.
تا ریشه درون خاک داریم
از حادثه ها چه باک داریم؟
با هرکه حسینی است قلبش
ما نقطه ی اشتراک داریم
در راه دفاع از ولایت
یک ملت سینه چاک داریم
آزادی قدس در سر ماست
اندیشه ی سبز و پاک داریم
یا حضرت «صاحب الزمان(عج)» را
بر گردن خود پلاک داریم
ما منتظر ظهور یاریم
از حادثه ها چه باک داریم
#محمدجواد_منوچهری ✍
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#قدس
.
#حلال_هاکن_مره_رقیه_ی_زار
#حضرت_رقیه_دلگویه_مازنی
🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭
حلال هاکن مره رقیه ی زار
درشومه کـربلا خـدا نگهدار
چتی ته قبر جا جدا بَهووم
الهـی عمـه تِـه فـدا بَهـووم
خله غصه خِردی ته زار بَمیرم
غریبی بَمردی ته زار بَمیرم
سرخ و کَهو تِه تن ته زار بَمیرم
تِـه لباس تِـه کفن ته زار بَمیرم
مه یاد در نشونه ته مهربونی
ته چوخِردی و کِردی خش زبونی
چتی شِه سینه دَکِنم تِه غمّه
دعا هاکن که بَمیره ته عمه
برار زا جان مه دل تنگه تِوسّه
مه چِش بِرمه خونرنگه توسّه
سه ساله بُوردی خاک بِن بَمیرم
چتی تِـوسّه مـن مـاتم بَهیـرم؟
الهـی کـه پـاره بَهـووه مـه دل
سنگ و کلوخ بِن بَیّه ته منزل
درشومه کربلا جای ته خالی
سـر قبر بـابـا جـای تـه خالی
تِه مصیبتِ «مداح» ناله بَزو
از داغ تِـه وِه جانکاه ناله بَزو
🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭
#علی_اکبر_اسفندیار_مداح
4_5877287574887732112.ogg
519.5K
#حضرت_رقیه_دلگویه_مازنی
حلال هاکن مره رقیه ی زار
🏴#ایام_اسارت
🏴#اول_ماه_صفر
🏴#سبک_زمینه
✍کربلایی امیر حسین سلطانی، کربلایی مجید آقا جانی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
رسیده به شام بلا کاروان ای امان
آجرک الله حضرت صاحب العصرو زمان
عمه جانت رسیده،پشت دروازه ی شام
بچه هارو آورده،میونه این ازدحام
دخترارو آورده،بین انظار عوام/وای...حسین
رسیده خسته زینب،تا بشه بی احترام
بریزن رو سرش سنگ،جای گل از روی بام
بشنوه از زبون،شامیا لفظ دشنام/وای...حسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
شده به رنگ خون تو ای حسین آسمون
شده از این درد و بلا خواهر تو قد کمون
چی گذشته به زینب،چه بلاهایی دیده
دیده از غم رقیه،شده قامت خمیده
بی برادر به اینجا،با حقارت رسیده/وای...حسین
توی بازار شام و،کوفه اینارو بردن
چقد از مردماشون،سنگای شامی خوردن
بازم از روی نیزه،سرو پایین آوردن/وای...حسین
🏴#ایام_اسارت
🏴#اول_ماه_صفر
🏴#سبک_شور
✍شاعر:کربلایی امیر حسین سلطانی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
آجرک الله مولا یا صاحب الزمان (عج)
رسیده،نزدیکه،شام بلا،کاروان
شهروآذین بستن
میکنن هلهله
آل پیغمبر هم
اسیر سلسله
انگار عیده تو شام
که شده ازدحام
جای گل میریزن
آتیش از روی بام
واویلا،وای از شام
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
آجرک الله مولا یا صاحب الزمان (عج)
پشت دروازه ی ساعاته کاروان
سر جدت رو نی
جلوی قافله
عمه جانت زیر
چکمه ی حرمله
تو خودت میبینی
این مصیبتها رو
شام و نامردا رو
روی نی سقا رو
واویلا،وای از شام
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
آجرک الله مولا یا صاحب الزمان (عج)
از شام و،این همه،مصیبت،الامان
کوچه و بازار و
ناموسه پیغمبر
مجلس اغیار و
دخترای حیدر
غم بی کران و
شیون زنان و
چوب خیرزان و
اون لب و دندان و
واویلا،وای از شام
نوحه حضرت رقیه علیها سلام .mp3
2.97M
#روضه
#رقیه
علیها السلام
وقتی امام حسین ع خبر شهادت حضرت مسلم ع را شنید دختران مسلم که خواهر زاده امام میشدن ، روی زانوهاشون نشوندن و شروع کردن یتیم نوازی کردن ...........
