#شهیدانه ♥️↓
گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه. صدای #اذان اومد . احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره اما گوش نداد و رفت ...
مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه...
همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد.
همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ...
سرباز روح الله
#شهیداحمدعلینیری
═🍃🕊🍃═════
🌷@Ardabil_tanhamasir
#شهیدانه ♥️↓
چشمش آسیب دیده بود و دکترها میگفتند: بیناییاش رو از دست داده...
میگفتند دیگه نمیشه کاری کرد و جراحی هم بیفایده است.
محمد اصرار میکرد که شما عمل کنید و کاری به نتیجهاش نداشته باشید.
به دکترها میگفت: فقط با ذکر یا زهـرا (س) عمل رو شروع کنید.
بعد از عمل دکترها از نتیجه جراحی حیرت زده شدند.
عمل جراحی موفقیت آمیز بود! فقط با رمز "یازَهرا سلاماللهعلیها"
سرباز روح الله
#شهیدمحمداسلامینسب
═🍃🕊🍃═════ 🌷@Ardabil_tanhamasir
#شهیدانه ♥️↓
مادر بزرگوار سردار که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه میخوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل میروم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید.
بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: این مطلبی را که میگویم جایی منتشر نکنید. گفت: همیشه دلم میخواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمیدانم چرا این توفیق نصیبم نمیشد.
آخرین بار قبل از مرگ مادرم که اینجا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر میکردم حتماً رفتنیام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد.
سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونههایش را پاک میکرد، گفت: نمیدانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم.
سرباز روح الله
#شهیدحاجقاسمسلیمانی
═🍃🕊🍃═════
🌷@Ardabil_tanhamasir
#شهیدانه ♥️↓
همیشه ذکرش این بود؛ یابنالزهرا، یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کفن کن.
از بس این شهید به امام زمان عجلالله تعالیفرجه علاقه داشت..به دوست خود وصیت میکند اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کن.
دوستش میگوید؛ ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس شهید را زدهاند.. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتی کرده آیا من میتوانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم آنان اجازه دادند..سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده؛ یابنالزهرا..یا بیا یک نگاهی به من کن... یا به دستت مرا در کفن کن!
وقتی این جمله را گفتم، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن. وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهای شب به من گفتند: یکی از شهدا فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهه شهید شده است باید او را غسل دهی..
وقتی که میخواستم این شهید را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگواری وارد شدگفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم. من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد!؟ باعجله برگشتم و دیدم این شهید کفن شده و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود..
از دیشب نمیدانستم رمز این جریان چه بود اما حالا فهمیدم.. نشناختم..😔
فرزند روح الله
#شهیدمهرانشوریزاده
═🍃🕊🍃═════
🌷@Ardabil_tanhamasir
#شهیدانه ♥️↓
پدر نداشت. از کسی هم حساب نمی برد. مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند. اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد: خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان (عج) قرار بده. دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا. زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد. بهمن ۱۳۵۷ بود. شب و روز می گفت:فقط امام، فقط خمینی (ره). وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد. می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی. با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین برد.
-فرزند روح الله
#شهیدشاهرخضرغام(حر انقلاب)
═🍃🕊🍃════
🌷@Ardabil_tanhamasir
#شهیدانه ♥️↓
پسرم یوسف بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر برگشت...کوموله ها ریختند و یوسف رو دستگیر کردند، گفتند به خمینی توهین کن... یوسف این کار رو نکرد.
به من گفتند توهین کن، گفتم چنین کاری نمیکنم. گفتند: بچه ات را میکشیم بازهم قبول نکردم.
پسرم رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردن.
گفتند: به خمینی توهین کن، بازم توهین نکردم ، من رو با جنازه تکه پاره شده پسرم در یک اتاق گذاشتند و در رو قفل کردند.
بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: باید خودت پسرت را دفن کنی.گفتم : من طاقت ندارم خاک روی سر پسرم بریزم
گفتند: جنازه اش را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردانیم.
شروع کردم با دستان خودم قبر درست کردن، با گریه می گفتم: یا فاطمةالزهرا، یا زینب کبری؛ انگار همه عالم کمکم میکردند برای حفر قبر پسرم.
دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازه اش را کفن کنم گوشه ای از چادرم را جدا کردم و بدن تکه تکه پسرم را گذاشتم داخل چادر.
خدا خودش شاهد هست که یک خانم چادری بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو.
کنار قبرش نشستم و با دستان خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم؛ به همین خاطر من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم!
