فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آره از این صوبتا آره دقیقا از همین صوبتا .
_پیامحاویبغضعمیق-
#شب_جمعه
-عروةُالوثقی!
آره از این صوبتا آره دقیقا از همین صوبتا . _پیامحاویبغضعمیق- #شب_جمعه
باش قبول
هر چی تُ بگی..
هر چی تُ بخوای..
اشتباه کردم باز ؛
سرم داد بزن
بزن تو گوشم
هر بلایی سرم میاری بیار
ولی با دوری از حرم امتحانم نکن :)!
بدجوردلتنگتیمنمیطلبی؟!💔👩🏽🦯
ولی ماها دلمون حرم میخواد
ماها دلمون بین الحرمین میخواد
ماها دلمون خنکی کاشی های حرمو میخواد
ماها دلمون واسه نماز جماعتای حرم تنگ شده
هر کدوم از ما یه جا یه لحظه با یه کاشی حرم خاطره داریم .
نقطه اشتراک هممون دلتنگ بودن در حد لالیگاس🙂
گمنامیعنیکسےكِ ؛
حتےنخواستبهاندازهنامے
ازدنیاسھمداشتهباشد:)..!'🚶🏾♂🌱
#شھیدگمنام
#طوفان_الاقصی
اگر جوانی در درس خواندن و کار
های گوناگون ، با خلوص قصد کند
که برای کمال خود ؛ خدمت به جامعه
و اسلام و برای کمک به آیندهی این
کشور بکوشد ؛ نتایج و نورانیّت آن را
در قلب خود میبیند . .
- حضرتآقا
#رهبرانه
#جهاد_علمی
دکـتر به او گفت؛
به اندازه یک دموبازدم با مُردن فاصله داشتی!
مصطفی جواب داده بود؛
شما به اندازه یـک دموبازدم میبینید
اونی که باید شهادت را میداد،
یک كــوه گناه دیده!💔
''شهید مصطفی صدرزاده'
#شهیدانه
#طوفان_الاقصی
رفقا میشه یه فاتحه برای یه عزیز دلی و رفتگان خودتون بفرستید ؟!😄🌱
_ومایلبهیهصلواتبراظهور؟!
_بسیمچکرم.👩🏽🦯
سال ها از آن روزهای بچگی گذشته و من گاهی وقت ها میان آلبومهای مادربزرگ خانه قدیمی را به بچههایم نشان میدهم.
از وقتی که زنگ زندگانی به صدا درآمد و یادم میآید من و امیر و حامد مانند چند نخ به هم متصل شدیم. نمیدانم چگونه، ولی میدانم قبل از اینکه سی و دوساله شوم، یعنی آن وقت ها که پانزده ساله بودم، گوشه این محله خانهای به سبک خانه های دهه شصتی وجود داشت. خانهای که با وجود کوچک بودنش پاتوق بازیهای بچگیهایمان بود.
آخرهفته ها که مشق نداشتیم برای تفریح به آقا الیاس و اریحا خانم سر میزدیم. دخترک روسری صورتی را خوب یادم هست. آن موقع ها ده دوازده سال بیشتر نداشت. گاهی وقت ها که با امیر و حامد دعوایمان میشد و آقا الیاس درحالی که میخندید تلویزیون را روشن میکرد و فوتبال میدید، دخترک مرموز روسری صورتی از توی اتاقش بیرون میآمد و دلم را میچلاند.
خوب یادم میآید که سری نمیدانم چندم مرد عنکبوتی تازه به بازار آمده بود. وقتی من و امیر با هم بحث میکردیم آقا الیاس میخندید و میگفت:«مرد عنکبوتی که به درد نمیخوره. جومونگ ببینید، جومونگ خوبه.»
از آنجایی که حامد نه مردعنکبوتی را دوست داشت و نه جومونگ را، بدون اینکه به ما توجه کند، هر دفعه شبکه را عوض میکرد و یوسف پیامبر میدید. و باز هم از آنجایی که فقط آقا الیاس در محلهمان تلویزیون داشت، وقتی حامد شبکه را عوض میکرد آنقَدَر کتکش میزدیم که آقا مصطفی همسایه دیوار به دیوار آقا الیاس دلش میسوخت و با وساطتت ریش سفیدان محل جدایمان میکرد. آقا مصطفی مرد خوبی بود. ولی تنها عیبش این بود که رادیویی داشت که به جانش وصل بود. همیشه با آن رادیوی داغان اخبار گوش میداد و گاهی وقتها با آقا الیاس بحثشان میشد.
آقا الیاس طرفدار سپاهان بود و روی قهرمان بودن سپاهان تاکید داشت. آقا مصطفی هم که به آرمان های خوزستانی بودن متعصب بود با سند و مدرک قهرمانی سپاهان را رد میکرد و همیشه سعی داشت نفت آبادان را قهرمان کند. تمام بحث ها هم به جمله:«به نظرم ایران قویه».حامد و صلوات محمدی پسند من و امیر ختم میشد. هفده سال از آن روزها گذشته و من دیگر دلتنگ دختر روسری صورتی نیستم. وقتی میان کوچه پس کوچه های برلین به دنبال چشمهای او گشتم، دیگر نگران بودن و نبودش نشدم.
هفده سال از پانزده سالگی من گذشته و من توی چشمهای همسر حامد چشم های دختر روسری صورتی را میبینم.
#یسنا_باقری
-عروةُ الوثقی🇵🇸!
-عروةُالوثقی!
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست . #آسیدعلی؛
انسان برای خوشگذرانی ،
به اینهمه استعداد نیاز نداشت .
#استادصفاییحائری؛
-عروةُالوثقی!
انسان برای خوشگذرانی ، به اینهمه استعداد نیاز نداشت . #استادصفاییحائری؛
به قول یکی از ادمین ها ما فقد از بابت نماز و ... بازخواست نمیشیم
از استعداد های که خدا به ما اهدا کرده است هم باز خواست میشویم
گناهکردیم...
نهنعمتهایشراازماگرفت
نهگناهانمانرافاشکرد
اگربندگیاشرامیکردیمچهمیکرد؟
-عروةُالوثقی!
رفقامیشهلطفاً؟ :)! _خانومسهساله
این کارم به طور قشنگ و روونی را افتاد بسی مچکر از خانومسهساله و همه رفقا 🙂🌱