eitaa logo
"حـواݪے عــ❤️ــۺـڨ"🇵🇸
79 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
612 ویدیو
27 فایل
"به نام او . . .❤ " کپی تمامی محتوای کانال با ذکر صلوات برای ظهور امام زمان(عج)... ترک کانال=۱۰صلوات لینک کانال: https://eitaa.com/Aroundlove ارتباط با ما: @karbala_k لینک ناشناسمون: https://harfeto.timefriend.net/17087254028781 اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
با نزدیک شدن عید نوروز لطفا توجه داشته‌باشید که 🔴همانطور با آجیل دیگران رفتار کنید ، که دوست دارید با آجیل شما رفتار کنند.!(:🙄😂 +بخند😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"حـواݪے عــ❤️ــۺـڨ"🇵🇸
#قسمت_دوم هیچی‌. لابد اول با دست محکم به پاهای آرتروز دار همیشه دردناکش می کوبید و بعد می گفت:((ی
پدر و مادری که ۱۰سال از جداییشان می گذشت و همیشه کارد و پنیر بودند و من کیمیای بیچاره شده بودیم قربانی دعوا های دونفره شان؟ کاش می توانستم عکس العملشان را بعد دیدن جشم بی جانم ببینم. شبیه به فیلم های تلویزیونی با آه و ناله کمی نوشتم ولی خط زدم و برگه را مچاله کردم. اتوبوس ترمز زد. دختر چآدری ببخشیدی گفت و تندتند مشغول جمع کردن وسایلش شد تا پیاده بشود. قبل از رفتن ایستاد بالای سرم و گفت: _توکلت به خداباشه دوست خوبم، همیشه جوری که فکرشم نمی کنی درست میشه همه چیز. یاعلی‌. دستی تکان داد و رفت. چه عجیب! البته احتمالا بخاطر وصیت نامه وچهرهء افسرده ام چنین چیزی گفت وگرنه علم غیب نداشت که می خواهم خودکشی کنم. کاش جای او بودم یاهرکس دیگری.آه کشیدم.برای هزارمین بار. اتوبوس پشت چراغ قرمز ایستاد. چشمم خورد به بنر بزرگ توی خیابان. عکسی از سه شهید بود که زیرش نوشته شده بود شهدای مدافع حرم. چهرهء یکی از آنها خیلی برایم آشنا بود ولی هرچه فکر کردم چیزی یادم نیامد. چراغ که سبز شد، دوباره فکر های قبلی به سراغم آمد. وصیت نامه به درد نمی خورد. باید نامه بلند بالا می نوشتم که دامون راهم گیر بیندازد. کاغذ را تا زدم و گذاشتم لابه لای ورقه های کتاب. ای وای... دختر چادری پیاده شده و کتابش دست من جامانده بود! حالا حتما آن دنیا باید می افتادم دنبال حلالیت طلبی. زهرخند زدم و کتاب را که بعید می دانستم به دردم بخورد بی آنکه حتی نگاهی بکنم انداختم روی صندلی خالی. موبایلم زنگ خورد. 🧡ادامه دارد... 🔴کپی"ممنوع" "حـواݪے عــ❤️ــۺـڨ" @Aroundlove
"حـواݪے عــ❤️ــۺـڨ"🇵🇸
#قسمت_سوم پدر و مادری که ۱۰سال از جداییشان می گذشت و همیشه کارد و پنیر بودند و من کیمیای بیچاره شد
🌱ببخشید که کم هست-! بنده تایپ می کنم، زیاد وقت نمی کنم].. بفرمائید.. (ان شاءالله سعی می کنم بیشتر بگذارم‌‌)🌸🍃
بــــراے ظهور امام مون بــــخونــــــیـمــ🌱...
🍃❤️شب بخیر امید من❤️🍃 نماز صبحت قضا نشه ! شبت محمدی رفیق صلوات برای ظهور یادت نره..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مؤمن شادى‌اش در چهره‌اش مى‌باشد و اندوهش در دلش..🙂❤️ ✍🏻امام‌علی(ع)▪️نهج‌البلاغه
شما هم مثل من عاشق دریا یین؟!😍✋🏻 پ.ن:خداروشکر بخاطر این نعمت بزرگ . . 🌊✨
بــــراے ظهور امام مون بــــخونــــــیـمــ🌱...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام منجی دنیا..❤️🌱 °•°•°•°•°•°•° آرزو نمی کنم که بیایی ! آرزو می کنم وقتی آمدی؛ چشمانم شرمسار نگاهت نشود(: چون همه می دانند که می آیی[💛]
این شما رو یاد یه چیزی نمی ندازه؟😉 ..👇🏻..