فرزند روح الله
#مادر #شهیدیوسفداورپناه
═🍃🕊🍃═════
🌷 @Ardabil_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدانه ♥️↓
مادر شهید علی قوچانی از عالم برزخ میگوید..!!!
-فرزند روح الله
#شهیدعلیقوچانی
═🍃🕊🍃════
🌷@Ardabil_tanhamasir
#شهیدانه ♥️↓
یک شنبه 22/2 65- دوم رمضان المبارک
«بل الانسان علی نفسه بصیره ولو القی معاذیره، یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم»
۱-نماز صبح خیلی دیر خوانده شد و تعقیبات چندان مورد توجه نبود.
۲-کمی نسبتا زیاد تندرویی کردم و صدایم را بلند کردم.
۳-چند مورد چشم نگاه های اضافی به دنیا داشت.
۴-مزاح های غیر لازم در دو مورد دیده شد، باید دقت یبیشتری در مزاح کردن شود.
۵-یاد مرگ اصلا تا ظهر وجود نداشت.
۶-عجب و غرور می خواهد بروز کند.
۷-در قرآن خواندن احساس می کنم شیطان می خواهد نیت را ریا کردن و قیافه گرفتن برای مردم قرار دهد، باید خیلی مواظب باشم.
۸-تواضع و خشوع چندان مورد دقت قرار نداشت.
✍بخش هایی از «محاسبه ی نفس» شهید عزیز در ماه رمضان سال ۶۵
-فرزند روح الله
#شهیدمهرانبلورچی
═🍃🕊🍃════
🌷@Ardabil_tanhamasir
#شهیدانه ♥️↓
با یه عده طـــلبه آمدند قم.
همه شهــــید شدند الا محــــسن.
خواب #امام حسیــــــن'علیه السلام' رو دیده بود.
آقــــــا بهش گفته بود: "ڪارهات رو بڪن این بـــار دیگه بار آخــــره"
یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش،
گفته بود شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام. آخه از آقا خواســـتم بـےســــر شهید شم
با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه. گلوله 120خورده بود وسطـــــــشون
جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت.سربند رو بستیم به سیـــنه اش.. روی سربند نوشته بود ؛ " أنا زائر الحســــــین ع"
-فرزند روح الله
#شهیدمحسندرودی
═🍃🕊🍃════
🌷 @Ardabil_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدانه ♥️↓
این خانم معاون مدرسه عکس شهدایی که توی سالن مدرسه بودن رو جمع کرده و جایی گذاشته، سه شب شهید به خوابش میاد و میگه: ما به شما چه بدی کردیم که عکس های مارو جمع کردید؟!
🔺از زبان خود خانم معاون بشنوید...
و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
-فرزند روح الله
#شهیدحسناصغری
═🍃🕊🍃════
🌷@Ardabil_tanhamasir
#شهیدانه ♥️↓
در فتح المبین مجروح و به یک بیمارستان در تهران منتقل شد.
روزی که می خواست مرخص شود و به جبهه بازگردد، هیچ پولی نداشت!
هیچ آشنایی در تهران پیدا نکرد بجز امام زمان عج الله
روز جمعه بود. به آقا متوسل شد...
جمعیت برای ملاقات با جانبازان و مجروحین از نمازجمعه به بیمارستان آمده بودند.
یک سید روحانی از لابه لای جمعیت خودش را به مصطفی رساند و یک کتاب دعا به او هدیه داد و گفت: این شما را تا جبهه می رساند و بلافاصله رفت!
مصطفی هرچه تلاش کرد نتوانست آن سید را ببیند. وقتی مردم رفتند، کتاب دعا را باز کرد. چند اسکناس نو داخل آن بود.
وقتی به جبهه رسید، پول ها هم تمام شده بود!
-فرزند روح الله
#شهیدمصطفیردانیپور
═🍃🕊🍃════
🌷@Ardabil_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدانه ♥️↓
🌷شهیدی که برای ا#نتخابات تمام حقوقش را بخشید...
روایتی شنیدنی از حاج حسین کاجی در حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها
فرزند روح الله
#شهیدمحمودنژاد
═🍃🕊🍃════
🌷@Ardabil_tanhamasir
#شهیدانه ♥️↓
یکی از زمینهای خود را به ساخت مسجدالمهدی(عج) اختصاص داد.در اواخر سال ۶۰، وقتی برای مرخصی آمده بود در گوشهای از مسجد برای خود قبری ساخت، اما این قبر، کوچکتر از قامت رشید او بود. وقتی از او علت را سؤال کردند، گفت: نه، همین اندازه خوب است. شب عملیات فتحالمبین در سنگر نشسته بود. بچهها مشغول صحبت بودند که یکدفعه گفت: بچهها! ساکت باشید. ناگهان بوی عطر دلانگیزی در فضای سنگر پیچید. آن شب پس از اصرار مکرر بچهها، به شهید ملکپور گفت: وقتی داخل سنگر بودیم، عنایتی از طرف امام زمان (عج) به من و دو نفرِ دیگر شد.
