eitaa logo
شیخ غلامعلي بدرلو
1.2هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
295 فایل
یاهو زَكَاةُ الْعِلْمِ بَذْلُهُ لِمُسْتَحِقِّهِ وَ إِجْهَادُ النَّفْسِ فِي الْعَمَلِ بِهِ تصنیف غررالحکم، حدیث ۱۳۲ http://eitaa.com/Arshiv_Gholam ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/Sheikh_Gholamali
مشاهده در ایتا
دانلود
💡جعفر بن محمّد (علیه السّلام) گويد چون على (علیه السّلام) ميان دو كار كه در هر دو رضاى خدا بود قرار مى‏گرفت، همواره آن كار را بر مى‏گزيد كه سخت‏تر از ديگرى بود. ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي 📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 41 @Arshiv_Gholam
✅ سويد بن حارث گويد على (علیه السّلام) چند تن از عمّالش را گفت كه در ماه رمضان براى مردم طعامى بپزند. آن‌ها بيست و پنج تغار غذا پختند و كاسه‏اى نيز براى او آوردند كه چند دنده در آن بود. على (علیه السّلام) دو تا را بر گرفت و گفت‌فعلاً مرا بس است. وقتى تمام شد بازهم مى‏گيرم. ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي 📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 41 @Arshiv_Gholam
🔰عقبة بن علقمه گويد بر على (علیه السّلام) داخل شدم. در مقابلش ظرفى شير ترش بود. چنان ترش كه ترشى‏اش مرا آزار داد و تكّه‏اى نان خشك. 🔻گفتم يا أميرالمؤمنين، غذاى شما چنين است؟ 🔻گفت اى أبوالجنوب، ديدم كه رسول اللّه نانى خشك‏تر از اين مى‏خورد و جامه‏اى خشن‏تر از اين جامه مى‏پوشيد (و به جامه خود اشارت كرد) و اگر من همانند او نخورم و نپوشم‏ مى‏ترسم كه به او ملحق نشوم. ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي 📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 41 و 42 @Arshiv_Gholam
💠 جعفر بن محمد (علیه السّلام) گويد براى على (علیه السّلام) طعامى آوردند از خرما و مويز و روغن. على (علیه السّلام) از آن نخورد. گفتند حرام است؟ گفت نه ولى بيم آن دارم كه نفس مشتاق آن شود. سپس تلاوت كرد «در زندگى دنيوى از چيزهاى پاكيزه و خوش بهره‏مند شويد.» ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي 📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 42 @Arshiv_Gholam
🌻از بعضى از أصحاب على (علیه السّلام) روايت شده كه على (علیه السّلام) را گفتند: بسيار صدقه مى‏دهى؛ آيا قدرى إمساك نمى‏كنى؟ ▫️گفت: نه، به خدا، اگر مى‏دانستم كه خدا يكى از اين اعمال را كه مى‏گزارم پذيرفته است، بس مى‏كردم، ولى به خدا سوگند كه نمى‏دانم چيزى از من پذيرفته است، يا نه. ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي 📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 42 @Arshiv_Gholam
🔰قدامة بن عتاب گويد على (علیه السّلام) ستبر شكم و ستبر شانه و ستبر بازو بود. عضلات دستش ستبر و پيچيده و عضلات پايش ستبر و پيچيده بود. او را در يك روز زمستانى ديدم كه براى ما سخن مى‏راند. جامه‏اى پشمين و ازارى بر تن داشت. ▪️در اين حال مردى آمد و گفت: يا أميرالمؤمنين بنى تميم را درياب كه در كناسه قبيله بكر بن وائل ايشان را مى‏زنند. ▫️على گفت: آرى و به سخن ادامه داد. ▫️سپس ديگرى آمد و همان خبر داد، على گفت: آرى و به سخن ادامه داد. ▪️آنگاه سوّمى آمد و همان خبر داد. در اين حال چهارمى آمد و گفت: بكر بن وائل را درياب كه در كناسه بنى تميم آن‌ها را مى‏زنند. ▫️على (علیه السّلام) گفت: تو راست مى‏گويى. اى شدّاد، بنى تميم و بكر بن وائل را درياب و آن‌ها را از يكديگر جدا كن. ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي 📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 43 @Arshiv_Gholam
💠أبو إسحاق سبيعى گويد‌ در روز جمعه‏اى بر دوش پدرم بودم و على (علیه السّلام) براى مردم اداى خطبه مى‏كرد و خود را به آستينش باد مى‏زد. ▪️گفتم: پدر، أميرالمؤمنين گرمش شده است. ▫️گفت: نه، نه سردش شده است و نه گرمش. جامه‏اش را شسته است و هنوز تر است و جامه ديگر هم ندارد، بادش مى‏دهد تا خشك شود. ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي 📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 43 @Arshiv_Gholam
