قسمت بیست و چهارم: ضامن دار نظامی
دوش آب سرد .... لباس هام رو عوض کردم ..... از اتاق که خارج شدم .... تلفنش رو قطع کرد ...... پزشکی قانونی بود ... خیلی وقته منتظره .....
نگاهی به اطراف کرد ..... بد نیست به به شرکت خدماتی زنگ بزنی .... خونه ات عین اشغال دونی شده - تهوع آوره ... عجیب نیست نمی تونی شب ها اینجا بخوابی .....
پزشکی قانونی ... از در که وارد شدیم .... به جای هر چیز دیگه ای ... اول از همه چشمم به جسدی افتاد که کارتر روش کار می کرد ... نصف سرش له شده بود .... دوباره توی اتاق تشریح من بالا تیاری ...
سرم رو آوردم بالا و بهش نگاه کردم . .... با عصبانیت بهم زل زده بود ... از اون دفعه که حالم وسط اتاق تشریح بهم خورد خیلی میگذشت اما گذر زمان در کم کردن خشمش تاثیری نداشت.
رفت سمت میز کناری و پارچه رو کنار زد ...
هیچ اثری از مواد و الکل یا ماده دیگه ای توی بدنش نبود به بچه ١٦ ساله کاملا سالم -
اطلاعات قاتل چی؟ ...
روی لباس و وسائلش اثر انگشتی که قابل شناسایی باشه باقی نمونده ... قاتل حدودا ٦ قوت قد داشته .... مرد بوده با جنه ای کمی بزرگ تر از مقتول .... راست دست .....
و کاملا در استفاده از چاقو حرفه ای عمل کرده .... آلت قتاله احتمالا باید به چاقوی ضامن دار نظامی باشه ... دقیق نمی تونم نوعش رو مشخص کنم چون خیلی با دقت چاقو رو قبل از در آوردن دایره وار چرخونده
می خواسته توی هر ضربه مطمئن بشه بیشترین میزان اسیب رو به قربانی وارد می کند. و خوب می دونسته باید چه کار کنه که اثری از خودش باقی نزاره .
از نوع ضربه و طریق عمل کردنش بدون هیچ شکی این کار رو در آرامش تمام انجام داده و کاملا روی
موقعیت تسلط داشته .... قاتل صد در صد به آدم حرفه ايه .... و مطمئنم اولین باری هم نبوده که به نفر رو
کشته به آدم غیر حرفه ای محاله بتونه با این آرامش و سرعت به نفر رو اینطوری از پا در بیاره .... این
بچه هیچ شانسی برای زنده موندن نداشته .
قاتل حرفه ای؟ .... اونم برای به بچه ۱۶ ساله؟ ...... نمی تونستم چشم از چهره کریس بردارم... چه اتفاقی باعث شد که با چنین آدمی طرف بشه؟ .....
پارچه رو کشید روی صورت مقتول .....
توی صحنه جنایت به نظر میرسید شخص دیگه ای هم غیر از قاتل و مقتول اونجا بوده باشه ... موقع
بررسی جسد چیزی در این مورد متوجه شدی؟ .... فقط قاتل باهاش درگیر شده با شخص سوم هم کمک
کرده؟ ......
با حالت خاصی زل زد توی چشم هام
به نظرت من شبیه سایکک هام یا روی پشیونیم نوشته مدیومم؟ .... این جنازه فقط در همین حد
حرف برای گفتن داشت ... پیدا کردن بقیه داستان کار خودته .... ولی شک ندارم قائل هیچ نیازی به کمک
نفر سوم نداشته .... اونم برای به نفر توی سن و سال این بچه
جنازه رو بردن سمت سردخونه. قاتل حرفه ای ... چاقوی نظامی .... راست دست - تنها مدرک های صحنه جرم - چیزهایی که برای
اثبات محکومیت به نفر ... به هیچ درد نمی خورد ......
تازه اگر میشد توی اطرافیان گریس کسی رو با این سه نشانه پیدا کرد ......
ه افرادی که ادعا میکنند میتوانند با روح مردگان ارتباط برقرار کرده آنها را ببینند و مستقیم با آنها
صحبت کنند.
#او_می_آید۲۴
قسمت بیست و پنجم ساندرز
مادر دنیل ساندرز توی بیمارستان بستری بود .... واسه همین نمی تونست برای صحبت با ما به اداره پلیس بیاد .... دنبالش می گشتیم که پرستار با دست به ما نشونش داد ... چهره جوان و غمگینی داشت .... و مهمتر از همه ایستاده بود و داشت با دست چیش برگه های ترخیص رو پر می کرد.
با روی گشاده با ما دست داد .... هر چند اندوه رو میشد در عمق چشم هاش دید. اندوهی که عمیق تر از خبر مرگ یک شاگرد برای استادش بود انگار دوست عزیزی رو از دست داده بود .....
