eitaa logo
اَرِنی
5.2هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
109 ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰¹.¹⁰.⁹ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } - اَرِنی؟! + یعنی چی؟ - "ببینمت!" + لن ترانی! - یعنی چی؟ + هرگز نخواهی دید... . 🌚ارتباط با ادمین: @fadayymahdyy 🌚تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
از قیل‌ و قالِ مدرسه حالی دلم گرفت یک‌ چند نیز خدمتِ معشوق‌ و مِیْ کنم
من عهد تو سخت سست می‌دانستم... بشکستن آن درست می‌دانستم... این دشمنی ای دوست که با من ز جفا آخر کردی، نخست می‌دانستم...
چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم که خشک شد چو سبو دست زیرِ سر ما را
غیـرتم کُشت که محـبـوبِ جهـانی لیکن روز و شب عَربَده با خَلقِ خدا نتوان کرد
آه از نفسی که بی تو درگیرم کرد در سینه ی تفتیده زمین گیرم کرد عطر تو پرید از سرِ تنهاییم..... این بی تو نشستن چِقَدَر پیرم کرد
ز آسیبِ جهانی رَستَم از توفیقِ تنهایی تلاشِ دوستی هر چند کردم دشمن افزون شد
رقیب گفت: بر این در چه می‌کُنی شب‌ و روز؟ چه می‌کنم؟ دلِ گم کرده باز می‌جویم
ای روزگار، از چه کسی می‌توان گرفت تاوان این جوانی از دست رفته را...
به این خوشم که تو را شرمسارِ من سازد تحملی که دلِ بردبارِ من دارد...
چشم از تو نبست دوستش داشته باش پیمان نشکست دوستش داشته باش آنطور که هستی به تو دل داده، تو هم آنطور که هست، دوستش داشته باش
من‌ حرف‌ با خدای خودم‌ می‌زنم‌ نه‌ دوست وقتی کلید هست، چه‌ حاجت‌ به‌ در زدن؟
گفتی مرا به خنده: خوش باد روزگارت کس بی‌تو خوش نباشد، رو قصه‌ی دگر کن!
حسرت کش یک بوسه خشکیم در این بزم فردا که دلت سوخت نگویی که نگفتیم...!
فراق و وصل اگر سرد و گرم این دنیاست عجیب نیست که دل کاسه‌ای پر از ترک است
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو
عزّت شاه و گدا زیرِ زمین یکسان است می کند خاک برای همه کس،جا خالی
خوش آن‌زمان که برای گلایه وقت نبود ‏هزار شِکوه به یک بوسه مختصر می‌شد
راضی به عذاب دگران نیستم اما گر عادلی ای چرخ! فلک کن دگران را
در فرو بند كه چون سایه دَرین خلوتِ غم با كسم نیست سر گفت و شنود ای ساقی - هوشنگ ابتهاج
مثلِ یک کودکِ بدخواب که بازیچه شده خسته ام خسته تر از آنکه بگویم چه شُده - سیدتقی سیدی
قناعت می‌کنم با درد، چون درمان نمی‌یابم تحمل می‌کنم با زخم، چون مرهم نمی‌بینم - سعدی
خنده بیگانگان دیدم نگفتم درد دل آشنایا با تُو گویم گریه دارد حالِ مَن - شهريار
دلم هر لحظه از داغی به داغِ دیگر آویزد چو بیماری که گرداند زِ تابِ درد بالین را - صائب تبریزی
یک بار فقط نام تو را بردم و دیگر مانده ست از آن روز زبانم به تو مشغول
چو بستی در به روی من به کوی صبر رو کردم چو درمانم نبخشیدی به دردِ خویش خو کردم - شهریار