خاطرات شهید:)
موتورآرمانرادزدیدهبودند.چندروزقبل
ازشهادتشدنبالوامبودتابرایخودش
موتوربخرد؛برایڪمڪهزینہهم
میخواستانگشترشرابفروشد.
هربارڪہقصداینڪاررامیڪرد
میگفت؛[دلمنمیاداینانگشترروبفروشم.
بہهمہضریحهامتبرڪشڪردم]
-آخرِسرهمباانگشترشروضہهارا
برایمازندهڪرد.
-شهیدعلـےوردی
#شهید_ارمان_علی_وردی
#رفیق_شهیدم
•| @Arman_Ot133 🇮🇷🌱 |•
🌼 #خاطره | #عمامه_گذاری
با آرمان گاهی اوقات دربارهی ملبس شدن حرف میزدیم. ایشون میگفت: چقدر حس قشنگیه که به دست حاج آقا میرهاشم عمامهگذاری بشیم و خوش به سعادت کسانی که به دست حضرت آقا (مدظله) معمم میشن. حتی یک بار مراسم عمامهگذاری یه تعداد طلاب حوزه آیتالله مجتهدی(ره) بود، که ما هم در آن مراسم شرکت داشتیم، وقتی بیرون اومدیم، ذوق
و اشتیاق رو در چشمهاش میدیدم... بهشون گفتم: آنقدر خوشحالی که انگار عمامه گذاری شماست! خندید و گفت:
فرق نداره... خوشحالی دوستام خوشحالی خودمه، ولی داشتم به این فکر میکردم، کی میشه برای منم همچین مراسمی بگیرن...
• به روایت از مادر شهیـد علـیوردی
#شهید_آرمان_علی_وردی
#رفیق_شهیدم
•| @Arman_Ot133 🇮🇷🌱 |•
♥️ #خاطره
| درد و دل |
خانواده آرمان سالها بود که منطقه ۱۰ بودند؛
اما یکی دو سال آخر نقل مکان کرده بودند به شهران. از حوزه خیلی فاصله داشت. یه مدت با موتور پدرش رفت و آمد میکرد که اونم دزدیدند.
درد و دل که میکرد، میگفت: این فاصله خیلی زیاده، رفت و آمدم سخت شده. زمان زیادی هم میگیره که با تاکسی و اتوبوس برم.
گفتم: خب چرا یه حوزه نزدیک تر نمیری؟
گفت: حوزه آیتالله مجتهدی خیلی خوبه.
استادها و هم کلاسیهام عالی هستن؛ هرچقدر
هم سخت باشه باید اونجا برم.
راست میگفت، همونجا محل رشد و آسمانی شدن آرمان بود...
#شهید_آرمان_علی_وردی
#رفیق_شهیدم
•| @Arman_Ot133 🇮🇷🌱 |•