#امام_علی علیه السلام
#سیزده_رجب #عید_غدیر #غدیر
آهن از برق نگاه تو شود نرم علی
کوه زیر قدمت خاک شد از شرم علی
جای دارد که دم دیدن رزم تو خدا
صد و ده بار زند داد دمت گرم علی
#امام_علی علیه السلام
#سیزده_رجب #عید_غدیر #غدیر
شاعر: #برقعی
مولای ما نمونه ي دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
توهین نمی کنم به کسی در غزل ولی
هر کس کمی محبت حیدر نداشته است
حود را برای شعله مهیا کند که او
حق را به چشم دیده و باور نداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی، شهر علم بود
شهری که جز علی، در دیگر نداشته است
طوری ز چارچوب در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان، در نداشته است
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرِِییل واژه ي بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گمشده است
هر کس که ختم نادعلی، بر نداشته است
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است
#امام_علی علیه السلام
#سیزده_رجب #عید_غدیر #غدیر
اوصاف "علی" (ع) به گفتگو ممكن نیست
گنجایش بحر در سبو ممكن نیست
ماندم كه "علی" (ع) را به چه تشبیه كنم
تشبیه "علی"(ع) جز به "علی"(ع) ممكن نیست...
#امام_علی علیه السلام
#سیزده_رجب #عید_غدیر #غدیر
آدم ، ندیده عاشق دلبر نمیشود
کشتی بدون آب ، شناور نمیشود
دلبر زیاد بوده و امّا در این میان
هر دلبری که "حضرت حیدر" نمیشود..
#امام_حسین علیه الساام #حدیث
عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ قَالَ: «حَجَجْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ فَقُلْتُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَوْ نُبِشَ قَبْرُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ -علیهما السلام- هَلْ کَانَ یُصَابُ فِی قَبْرِهِ شَیْءٌ؟ فَقَالَ: یَا ابْنَ بُکَیْرٍ مَا أَعْظَمَ مَسَائِلَکَ إِنَّ الْحُسَیْنَ -علیهالسلام- مَعَ أَبِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَخِیهِ فِی مَنْزِلِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ مَعَهُ یُرْزَقُونَ وَ یُحْبَرُونَ وَ إِنَّهُ لَعَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مُتَعَلِّقٌ بِهِ یَقُولُ: یَا رَبِّ أَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی وَ إِنَّهُ لَیَنْظُرُ إِلَى زُوَّارِهِ وَ إِنَّهُ أَعْرَفُ بِهِمْ وَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ مَا فِی رِحَالِهِمْ مِنْ أَحَدِهِمْ بِوُلْدِهِ وَ إِنَّهُ لَیَنْظُرُ إِلَى مَنْ یَبْکِیهِ فَیَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ یَسْأَلُ أَبَاهُ الِاسْتِغْفَارَ لَهُ وَ یَقُولُ أَیُّهَا الْبَاکِی لَوْ عَلِمْتَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ لَکَ لَفَرِحْتَ أَکْثَرَ مِمَّا حَزِنْتَ وَ إِنَّهُ لَیَسْتَغْفِرُ لَهُ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ خَطِیئَهٍ».
عبد اللَّهبنبکیر با امام صادق (ع) گفتگو میکرد. در ضمن گزارش این گفتگوی طولانی آمده است که راوى مىگوید: محضر امام (ع) عرض کردم: اى پسر رسول خدا (ص) اگر قبر حضرت حسینبنعلى (ع) را نبش کنند، در قبر به چیزى برخورد مىکنند؟ حضرت در جواب فرمودند: «چه سؤال بزرگى کردى، حضرت حسین (ع) با پدر و مادر و برادر بزرگوارشان در منزل رسول خدا (ص) بوده و جملگى با آن حضرت از روزى خدا بهرهمند مىشوند و در خصوص آن جناب باید بگویم که حضرتش بر سمت راست عرش چنگ زده و به درگاه الهى عرض مىکند: «یا ربّ أنجز لی ما وعدتنى (آنچه را به من وعده دادى روانما)» و آن حضرت به زوار خود نگریسته و به آنها و به اسماء ایشان و اسماء پدرانشان و آنچه در خورجین و بارشان است، آگاهتر از خودشان به فرزندانشان است و نیز آن جناب به گریهکنندهگانش نظر فرموده و براى آنها طلب آمرزش نموده و از پدر بزرگوارشان درخواست استغفار براى ایشان مىکنند و خطاب به کسانى که برایشان گریه مىکنند، مىفرمایند: اى کسى که گریه مىکنى اگر بدانى خداوند چه [پاداشی] برایت آماده نموده، مسلما سرور و شادى تو بیشتر از حزن و اندوهت مىگردد و قطعا خدای تعالی تمام گناهان و لغزشهای تو را بهواسطه این اشکى که ریختهاى مىآمرزد.»
