eitaa logo
اَرِنی
5.2هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
115 ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰¹.¹⁰.⁹ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } - اَرِنی؟! + یعنی چی؟ - "ببینمت!" + لن ترانی! - یعنی چی؟ + هرگز نخواهی دید... . 🌚ارتباط با ادمین: @fadayymahdyy 🌚تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
«روزگاری‌ست که هم‌صحبت من تنهایی‌ست.» - هوشنگ ابتهاج
«رنجور عشق به نشود جز به بوی یار» - سعدی
«نگاهت می‌کنم خاموش و خاموشی زبان دارد.» - هوشنگ ابتهاج
همیشه لافِ صبوری زدم، ولی دنیا خدا کند که مرا با تو امتحان نکند...!
زاهد خیال طعنه رها کن، که مرد عشق گر طاعتی نکرده ریا هم نمی‌کند! ‌
در کاسه ی چشمهام غم لبریز است احوال دلم شبیه یک پاییز است بعد از تو چنان لال و کر و کور شدم مانند مترسکی که در جالیز است
بگذشت عمر و گفت‌و‌شنو با تو رو نداد ای بی‌نصیب گوشم و ای بی‌نوا لبم...
آغوش من به داشتنت گرم می‌شود ای مرغ پر گشوده در این آشیان بمان
ای گل شوخ که مغرور بهاران شده‌ای خبرت نیست که در پِی چه خزانی داری؟
به خاک خلقت ما بذر اشتباه نریخت زمین باغچه مان خوب کِرم پرور بود..!!!
من قطره ام و قرار دریا بگذار یک پنجره را به روی من وا بگذار یک عمر دویده ام به دنبال سرت ای مرگ برای یک نفر جا بگذار
سر گشته چو پرگار همه عمر دويديم آخر به همان نقطه كه بوديم رسيديم
ایکاش که سایه ای ، سرابی بودم وهمی ، شبحی ، خیال و خوابی بودم دیگر به خدا خسته ام از بس یک عمر در شهرِ کلاغ ها ، عقابی بودم......!
خدا کند که نفهمی غمت چه با من کرد که مرگِ من نمی‌ارزد به غصه خوردنِ تو
دشمنی‌ها همه از دوستی آید به ظهور من که یک دوست ندارم ز که پروا دارم؟
در مدرسه از نشاطمان کم کردند از فرصت ارتباطمان کم کردند هر وقت به هم عشق تعارف کرديم از نمره ي انضباطمان کم کردند
من به هم ریخته بودم تو ردیفم کردی وَرنه من قافیه را باخته بودم ای عشق..‌.
از دست زمانه تیر باید بخوری دائم غم ناگزیر باید بخوری صد مرتبه گفتم عاشقی کار تو نیست بچه تو هنوز شیر باید بخوری
کبوتربازِ عاشق حسرت دیرینه‌ای دارد قفس ها خالی اند و نامه ی ننوشته بسیار است
چه آتشی ؟ که بر آنم بدون بیم گناه تورا بغل کنم و ... لا اله الا الله... !
زندگی بسیار کوتاه است از غم دور باش پشت سر بُگذار مِثلِ گُل به شادی عُمر را
تا پاکی و سادگی مرا پیش ببر تا کلبه ی بی ریای درویش ببر ای لهجه ی خیس ابرها، ای باران دستان مرا بگیر و با خویش ببر
هر لحظه دم از نفاق با هم بزنند یا حرفی از این سیاق با هم بزنند یکبار نشد عقربه های ساعت یک دور به اتفاق با هم بزنند
از من نخواه بگذرم از چشم های تو ..... ما پس نمی دهیم دلی را که بُرده ایم!
من بودم و باغ رنگ در آیینه صد منظره ی قشنگ در آیینه ناگاه تماشای مرا بر هم زد نفرین به حضور سنگ در آیینه