماندگانُ من
یک کوله بار شوق به دیدار میبرم
🔸شاعر:
#محمد_جواد_مطیع_ها
__________________________
#امام_رضا #مرثیه_امام_رضا
#زیارت_مخصوص
آن روزها دستِ پدرها بس که خالی بود
یک مشهدِ ساده برامان خوش خیالی بود
از چاه های نفت سهمِ ما علاالدین
از عیشِ دنیا سهمِ ما چایِ ذغالی بود
کفشِ دوخطِ میخی و آتاری و تیله
دار و ندارم کارت های فوتبالی بود
عکسِ حرم را بوسه می زد کودکی هایم
عکسی که روی سکه های صد ریالی بود
عکسی که هرشب پیشِ چشمِ مادرم تا صبح
تنها دلیلِ گریه های پشتِ قالی بود
دستِ پدر از قلکِ من بود خالی تر
آری همیشه مادرم بُغضَش سُفالی بود
گاهی پدر از طُرقبه می گفت اما حیف
هرسال جیبِ او دچارِ خشکسالی بود
نه اهلِ مشهد نه ولیکن ریشه ام آنجاست
صجایی که شوقِ سالهای نونهالی بود
همراهِ اتوبوسِ بنزِ سیصد و دو ، گاه
می رفت تا مشهد دلم! بَه بَه! چه حالی بود
آقا نوارِ (( لاله ی خوشبو رضا )) بُگْذار
فامیلیِ آقای راننده وصالی بود
یک فرفره ، یک زنجبیلِ پیچی و یک عطر
سوغاتِ خوبِ روزهای خردسالی بود
با پرده ی نقاشی صحنِ حرم عکسی...
انداختیم و من لباسم خال خالی بود
یَخمَک به دستم بود و می رفتم حرم سرمَست
لبهام غرقِ خنده های پرتقالی بود
با اولین پرواز امروز آمدم مشهد
جای منِ آن روزها بدجور خالی بود
مادر! دوباره گم شدم در کوچه ی سرشور
کو آن مسافرخانه ای که این حوالی بود
مادر! به جای تو زیارت کردم آقا را
بابا! هوای طرقبه امروز عالی بود...!
🔸شاعر:
#محسن_کاویانی
__________________________
#امام_رضا #مرثیه_امام_رضا
#زیارت_مخصوص
تو را که باغ و بستان هست، قطعا باغبان داری
یقینا کارگرهایی میان این و آن داری
تو خدمتکارهای بیشماری داری و حتما
برای گلههای گوسفندانت شُبان داری
من از تو کار می خواهم، سگ چوپان نمی خواهی؟!
برایت دم تکان دادم، برایم استخوان داری؟!
همیشه آب و نان سفره ما با خودت بوده است
برای سفره ما تا ابد هم آب و نان داری
به شوق دیدنت چون یک کبوتر پر درآوردم
برایم گوشه ی گلدسته آیا آشیان داری؟!
میان ازدحام زائران در کوچه حیرانم
بیا و باز کن در را که خیلی میهمان داری
🔸شاعر:
#محسن_ناصحی
__________________________
#امام_رضا #مرثیه_امام_رضا
#زیارت_مخصوص
جگرم یاد حسین ریخت بهم یا بن شبیب
زخم شد ؛از غم او پلکِ ترم یا بن شبیب
تهِ گودال که جای پسرِ زهرا نیست
جای قرآن که به زیر سم ِ مرکب ها نیست
پیرُهن از تن ِ بیسر شده در آوردند
بی کفن در وسط دشت رهایش کردند
حرمت مهریه مادر ِ سادات شکست
آب می خواست ولی نیزه دهانش را بست
جد مظلوم مرا با لب عطشان کشتند
مادرش دید و به گیسوی پریشان کشتند
ناله زد مادر ما دست به مویش نزنید
با تَهِ خنجر خود ضربه به رویش نزنید
خبر از حرمت بوسیدن مادر دارید؟؟
پای خود را زلبان پسرم بر دارید
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی
__________________________