#امام_رضا علیه السلام #امام_حسین علیه السلام #حدیث #محرم
قال الرضا (ع): «إن المحرم شهر کان أهل الجاهلیه یحرمون فیه القتال فاستحلت فیه دماؤنا و هتک فیه حرمتنا و سبی فیه ذرارینا و نساؤنا و أضرمت النیران فی مضاربنا و انتهب ما فیها من ثقلنا و لم ترع لرسول الله حرمه فی أمرنا. إن یوم الحسین أقرح جفوننا و أسبل دموعنا و أذل عزیزنا بأرض کرب و بلاء و أورثتنا [یا أرض کرب و بلاء أورثتنا] الکرب [و] البلاء إلى یوم الانقضاء فعلى مثل الحسین فلیبک الباکون فإن البکاء یحط الذنوب العظام. ثم قال (ع): کان أبی -علیهالسلام- إذا دخل شهر المحرم لا یرى ضاحکا و کانت الکئابه تغلب علیه حتى یمضی منه عشره أیام فإذا کان یوم العاشر کان ذلک الیوم یوم مصیبته و حزنه و بکائه و یقول هو الیوم الذی قتل فیه الحسین (ع)»
امام علیبنموسی الرضا (ع) فرمودند: «محرم ماهى بود که اهل جاهلیت نبرد را در آن حرام مىدانستند، اما خونهای ما در این ماه حلال شد، احترام ما از بین رفت، فرزندان و زنان ما اسیر شدند، خیمههاى ما طعمه آتش قرار گرفتند و آنچه در آن بود چپاول شد، احترامی که ما برای پیامبر خدا داشتیم، مراعات نشد. حقا روز شهادت امام حسین (ع) پلک چشمان ما را زخمی و مجروح کرد و اشک ما را روان ساخت و عزیز ما را در زمین کربلا خوار کرد و گرفتارى و بلا به ما دچار ساخت، گریهکنندگان باید تا روز قیامت بر مانند حسین بگریند، این گریه گناهان بزرگ را بریزد.» سپس فرمودند: «شیوه پدرم چنین بود که هنگامی که محرم میشد، خندان دیده نمیشدند و تا روز عاشورا اندوه بر ایشان غالب بود و روز عاشورا روز مصیبت و حزن و گریه ایشان بود و میفرمودند: در این روز حسین کشته شد».
#امام_حسین علیه السلام
#شام #مجلس_یزید لعنت الله علیه
شاعر: #مصطفی_متولّی
وقتی رسید قافله در مجلس یزید
بالا گرفت قائله در مجلس یزید
اشک سر بریده درآمد که پاگذاشت
زینب میان سلسله در مجلس یزید
زینب رسید و دور و برش جمع خستهای
با پای پر ز آبله در مجلس یزید
داغ رباب تازه شد آن لحظهای که دید
بالا نشسته حرمله در مجلس یزید
با کینهای به قدمت تاریخ کفر، داشت
با دین سر مقابله در مجلس یزید
دفها به روی دست، و کِل میکشید مست
مطرب میان هلهله در مجلس یزید
بزم شراب بود و چه کردند پای تشت
رقاصهها پِیِ صِله در مجلس یزید
ای وای بین جام شراب و سر امام
چندان نبود فاصله در مجلس یزید
بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد
صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید
شد اشک چشم، بغض و بدل کرد این چنین
آتشفشان به زلزله در مجلس یزید
صحبت که از خرید و فروش کنیز شد
افتاد باز ولوله در مجلس یزید
خون خورد زینب و جگرش پارهپاره شد
از دست إبن آکله در مجلس یزید
اندر سریر ناز، تو خوش آرمیده ای
شادی از آنکه رأس حسین را بریده ای
مسرور و شاد وخّرم و خندان بروی تخت
بنشین کنون که خوب بمطلب رسیده ای
جا داده ای به پرده زنان خود، ای لعین
خرّم دلی که پرده ایمان دریده ای
من ایستاده بر سر پا و کسی نگفت
بنشین که روی خار مغیلان دویده ای
گه بر فروش حکم کنی، گه به قتل ما
👈 ظالم مگر تو آل علی را خریده ای
با عترت نبی ز چه بنموده ای ستم
با اینکه زو سفارش ما را شنیده ای
زینب کجا و تاب اسیری؟ نه این ستم
باشد روا به یک زن ماتم رسیده ای
شادی ز دیدن رخ اکبر، ولی خوشست
بینی دمی که سبزه ی از نو دمیده ای
جودی اگر که روز تو زین غم، نگشته شب
چون صبح سینه از چه بناخن دریده ای؟
جودی خراسانی
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
🏴 بخشی از وصیتنامه شهید #حاج_قاسم_سلیمانی: امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها میمانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمیماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی (ص).