هیچ کلام ناخوشایندی در مورد کریس از دهانش خارج نمی شد .... هر چند بیشتر اوقات حتی افرادی که مرتکب قتل شده بودن ... در وصف و رئای مقتول حرف می زدن تا کسی متوجه انگیزه شون برای قتل نشه .... اما غیر از چپ دست بودنش... دلیل دیگه ای هم برای اثبات بی گناهیش داشت. در ساعت وقوع قتل .... توی بیمارستان بالای سر مادرش بود ... از صحبت با آقای ساندرز هم چیز قابل توجهی نصیب ما نشد جز اینکه کریس . توی آخرین شب زندگیش .... برای دیدن دبیر ریاضیش به
بیمارستان اومده بود ..... به نوجوان شب برای دیدن شما اومده .... و بدون اینکه چیز خاصی بگه رفته؟ .....
خیلی عجیب بود .... با همه وجود میخواستم بگم اعتراف کن - اعتراف کن که پخش مواد دبیرستان زیر نظر توله ... چه جایی بهتر از اینجا برای اینکه مواد رو جا به جا کنی .... جایی که به اسم مادرت اومدی و خوبی میتونی ازش برای پوشش کارت استفاده کنی ...
خیلی اروم مکت کرد.... کریس خیلی اشفته بود.... چند بار اومد حرف بزنه اما به فکری با چیزی مانع از حرف زدنش میشد. سعی کردم آرومش کنم . اما فایده نداشت .... به حدی بهم ریخته بود که موبایلش رو هم جا گذاشت.
رفت سمت کیفش و موبایل کریس رو در آورد ... موبایلی رو که فکر میکردم حتما دست قاتله بعد از اینکه متوجه شدم با منزل شون تماس گرفتم و به پدرش گفتم ... قرار شد بعد از ظهر بیاد و گوشیش رو ببره ... وقتی ازش خبری نشد دوباره با خونه شون تماس گرفتم که .....
و بغض راه گلوش رو بست .....
#او_می_آید۲۵
سلام دوستان ازامشب
( شنبه شب)سریال روزخون ازشبکه اول ساعت ۲۲/۱۰ قراره پخش بشه راجع به واقعه تروریستی شاهچراغ تامیتونید توی گروه هاتون اعلام کنیدتاهمه ببینند!
هدایت شده از -عروةُالوثقی!
لو لم بیق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یلی المهدی🪴؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما زندگی تورا شاهدیم!
#امام_زمان
_____ __
ما به انسان نیاز داریم ،
این اولین و مهمترین نیاز است
و بسیار مهمتر از به دست آوردن ِ
منابع مالی یا اسلحه است .
ما باید انسان به دست آوریم و
مهمتر از به دست آوردن دیگران ،
به دست آوردن خویشتن است .
همهی ما در معرض خطر هستیم !
آیاتی را به یاد آورید که دربارهی
رسول اکرم ص نازل شده است که
هرروز و هرلحظه درحال تربیت ،
درحال تذکر و یادآوری است ..
ما برای پیشرفت و موفقیت به
انسان نیاز داریم ، به خود نیاز داریم ،
به توجه نیاز داریم ، به دوری از
فریبکاری و غرور نیاز داریم .
#بخشیازکتابامامموسیصدرره .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لبخند زیبای نوزاد شهید جهاندیده در آغوش رهبر انقلاب
#بصیرتحسینی
#جهادفرزندآوری
-عروةُالوثقی!
#کلام ولایت 🔅 هیچ چیز جای کتاب را پر نمیکند... 🔆 و هیچ کتابی جای قرآن را پر نمیکند... 🌱 تصویر ت
بابا دمتون گرممم🙂!
من به داشتن شما ها افتخار میکنم ...
#ناشناس
-عروةُالوثقی!
لو لم ییق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یلی المهدی🪴؛
درست شد ؟:)
تشکر بابت تذکرتون
— لَو لَم يَبْقَ مِن الدُّنيا إلّا يَومٌ لَطوَّلَ اللّه ُ ذلكَ اليومَ حتّى يَليَ 🍃—
-عروةُالوثقی!
— لَو لَم يَبْقَ مِن الدُّنيا إلّا يَومٌ لَطوَّلَ اللّه ُ ذلكَ اليومَ حتّى يَليَ 🍃—
-
-اگر از دنيا جز يك روز نمانده باشد خداوند آن روز را دراز مى گرداند تا او حكومت را به دست گيرد .
May 11
-و زمانی که آفرینشش را به پایان بردم و از روح خود در آن دمیدم، در برابر او به سجده بیفتید....؛
ـسورهص۷۲
#آیه_گرافی
— لَو لَم يَبْقَ مِن الدُّنيا إلّا يَومٌ لَطوَّلَ اللّه ُ ذلكَ اليومَ حتّى يَليَ 🍃—