اما عصر عاشورا لشکر شامیا چطور یتیم نوازی کردن همه عالم فدای غربت بچه هات حسین ع
...................
چرا کینه ها تو تکرار می کنی
چشامو با سیلی هات تار می کنی
می دونی یتیممو خونجگرم
چرا هی با نیزه می کوبی سرم
می بینی که نای رفتن ندارم
می بینی پامو رو خارا می زارم
بس کن اینقده بمن لگد نزن
شرم کن ُ این همه حرف بد نزن
چکمه هاتو روی صورتم نزار
اینجوری گوشواره هامو در نیار
بابا جونم بیا جون لبم ببین
منو بابا نامرتبم ببین
تموم پاتاسرم درد میکنه
طفل معصومت داره جون می کنه
باباجون به زخم دل نمک زدن
عمه ام رو جای من کتک زدن
........................
التماس دعا
موسوی خورشیدی
.
#پنجم_صفر
دستی که زد بر روی زهرا عمه را زد
خلخال ها را بُرد و با حرصش مرا زد
سیلی به من میزد ولی بر عمه میخورد
هر ضربه ای را که به من زد جابجا زد
بابا غرورم بدتر از پایم شکسته
آن مرد شامی بارها تهمت به ما زد
دارد سیاهی می رود چشمم هنوزم
نفرین به آنکه مُشت های بی هوا زد
سوغات برد اما مچاله سوی شهرش
آن چارقد را که عمو با گریه تا زد
بیخود نشد مویم سفید آن چند ساعت
نامحرمی صدبار اسمم را صدا زد
شیرین زبان بودم ولی لکنت گرفتم
وقتی سرت را دشمنت بر نیزه ها زد
#حضرت_رقیه
#رضا_دین_پرور ✍
#شب_سوم_محرم
....┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
─═༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═─
#ماه_صفر
#ورود_کاروان_به_شام
#مصیبات_شام
#شعراز_رقیه_سعیدی_کیمیا
𖠇࿐ྀུ༅༅࿇═══┅─
آجَـــرَکَ اللــه امـــام زمـــان
قافلـــه شد وارد شــام الامـــان
سنگ به دامـن همه در انتظــار
تا که به دروازه رســد کــاروان
سلــسلهٔ آل عبـــا مـــانده انـد
در وســـط حلقــهٔ نامحـــرمان
عمـــهٔ ســــادات ، دل آزرده از
خیـــلِ جفــاپیــشهٔ نا مهـــربان
جای عــزا ، هلهــله سر داده اند
طعنــه و دشنام زِ هر سـو روان
سنــگ به رأسِ گـل زهــرا زدند
بر جگــــر فاطمــه نیـــش زبان
آه از آن کـــوی یهـودی نشیــن
قلعــهٔ خیبــر شده بغـض نهـان
یادِ درِ خیبــر و حیــدر ، زدند
سنگ جفــا بر سـرِ شــاه جهان
آتش و خاکستـر و دشنــام بود
رســمِ پذیرایــیِ این میــزبان
خون به دل عمه ی سادات شد
شیــــر زنِ هاشــمیِ قهـــرمــان
کــاش بدانند که او زینـب است
فــاطمـــهٔ دومِ این خــانـــدان
دختر حیـــدر ، یلِ خیبــر شکن
عالمــهٔ مکتــبِ زهـــرا نشــــان
عاقـلـــه ، در بیــن زنان عـــرب
دانـشِ دریــاییِ او ، بیکــــران
گشته زمین از وَجَنـاتش ، خجل
خَم شده در هر قدمش ، آسمــان
در مَــلَأ عــــام نبــود آشـــکار
رویِ مَهَـــش بوده همیــشه نهــان