4_6021370516349127849.mp3
16.54M
رفقاااا😍👇🏻 قطعه موسیقی عزیزم حسین۲ بالاخره منتشر شدددد گوش کنین و برا فرشته ها و بعضا گودزیلاهای دهه هشتاد، نودی که تو خونه هاتون دارین پخشش کنین♥️😂 🎤 باصدای رضا هلالی و محمداسداللهی الهی عاقبت هممون ختم به امام حسین بشه انشالله…🍃🌹 🔻 @seyyedoona
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🔴 حتما ببینید من یــه دوستی دارم ! دلش میخواد با دوست من، دوست بشه! دوست داره با خونواده تـو مانوس بشه💚 به مناسبت ایام ولادت امام حسین(ع) رونمایی از کلیپ 📌اثری متفاوت و دلنشین مخصوص دهه هشتاد، نودیا با صدای🎙 رضا هلالی و محمد اسدالهی 🔻 @seyyedoona
کلیییییی دل خوشــــی😍🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥بہ زودی 🎥نـمـاهـنـگ ذڪرجـهـانـی با صدای گروه سرود نــجــم الثاقب :)
"حـواݪے عــ❤️ــۺـڨ"🇵🇸
#قسمت_سوم پدر و مادری که ۱۰سال از جداییشان می گذشت و همیشه کارد و پنیر بودند و من کیمیای بیچاره شد
نجمه بود. دوستم. طبق معمول همیشه دلشوره داشت و نگرانم بود. _کجایی کیانا؟ دیشب خواب بد دیدم صبح صدقه انداختم. خیلی مواظب خودت باش! _پیش ننه سوری بودم الانم دارم می رم سراغ دامون. چنان جیغ بلندی زد که انگار نصف اتوبوس صدایش را شنید: _چی؟! خل شدی؟ پسرهء آشغال ولت کرده و اون همه درشت بارت کرده، اون وقت به جای اینکه تف بندازی تو صورتش، یه کاره داری می ری اونجا که بگی چی؟ که التماس کنی؟ برگرده پیشت؟ _می شه تحقیرم نکنی؟ فقط می خوام برم و حرفامو بهش بزنم. _ول کن توروخدا. چه حرفی؟ اون مگه حرف حالیشه اصلا؟ باز یه حماقت جدید نکن. از دست تو. آدمو خل می کنی. _خب پس چیکار کنم؟ بهم خیانت کرده نجمه. نمی تونم خودمو بزنم به کوری. رفته با اون دخترهء عوضی رفیق شده... _هه... مسخره ست! خیانت چیه؟ مگه اون شوهرته؟ بابا پسرای مدل دامون همینجورین. هر روز با یکی می پرن. به محض اینکه طرف دلشون رو زد، میرن دنبال یه دختر جدید‌. تو فکر می کنی میفهمه تعهد چیه یا شاید مثل احمق ها منتظر خواستگاریش نشسته بودی. همین که دستش عکسی چیزی نداری باید خداروشکر کنی. اشک هایم را پاک کردم و گفتم: _تو جای من نیستی نجمه. باورم نمیشه یه سال از بهترین روزای زندگیمو برای اون آشغال هدر دادم. _الحمدلله جای تو نیستم! ناراحت نشو ولی دلم می سوزه که هر روز گلومو پاره می کردم تا بگم این ره که تو می روی به ترکستان است ولی نفهمیدی. حالام جای این که سرت بخوره به سنگ باز می خوای دسته گل به آب بدی. _خب میگی چیکار کنم؟ یعنی ولش کنم تا به ریشم بخنده؟ _آره کیانا جان ولش کن. اون فردا اصلا تورو یادشم نمیاد. بچسب به زندگی خودت. خطا کردی و خطا رفتی ولی بازم خدا بهت رحم کرد. برو خونه و اگه خواستی عزا بگیر ولی پیش اون پسره دیلاق نرو... خب؟ با چند جمله دیگر قانعم کرد به عقب نشینی. اتوبوس که توی ایستگاه ایستاد سریع بلند شدم برای پیاده شدن. کسی گوشهء لباسم را کشید و گفت: _خانم، کتابت رو جا گذاشتی. برگشتم و مجبوری و از روی بی حوصلگی کتاب را گرفتم. با دیدن طرح جلدش ناگهان شوک شدم و چیزی توی قلبم فرو ریخت. تصویر همان شهید خندان که بارها روی بنر خیابان دیده بودم. نام کتاب را لمس کردم. ابووصال... توی کیفم چپاندمش و پیاده شدم... اما این تمام ماجرای عجیب و غریب آشنایی ام با شهید دهقان نبود! 🧡ادامه دارد... 🔴کپی"ممنوع" "حـواݪے عــ❤️ــۺـڨ" @Aroundlove
