eitaa logo
اَرِنی
5.2هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
115 ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰¹.¹⁰.⁹ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } - اَرِنی؟! + یعنی چی؟ - "ببینمت!" + لن ترانی! - یعنی چی؟ + هرگز نخواهی دید... . 🌚ارتباط با ادمین: @fadayymahdyy 🌚تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
کشتی نوح دلت قدر دلم جا دارد در امان بودن من مِهر تو را می خواهد
نسیم، عطرِ تو را صبح با خودش آورد و گفت: روزیِ عُشّاق با خداوند است @nabestaan
نیست جز پاکیِ دامن، گُنَه‌ام، چون مَهِ مصر کو عزیزی که برون آورَد از بند، مرا؟
اگر چه بت پرستیدن شده منسوخ در عالم تو بت باشی هنوز این دین هزاران مشتری دارد
خسته ام مثل کبوتر که شده جلد ولی وقت برگشت ببیند که دگر بامی نیست
ادّعای دلبری ، هر کس که دارد باطل است دلبری کردن فقط ، در انحصار چشم توست
طومار عاشقانه فرستادمش ولی... پاسخ دوخط نوشت که؛ خواندیم، یا علی! ‌‌‌‌‌‌‌‌
چه دردی بدتر از اینکه بخواهی و نخواهد او تو تا پیری کنی یادش ولی اصلا نداند او
تو چنان اسکندر بی رحم از مقدونیـه آمدي و تخت جمشیدم پریشان کرده‌اي
ماهی تنهای تنگم، کاش دست سرنوشت برکه‌ای کوچک به من می‌داد، دریا پیشکش! ‌‌
قند یا زهر،چه فرقی‌ست؟ فقط لب وا کن تلخ و شیرین ز دهانِ تو شنیدن دارد
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم ‌‌‌
ما رعیت‌ها کجا! محصول باغستان کجا؟! روستای سیب‌های سرخ ، بی ارباب نیست
ناز چشمان تو دل برده به جان تو قسم خوش کشیده است خدا آن خم ابروی تو را
‏گفتمش با غمِ هجران چه کنم؟ گفت؛ بسوز گفتمش چاره‌ی این سوز بگو؟ گفت؛ بساز
به دنبال کسی جامانده از پرواز می گردم مگر بیدار سازد غافلی را ، غافلی دیگر...!
مستم از باده‌ی چشمان خمارت هرروز چشم شهلای تو باشد چه نیازم به شراب
گر وصل نشد قسمت ما نیست ملالی کافیست که شب باشد و مهتاب و خیالش
چشمهایت شعر و مردم شعر دزدی می‌کنند حفظِ چشمانِ تو از آیات قرآن سخت‌تر
مُردم و زنده شدم تا که تو لبخند زدی  بارالها ملک الموت به این زیبایی ..!؟
فهمیدم آن زمان که به تشییعم آمدی هرگز برای هم‌قدمی با تو دیر نیست
شعر میگفتم که راحت تر فراموشت کنم عشقت اما در غزل هایم خدایی می کند
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوایِ خویش چه بی‌آزار با دیوار نجوا می‌کنم هر شب
زخم تبرت مانده، ولی جای شکایت شادم که نگه داشته ام از تو نشانه!
گر بخواهی خمس لب هایت به مسکینی دهی شاه مسکینان منم،خمست مرا واجب تر است
به روز مرگ هم حتی تفاهم نیست بین ما که من رختم سفید است و سیاهم را تو میپوشی
باز هم کشتە و بازندە این جنگ منم کە تو با لشکر چشمانت و من یک نفرم
آنچه روزی در تنم، دل داشت نام بس‌که سختی دید، امروز آهن است
ما بغض یک معادله‌ی بی‌نهایتیم چیزی که در تصور ماشین‌حساب نیست!
با یک نگاهت ناگزیر صد بـار مومن میـشوم هر چند کافر خـوانده اند در شـهر بی دل ھا مرا