وارث عِلــم و عَلَــم فـاطمـــه ست
بانوی صبـــری که شــده قهـــرمان
گرچــه لقب ، اُمّ مصائب گــرفت
لیـــک نشــد نزدِ عـــدو ، ناتــوان
آنچه که در شـــام بلا دیده است
تیـــرِ بلا بر لبـــش آورده جــــان
بزم شراب و سر خونین به تشت
دید که شد لب ، هدف خیـــزران
صبــر ، دگر بر دل زینـــب نمــاند
داد ، زمین را و زمـــان را تکـــان
دوختــه شـــد کــام یــزید پلیـــد
با دَم شمـــشیرِ بُـرنـــده بیـــان
خطبــهٔ دنـدان شکـــن آغــاز کرد
عالمـــهٔ فاضلــــهٔ نکتـــه دان
در عجب از این نفــسِ حیدری
آمــده انگــشتِ همـه بر دهـــان
بر رُخشــان گَردِ حقارت نشست
تا که شد اســرار حقیقت ، عیان
داد پیـــام عَلَــــم ســـرخ را
نایبـــهٔ پاک امـــام زمــان
خطبـــهٔ دیگر ، خود زیـن العبـــاد
خواند و شرر زد به دل شامیـــان
گر چه میــان غـُـل و زنجیـــر بود
رزمِ سخـــن کــرد به تیـــغ زبــان
نیش به جانهـا زده شد جای نوش
جام شــراب همه شــد شـــوکَران
مرثیـــه و روضـــهٔ مقتـــل سرود
ناله کشیـــدند همـــه عرشیــــان
گفت چه رسمی است دراین روزگار
بر سرِ نیـــزه ست ، سـرِ میهمـــــان
این سرِ بر نیــزه ، گل فاطمه است
سیـــدِ آزادهٔ اهـــل جنــان
این سرِ خونیــن ، پسر مرتضاست
زادهٔ آن پادشَــــه اِنـس و جـــان
خطبـــهٔ سجـــاد ، به آتش کشیــد
قلب سیـــاه همـــه را بی امــــان
شکـــر خدا پرچـــم ســرخ حسین
جلـوه گــری می کند از هـر کــران
هـــر کــه به زیر عَلَمــــش مــی رود
می شـــود از ســـیل بلا در اَمــــان
باز هــــم افتــاده هــوای حـــــرم
بر ســرِ هر کــودک و پیـــر و جوان
در صــفِ زُوّارِ خـــودت یا حسیـــن
نام مــنِ دلشـــــده را هــم بخـــوان
تــا برســـم کرب و بلا ، اربعیــــن
همـقـــدمِ قـــافلـــهٔ عمــه جـــان
𖠇࿐ྀུ༅༅࿇═══┅─
✍🏻رقیه سعیدی(کیمیا)
شام را بنگر که آذین بسته اند
شامیان بر بامها بنشته اند
شادمانی کرده ودف می زنند
مرد وزن،پیر وجوان کف می زنند
جملگی جمعند دور کاروان
کاروانی از زنان وکودکان
کاروانی که رسولان غمند
چند روزی است غرق ماتمند
ماتم کرببلا،قتل حسین(ع)
ماتم جانسوز شاه عالمین
کاروان اهل بیت مصطفی(ص
چون اسیرانند در شام بلا
حضرت سجاد میر کاروان
در غل وزنجیر گشته نیمه جان
زخم، دوش او ززنجیر ستم
می رود خون جراحت دمبدم
عمه سادات در این کاروان
گشته مضطر از جفای شامیان
پیش چشمانش بود راس حسین
اشک ریزان است بر آن نور عین
سنگها می بارد از هر کوی وبام
از سوی این شامیان بی مرام
سنگ بر راس شهیدان می خورد
زین اصابت قلب زینب می درد
می کندسوزان دل اهل ولا
خاطرات سختی شام بلا
شاعر : اسماعیل تقوایی