💡جعفر بن محمّد (علیه السّلام) گويد چون على (علیه السّلام) ميان دو كار كه در هر دو رضاى خدا بود قرار مىگرفت، همواره آن كار را بر مىگزيد كه سختتر از ديگرى بود.
ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي
📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 41
#کتاب
#الغارات
#ابراهیم_بن_هلال_ثقفی
@Arshiv_Gholam
✅ سويد بن حارث گويد على (علیه السّلام) چند تن از عمّالش را گفت كه در ماه رمضان براى مردم طعامى بپزند. آنها بيست و پنج تغار غذا پختند و كاسهاى نيز براى او آوردند كه چند دنده در آن بود. على (علیه السّلام) دو تا را بر گرفت و گفتفعلاً مرا بس است. وقتى تمام شد بازهم مىگيرم.
ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي
📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 41
#کتاب
#الغارات
#ابراهیم_بن_هلال_ثقفی
@Arshiv_Gholam
🔰عقبة بن علقمه گويد بر على (علیه السّلام) داخل شدم. در مقابلش ظرفى شير ترش بود. چنان ترش كه ترشىاش مرا آزار داد و تكّهاى نان خشك.
🔻گفتم يا أميرالمؤمنين، غذاى شما چنين است؟
🔻گفت اى أبوالجنوب، ديدم كه رسول اللّه نانى خشكتر از اين مىخورد و جامهاى خشنتر از اين جامه مىپوشيد (و به جامه خود اشارت كرد) و اگر من همانند او نخورم و نپوشم مىترسم كه به او ملحق نشوم.
ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي
📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 41 و 42
#کتاب
#الغارات
#ابراهیم_بن_هلال_ثقفی
@Arshiv_Gholam
💠 جعفر بن محمد (علیه السّلام) گويد براى على (علیه السّلام) طعامى آوردند از خرما و مويز و روغن. على (علیه السّلام) از آن نخورد.
گفتند حرام است؟
گفت نه ولى بيم آن دارم كه نفس مشتاق آن شود. سپس تلاوت كرد «در زندگى دنيوى از چيزهاى پاكيزه و خوش بهرهمند شويد.»
ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي
📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 42
#کتاب
#الغارات
#ابراهیم_بن_هلال_ثقفی
@Arshiv_Gholam
🌻از بعضى از أصحاب على (علیه السّلام) روايت شده كه على (علیه السّلام) را گفتند:
بسيار صدقه مىدهى؛ آيا قدرى إمساك نمىكنى؟
▫️گفت: نه، به خدا، اگر مىدانستم كه خدا يكى از اين اعمال را كه مىگزارم پذيرفته است، بس مىكردم، ولى به خدا سوگند كه نمىدانم چيزى از من پذيرفته است، يا نه.
ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي
📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 42
#کتاب
#الغارات
#ابراهیم_بن_هلال_ثقفی
@Arshiv_Gholam
🔰قدامة بن عتاب گويد على (علیه السّلام) ستبر شكم و ستبر شانه و ستبر بازو بود. عضلات دستش ستبر و پيچيده و عضلات پايش ستبر و پيچيده بود. او را در يك روز زمستانى ديدم كه براى ما سخن مىراند. جامهاى پشمين و ازارى بر تن داشت.
▪️در اين حال مردى آمد و گفت:
يا أميرالمؤمنين بنى تميم را درياب كه در كناسه قبيله بكر بن وائل ايشان را مىزنند.
▫️على گفت:
آرى و به سخن ادامه داد.
▫️سپس ديگرى آمد و همان خبر داد، على گفت:
آرى و به سخن ادامه داد.
▪️آنگاه سوّمى آمد و همان خبر داد. در اين حال چهارمى آمد و گفت:
بكر بن وائل را درياب كه در كناسه بنى تميم آنها را مىزنند.
▫️على (علیه السّلام) گفت:
تو راست مىگويى. اى شدّاد، بنى تميم و بكر بن وائل را درياب و آنها را از يكديگر جدا كن.
ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي
📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 43
#کتاب
#الغارات
#ابراهیم_بن_هلال_ثقفی
@Arshiv_Gholam
💠أبو إسحاق سبيعى گويد در روز جمعهاى بر دوش پدرم بودم و على (علیه السّلام) براى مردم اداى خطبه مىكرد و خود را به آستينش باد مىزد.
▪️گفتم:
پدر، أميرالمؤمنين گرمش شده است.
▫️گفت:
نه، نه سردش شده است و نه گرمش. جامهاش را شسته است و هنوز تر است و جامه ديگر هم ندارد، بادش مىدهد تا خشك شود.
ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي
📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 43
#کتاب
#الغارات
#ابراهیم_بن_هلال_ثقفی
@Arshiv_Gholam
💥مردى از مردم بصره به نام أبومطر گويد، من در مسجد كوفه مىخوابيدم و براى قضاى حاجت به رحبه مىرفتم و از بقّال نان مىگرفتم. روزى به قصد بازار بيرون آمدم. كسى مرا صدا زد كه اى مرد، دامن فراچين تا هم جامهات پاكيزهتر ماند و هم براى پروردگارت پرهيزكارى كرده باشى. پرسيدم اين مرد كيست؟ گفتند أميرالمؤمنين علىّ بن أبى طالب (علیه السّلام) است. از پى او رفتم. به بازار شترفروشان مىرفت. چون به بازار رسيد، ايستاد و گفت:
«اى جماعت فروشندگان از سوگند دروغ بپرهيزيد، كه سوگند خوردن اگر كالا را به فروش برساند، بركت را از ميان مىبرد».
ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي
📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 44
#کتاب
#الغارات
#ابراهیم_بن_هلال_ثقفی
@Arshiv_Gholam
♨️ زيد بن وهب گويد جماعتى از مردم بصره نزد على (علیه السّلام) آمدند. در آن ميان مردى از رؤساى خوارج بود. او را جعد بن نعجه مىگفتند. درباره لباسش از او پرسيد كه چرا جامهاى بهتر نمىپوشد.
▫️گفت اين گونه لباس مرا از خودپسندى دورتر مىدارد و براى تأسّى كردن مسلمانان به من شايستهتر است.
▪️سپس آن خارجى گفت از خدا بترس، تو خواهى مرد.
▫️على (علیه السّلام) گفت خواهم مرد. نه به خدا، كشته مىشوم. ضربتى بر سرم فرود مىآيد و اين ريشم به خونم خضاب مىشود. و اين قضايى است كه خواهد رسيد و عهدى است ديرين و آنكه دروغ بندد نوميد شود.
ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي
📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 44
#کتاب
#الغارات
#ابراهیم_بن_هلال_ثقفی
@Arshiv_Gholam
⚖ نعمان بن سعد گويد على (علیه السّلام) به بازار مىرفت و تازيانه خود به دست مىگرفت و مىگفت:
«بار خدايا به تو پناه مىبرم از فسق و فجور و شرّ اين بازار»
ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي
📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 45
#کتاب
#الغارات
#ابراهیم_بن_هلال_ثقفی
@Arshiv_Gholam
🏵 أبوبكر بن عبّاس از قدم ضبّى روايت كند كه على (علیه السّلام) كس فرستاد تا لبيد بن عطارد تميمى را نزد او بياورد. در راه كه مىآمد به يكى از منازل بنى أسد رسيد. نعيم بن دجاجه آنجا بود. نعيم برخاست و لبيد را آزاد كرد. پس نزد على (علیه السّلام) آمدند و گفتند كه ما لبيد را دستگير كرديم و بياورديم، در راه بر نعيم بن دجاجه گذشتيم او بندى را برهانيد (و نعيم از افراد «شرطه الخميس» بود).
♻️ على (علیه السّلام) فرمان داد نعيم را حاضر آوردند و سخت بزدند. چون او را بازمىگردانيدند، گفت:
«يا أميرالمؤمنين با تو زيستن سبب خوار شدن است و جدا شدن از تو كفر است».
▫️على (علیه السّلام) گفت:
واقعاً چنين است؟
▪️گفت:
آرى.
▫️على (علیه السّلام) گفت:
آزادش كنيد.
ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي
📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 45 و 46
#کتاب
#الغارات
#ابراهیم_بن_هلال_ثقفی
@Arshiv_Gholam
🔰كارگزاران و كارهاى على (عليه السّلام)
🔻إبن أبى ليلى گويد على (علیه السّلام) براى شريح قاضى پانصد (دينار يا درهم) معيّن كرد.
🔹شريح قاضى گويد على (علیه السّلام) نزد من فرستاد كه به همان شيوه كه قضاوت مىكنى، قضاوت كن تا كار مردم به سامان آيد.
🔸شعبى گويد على (علیه السّلام) زره خويش در نزد مردى نصرانى يافت. او را نزد شريح برد، تا إقامه دعوا كند. چون شريح را چشم به او افتاد از جاى خود به يك سو كشيد. على (علیه السّلام) گفت سر جايت بنشين و در كنارش نشست و گفت:
«اى شريح، اگر خصم من مسلمان بود حتماً در كنار او مىنشستم ولى خصم من نصرانى است و رسول اللّه (صلّی اللّه علیه و آله) گفته است كه اگر شما و ايشان در راهى بوديد، آنها را در تنگنا افكنيد و تحقيرشان كنيد، همان گونه كه خدا ايشان را تحقير كرده است، البته بىآنكه بر آنان ستم كنيد».
سپس گفت اين زره از آن من است. نه آن را به او فروختهام و نه به او بخشيدهام.
شريح، نصرانى را گفت أميرالمؤمنين چه مىگويد؟ نصرانى گفت نه، زره، زره من است. و نمىگويم كه أميرالمؤمنين دروغ مىگويد. شريح رو به على (علیه السّلام) كرد و گفت يا أميرالمؤمنين آيا بر ادّعاى خود شاهد و دليلى دارى؟ گفت نه. شريح به سود آن نصرانى رأى داد.
نصرانى اندكى رفت و بازگرديد و گفت شهادت مىدهم كه اين گونه قضاوتها قضاوت پيامبران است. أميرالمؤمنين مرا نزد قاضى خود آورده و قاضى به زيان او رأى مىدهد.
شهادت مىدهم كه جز خداى يكتا خدايى نيست و شهادت مىدهم كه محمّد بنده و پيامبر اوست. يا أميرالمؤمنين به خدا سوگند كه اين زره، زره توست. لشكرت حركت كرد و تو به صفّين مىرفتى اين زره از پشت أشتر خاكسترى تو فرو افتاد.
على (علیه السّلام) گفت اكنون كه اسلام آوردى اين زره از آن تو باد و اسبى نيز به او داد.
🔺شعبى گويد كسى كه او را ديده بود مرا گفت كه همراه على (علیه السّلام) در نهروان با خوارج مىجنگيد.
ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفي
📜الغارات (ترجمه آيتى)، ص 47 و 48
#کتاب
#الغارات
#ابراهیم_بن_هلال_ثقفی
@Arshiv_Gholam