"حـواݪے عــ❤️ــۺـڨ"🇵🇸
#قسمت_چهارم نجمه بود. دوستم. طبق معمول همیشه دلشوره داشت و نگرانم بود. _کجایی کیانا؟ دیشب خواب بد
شب شده بود و سر رسید زمانی که برای خودم در نظر گرفته بودم. غم و غصه و فکر و خیالِ اتفاقاتی که باعث بیشترشان هم دامون بود، طوری آزارم می داد که تعلل نکردم. تصمیمم را گرفته بودم. مدت ها بود بی هدف دور خودم می چرخیدم و جز کافه گردی با دامون و خوش و بش با دوستانش و توی فضای مجازی گشتن، انگار هیچ هدف و کار خاصی نداشتم. نه برای درس و دانشگاه وقت می گذاشنم و نه دلگرمی خاصی داشتم که حالا بابتش دلم بلرزد. انگیزه هایم به صفر رسیده بود و حالا که دامون نبود، به چیزی هم وصل نبودم... مشکلات پیش چشمم بزرگ و بزرگتر می شد و حس سرخوردگی داشتم. کیفم را روی میز خالی کردم. کتابِ نطلبیده را هول دادم و قوطی قرص های ننه سوری را برداشتم و جلوی نور لامپ گرفتم. اشک هایم جاری بود و به ته ماجرا فکر می کردم. دلم برای پدر و مادر و خواهر کوچکترم می سوخت ولی حس بی ارزش بودن بدجوری چنگ انداخته بود به جانم. لیوان آب روی میز را جلوتر کشیدم و تمام قرص هارا درونش ریختم. با خودکار شروع کردم به هم زدن. از مردن می ترسیدم! از عزائیل و قبر و... یادم بود که یکی از معلم هایم می گفت:((آدمی که خودکشی می کنه داره تو کار خدا دخالت می کنه و زمان مرگش رو می ندازه جلو. اون آدم بعد از مردن مدام توی عذابه. خیال نکنید خودکشی کسی رو راحت می کنه! بلکه بدتر... هیچ وقت دیگه اون فرد آرامش نخواهد داشت.)) لعنت به تو دامون. شاید می خواستم خبر مرگم را بشنود و عذاب وجدان بگیرد! وای اگر نجمه می فهمید دارم چه می کنم. چشمم برای چندمین بار خورد به عکس شهید. مستاصل بودم. فکر نمی کردم آنقدر شهامتم کم باشد. دستانم یخ زده بود. زیر لب گفتم: _می بینی؟ من خیلی بدبختم. رسیدم به ته بن بست زندگیم. تا چند دقیقه دیگه همچی تموم میشه و منم مثل تو می میرم! البته... تو شهید شدی و حتما تو بهشتی ولی من از اون دنیام شانس نمیارم. مستقیم میرم جهنم. در اوج استیصال ادامه دادم: _کاش تو برادرم بودی و کمکم می کردی. نمی دونم باید چه غلطی کنم... نمی دونم. من خیلی بدبختم. توروخدا... توروخدا اگه می تونی کمکم کن! توی حال و هوای خودم و درددل کردن بودم که ناگهان باصدای جیغ و بعد هم باز شدن در ترسیدم. دستم خورد به لیوان   تمام محتویاتش خالی شد روی میز و کتاب و فرش... 🧡ادامه دارد... 🔴کپی"ممنوع" "حـواݪے عــ❤️ــۺـڨ" @Aroundlove
بــــراے ظهور امام مون بــــخونــــــیـمــ🌱...
◗خداحافظ ماه رجب... دلمان بعد از وداع با تو ،به شعبان با عظمت خوش است…":) ‌• • پروردگارا شکرت ما را در این ماه زنده نگه داشتی و ریزش رحمتت را برما ارزانی کردی💕✨'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•"(سـ✋🏻ـلام عـلے الـحـجـة ابــن الـحـ❤️ـسـن)"• زمانیــ❤️.. 🍃@Aroundlove🍃