eitaa logo
اَرِنی
5.2هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
111 ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰¹.¹⁰.⁹ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } - اَرِنی؟! + یعنی چی؟ - "ببینمت!" + لن ترانی! - یعنی چی؟ + هرگز نخواهی دید... . 🌚ارتباط با ادمین: @fadayymahdyy 🌚تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
من مثل تهرانم! هوایم دود دارد اما تو بارانی! حضورت سود دارد
از پریشانیِ ما یاد کجا خواهد کرد؟ دل که بر کوچهٔ آن زلفِ پریشان زد و رفت
  بس که زیبایی  به تو قوها حسادت می‌کنند خط نکش بر چشمت آهوها حسادت می‌کنند چ
قصد رفتن مکن ای دوست که با رفتن تو دل ز ما می‌رود و نیمه‌ی جان می‌ماند
گر ندادت ره به گلشن باغبان، ای دل! منال بهرِ ما حسرت‌نصیبان، رخنه‌ی دیوار هست!
ای که رویت چو گل و زلف تو چون شمشادست جانم آن لحظه که غمگین تو باشم شادست
درد اگر دردِ تو باشد چه خیالیست که من دلخوشِ داشتن خوبترین دردسرم
محو چشمان تو بودم که به دام افتادم
زلف آشفته ات از حال من آشفته تر است ای که در مردم چشمت شب یلدا داری @nabestaan
در راه عشق، تکیه به تدبیر عقل خویش با چتر زیر سایه‌ی بهمن نشستن است
او به قلبم خنجر خود را فرو می کرد و من مضطرب بودم مبادا دست او زخمی شود
عشق حراج می کنی ، قلب اجاره می دهی نرخ خریدنت مرا خانه به دوش می کند
خورشید هم آیینه به دست آمده امروز تا آینه دار مه سیمای تو باشد
محشرتر از آن‌ است‌که در وصف بگنجد صبحی‌که طلوعش رخِ بی‌تای‌ تو باشد
روان چون چشمه بودم، جذبه‌ات خشکاند و چوبم کرد بنازم آن نگاهت را که درجا ميخ‌کوبم کرد
‌ بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق همیشه رفتن و رفتن، ز آمدن چه خبر؟
از نسیم سحر آموختم و شعله ی شمع رسم شوریدگی و شیوه ی شیدایی را
بیم آن دارم که بعدِ دیدنت ، مجنون شوم این بلایِ یحتمل از آن نگاهت ممکن است
رتبه‌ای در سربلندی نیست جز افتادگی هرکه خود را کم ز ما می‌داند، از ما بهتر است
فرقی بین باختن و بردن نیست در عالم عشق بهتر از مردن نیست تو ثابت کن که مرد این میدانی آن وقت نیازی به قسم خوردن نیست
شکفتن، غنچهٔ بی‌رنگ‌وبو را می‌کند رسوا همان بهتر که دستِ بی‌کَرَم در آستین باشد
خیالِ یار را در دیده ی عاشق تماشا کن که دارد شورِ دیگر پرتو مهتاب در دریا!
خسته ام مثل درختی که به تنهایی خود بی ثمر مانده و کابوس تبر می بیند ‌‌@
گر نخل وفا بر ندهد چشم تَری هست تا ریشه در آب است امید ثمری هست آن دل که پریشان شود از ناله‌ی بلبل در دامنش آویز که با وی خبری هست ‌‌
مرا از چشم‌ها انداخت خوبی های بی‌‌حَدم که دل را می‌زند چیزی که بی‌اندازه شیرین است