روز بعد، شیرعلی سلطانی و آن دو نفر که نام برده بود، به درجهی رفیع شهادت رسیدند. عجیب بود! مزار کوچک او، درست اندازهاش بود. پیکر شیرعلی بدون سر، بازگشته بود.
-فرزند روح الله
#شهیدشیرعلیسلطانی
═🍃🕊🍃════
🌷@Ardabil_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدانه زندگی کنیم....🌱
👌این هم خبر خوب، برای کسانی که عکس شهدا را به در و دیوار می زنند، یادواره شهدا می گیرند، به خانواده های شهدا سر کشی می کنند، شهدا را یاد می کنند و راه شان را ادامه می دهند..
#شب_جمعه است برای شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🌷@Ardabil_tanhamasir
26.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهیدانه ♥️↓
درس شهیدانه زندگی کردن ....🌿
خاطرهای شنیدنی از شهید حسین امیرعبداللهیان
فرزندان روح الله
#شهیدان....
═🍃🕊🍃════
🌷@Ardabil_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️روایت #حضرت_آقا از رفتار شهیدانه #حاج_قاسم در قبال نوهی یکی از شهدای لشکر۴۱ در بیمارستان
#شهیدانه
🌸⃟@Ardabil_tanhamasir
#شهیدانه ♥️↓
مردم این زمانہ ما را سرڪوب مےڪنند ڪہ ڪجا مےروید و براے چہ ڪسے مےجنگید؟
اما آنان غافلند ڪہ ما خود نمےرویم، گویے ما را صدا مےزنند، قلبمان پایمان را بہ حرڪت وامےدارد...
🌷شهید علی جمشیدی
#اربعین
🌹@Ardabil_tanhamasir
26.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهیدانه ♥️↓
شهیدان زنده اند...👌
ماجرای دوست صمیمی استاد پناهیان #شهید_محسن_زیارتی فرزند #شهید_رضا_زیارتی تو مسیر اربعین...
فرزندان روح الله
#شهیدان....
═🍃🕊🍃════
🌷 @Ardabil_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدانه ♥️↓
#حضرت_آقا فرمودند ؛
من باید برم گلزار شهداء
بدون برنامه قبلی.. ما محافظ ها فقط باید میگفتیم چشم ....
رفتیم رسیدیم به گلزار شهداء، آقا فرمودند کسی دنبال من نیاد .....
═🍃🕊🍃════
🌷@Ardabil_tanhamasir
#شهیدانه ♥️↓
عروسی را به خاطر خانواده شهدا ظهر گرفتیم. ظهر روز عید غدیر. گفتم علی ناهار بخور. گفت روزه ام!
گفتم: روز عروسیت!
گفت: نذر داشتم,اگر روز عروسیم عید غدیر بود روزه بگیرم!
گفت: الان دعات مستجابه, من دعا می کنم,امین بگو!
دست هامو بردم بالا.
گفت: خدایا همان طور که عیدغدیر به دنیا امدم, عید غدیر ازدواج کردم, شهادتم را عید غدیر بذار!
گفتم: آمین.
از آن به بعد هر عید غدیر منتظر شهادتش بودم. عید غدیر ۶۶ شهید شد.
فرزند روح الله
#شهیدحاجعلیکسائی
═🍃🕊🍃════
🌷 @Ardabil_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدانه ♥️↓
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋
فرزند سید علی
#شهید_کرباسی🌷
🍁⃟@Ardabil_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدانه ♥️↓
هر جا گرفتار میشدم توسل به صدیقه طاهره میکردم.
یا فاطمة الزهرا...مادر
فرزند روح الله
#شهید_خدمت_رییسی
═🍃🕊🍃═════
🌷⃟@Ardabil_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدانه ♥️↓
صحنهی جالب روبرو شدنِ شهید زینالدین با سرهنگ عراقی که به او سیلی زده بود...
یکی از زیباترین کلیپهایی که برا شهدا تولید شده؛ قطعاً همینه.
فرزندان روح الله
#شهید....💐
📎 پنج شنبه های دلتنگی»
هدیه به روح پاک و معطر شهـداء صلوات
═🍃🕊🍃═════
🌷⃟@Ardabil_tanhamasir