آنچه پنهان در میانِ سینه باشد عشق نیست
عاشقان با رسم رسوایی به میدان میروند
#شاهرخ_مستان
از پریشانیِ ما یاد کجا خواهد کرد؟
دل که بر کوچهٔ آن زلفِ پریشان زد و رفت
#صائب_تبریزی
بس که زیبایی به تو قوها حسادت میکنند
خط نکش بر چشمت آهوها حسادت میکنند
#مهدیجوینی
چ
قصد رفتن مکن ای دوست که با رفتن تو
دل ز ما میرود و نیمهی جان میماند
#راحم_تبریزی
گر ندادت ره به گلشن باغبان، ای دل! منال
بهرِ ما حسرتنصیبان، رخنهی دیوار هست!
#همای_مروزی
زلف آشفته ات از حال من آشفته تر است
ای که در مردم چشمت شب یلدا داری
#محمد_حقیقی
@nabestaan
او به قلبم خنجر خود را فرو می کرد و من
مضطرب بودم مبادا دست او زخمی شود
#شیدا_صیادیپور
عشق حراج می کنی ، قلب اجاره می دهی
نرخ خریدنت مرا خانه به دوش می کند
#عمید_صادقی_نسب
روان چون چشمه بودم، جذبهات خشکاند و چوبم کرد
بنازم آن نگاهت را که درجا ميخکوبم کرد
#مهدی_عابدی
بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق
همیشه رفتن و رفتن، ز آمدن چه خبر؟
#حسین_منزوی
بیم آن دارم که بعدِ دیدنت ، مجنون شوم
این بلایِ یحتمل از آن نگاهت ممکن است
#ح_پرندوار
رتبهای در سربلندی نیست جز افتادگی
هرکه خود را کم ز ما میداند، از ما بهتر است
#نجیب_کاشانی
فرقی بین باختن و بردن نیست
در عالم عشق بهتر از مردن نیست
تو ثابت کن که مرد این میدانی
آن وقت نیازی به قسم خوردن نیست
#ایرج_قنبری
شکفتن، غنچهٔ بیرنگوبو را میکند رسوا
همان بهتر که دستِ بیکَرَم در آستین باشد
#صامت_اصفهانی
خیالِ یار را در دیده ی عاشق تماشا کن
که دارد شورِ دیگر پرتو مهتاب در دریا!
#ناصر_علی_سرهندی