💥مردى از مردم بصره به نام أبومطر گويد، من در مسجد كوفه مى‏خوابيدم و براى قضاى حاجت به رحبه مى‏رفتم و از بقّال نان مى‏گرفتم. روزى به قصد بازار بيرون آمدم. كسى مرا صدا زد كه اى مرد، دامن فراچين تا هم جامه‏ات پاكيزه‏تر ماند و هم براى پروردگارت پرهيزكارى كرده باشى. پرسيدم اين مرد كيست؟ گفتند أميرالمؤمنين علىّ بن أبى طالب (علیه السّلام) است. از پى او رفتم. به بازار شترفروشان مى‏رفت. چون به بازار رسيد، ايستاد و گفت: «اى جماعت فروشندگان از سوگند دروغ بپرهيزيد، كه سوگند خوردن اگر كالا را به فروش برساند، بركت را از ميان مى‏برد». ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي 📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 44 @Arshiv_Gholam
♨️ زيد بن وهب گويد جماعتى از مردم بصره نزد على (علیه السّلام) آمدند. در آن ميان مردى از رؤساى خوارج بود. او را جعد بن نعجه مى‏گفتند. درباره لباسش از او پرسيد كه چرا جامه‏اى بهتر نمى‏پوشد. ▫️گفت اين گونه لباس مرا از خودپسندى دورتر مى‏دارد و براى تأسّى كردن مسلمانان به من شايسته‏تر است. ▪️سپس آن خارجى گفت از خدا بترس، تو خواهى مرد. ▫️على (علیه السّلام) گفت خواهم مرد. نه به خدا، كشته مى‏شوم. ضربتى بر سرم فرود مى‏آيد و اين ريشم به خونم خضاب مى‏شود. و اين قضايى است كه خواهد رسيد و عهدى است ديرين و آنكه دروغ بندد نوميد شود. ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي 📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 44 @Arshiv_Gholam
⚖ نعمان بن سعد گويد على (علیه السّلام) به بازار مى‏رفت و تازيانه خود به دست مى‏گرفت و مى‏گفت: «بار خدايا به تو پناه مى‏برم از فسق و فجور و شرّ اين بازار» ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي 📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 45 @Arshiv_Gholam
🏵 أبوبكر بن عبّاس از قدم ضبّى روايت كند كه على (علیه السّلام) كس فرستاد تا لبيد بن عطارد تميمى را نزد او بياورد. در راه كه مى‏آمد به يكى از منازل بنى أسد رسيد. نعيم بن دجاجه آنجا بود. نعيم برخاست و لبيد را آزاد كرد. پس نزد على (علیه السّلام) آمدند و گفتند كه ما لبيد را دستگير كرديم و بياورديم، در راه بر نعيم بن دجاجه گذشتيم او بندى را برهانيد (و نعيم از افراد «شرطه الخميس» بود). ♻️ على (علیه السّلام) فرمان داد نعيم را حاضر آوردند و سخت بزدند. چون او را بازمى‏گردانيدند، گفت: «يا أميرالمؤمنين با تو زيستن سبب خوار شدن است و جدا شدن از تو كفر است». ▫️على (علیه السّلام) گفت: واقعاً چنين است؟ ▪️گفت: آرى. ▫️على (علیه السّلام) گفت: آزادش كنيد. ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي 📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 45 و 46 @Arshiv_Gholam
🔰كارگزاران و كارهاى على (عليه السّلام‏) 🔻إبن أبى ليلى گويد على (علیه السّلام) براى شريح قاضى پانصد (دينار يا درهم) معيّن كرد. 🔹شريح قاضى گويد على (علیه السّلام) نزد من فرستاد كه به همان شيوه كه قضاوت مى‏كنى، قضاوت كن تا كار مردم به سامان آيد. 🔸شعبى گويد على (علیه السّلام) زره خويش در نزد مردى نصرانى يافت. او را نزد شريح برد، تا إقامه دعوا كند. چون شريح را چشم به او افتاد از جاى خود به يك سو كشيد. على (علیه السّلام) گفت سر جايت بنشين و در كنارش نشست و گفت: «اى شريح، اگر خصم من مسلمان بود حتماً در كنار او مى‏نشستم ولى خصم من نصرانى است و رسول اللّه (صلّی اللّه علیه و آله) گفته است كه اگر شما و ايشان در راهى بوديد، آن‌ها را در تنگنا افكنيد و تحقيرشان كنيد، همان گونه كه خدا ايشان را تحقير كرده است، البته بى‏آنكه بر آنان ستم كنيد». سپس گفت اين زره از آن من است. نه آن را به او فروخته‏ام و نه به او بخشيده‏ام. شريح، نصرانى را گفت أميرالمؤمنين چه مى‏گويد؟ نصرانى گفت نه، زره، زره من است. و نمى‏گويم كه أميرالمؤمنين دروغ مى‏گويد. شريح رو به على (علیه السّلام) كرد و گفت يا أميرالمؤمنين آيا بر ادّعاى خود شاهد و دليلى دارى؟ گفت نه. شريح به سود آن نصرانى رأى داد. نصرانى اندكى رفت و بازگرديد و گفت شهادت مى‏دهم كه اين گونه قضاوت‌ها قضاوت پيامبران است. أميرالمؤمنين مرا نزد قاضى خود آورده و قاضى به زيان او رأى مى‏دهد. شهادت مى‏دهم كه جز خداى يكتا خدايى نيست و شهادت مى‏دهم كه محمّد بنده و پيامبر اوست. يا أميرالمؤمنين به خدا سوگند كه اين زره، زره توست. لشكرت حركت كرد و تو به صفّين مى‏رفتى اين زره از پشت أشتر خاكسترى تو فرو افتاد. على (علیه السّلام) گفت اكنون كه اسلام آوردى اين زره از آن تو باد و اسبى نيز به او داد. 🔺شعبى گويد كسى كه او را ديده بود مرا گفت كه همراه على (علیه السّلام) در نهروان با خوارج مى‏جنگيد. ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي 📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 47 و 48 @Arshiv_Gholam