پلیس آتش زدند
مسجد آتش زدند
قرآن آتش زدند
پرچم امام حسین آتش زدند
پرچم کشور را آتش زدند
مقبره امامزاده آتش زدند
آمبولانس آتش زدند
چادر از سر ناموس مسلمان برداشتند
ناموس مسلمان را به زور....
✔️بهتر از این نمیشد ایرانِ بدون جمهوری اسلامی را برای همهی هشتاد میلیون ایرانی، به تصویر کشید.
پاینده باد جمهوری اسلامی ایران🇮🇷
@hosenih
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
برادرگرامی!
ذاکر اهلبیت
شاعر آلالله
عمری دم از حسین زدی؛
از کوچه و جسارت به چادر زهرایی خواندی...
از هتک حرمت نسبت به معجر اُسرای آلالله...
فراموشی که نگرفتهای؟
خب...
حالا چادر از سر زن مسلمان کشیدند.
کجای این قصهای؟
قرارست۲۸ صفر، روضه کوچه را بخوانی
یا این که، آن را مستند نمیدانی!
آزمون بزرگی پیش روی همه ماست...
یادت باشد
گفتی: ما امت امام حسینیم.
در معرکه ای دوست! «طرماح» نباشی.. هشدار!
#پویش_دفاع_از_حجاب_کامل_اسلامی
#شعر_متعهد
#مداحی_انقلابی
اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام ـــ سید رضا مؤید خراسانی
مهرت به کائنات برابر نمی شود
داغی ز ماتم تو فزون تر نمی شود
از داغ جانگداز تو ای گوهر وجود
سنگ است هر دلی که مکدر نمی شود
ظلمی که بر تو رفت ز دست ستمگران
بر صفحه ی خیال مصوّر نمی شود
ای آنکه شد جنازه ات آماج تیر کین
اینگونه ظلم با گل پرپر نمی شود
بی بهره از فروغ ولای تو یا حسن
مشمول این حدیث پیمبر نمی شود
فرمود دیده ای که کند گریه بر حسن
آن دیده کور وارد محشر نمی شود
دارم امید بوسه ی قبر تو در بقیع
افسوس می خورم که میسر نمی شود
با این ستم که بر تو و بر مدفنت رسد
ویران چرا بنای ستمگر نمی شود؟
آن را چه دوستی است «موید» که دیده اش
از خون دل ز داغ حسن، تر نمی شود
بچهها لحظهای سکوت کنید
به گمانم صدای پایی هست
یک نفر نیست عدهای هستند
بین کوچه سر و صدایی هست
این دری را که با پرش میزد
محترم میشمرد جبرائیل
یا که بر قبض روح پیغمبر
با اجازه میآمد عزرائیل
حال بنگر که مشت میکوبند ؟
اف به دنیای مردم آزارش
چقدر آشناست بر گوشم
این صدا را به خاطرم دارم
این همان دست ناجوانمردی است
که در آن کوچه مادرم را زد
گوشوارهاش پر از خون شد
پیش چشمم به چادرش پا زد
این همان دست ناجوانمردی است
که مرا بین کوچه پیرم کرد
پیش من مادرم زمین خورد و
پیش بابام سر به زیرم کردم
به در خانه میزنند انگار
خانه وحی، خانه سوره
چشمهایم چقدر ترسیدند
باز افتادهام به دلشوره
مادرم عصمت است بر مریم
مادرم عفت است بر هاجر
مادرم عزت است بر کعبه
نه فقط کعبه بلکه بالاتر
میرود پشت در چکار کند ؟
من که از خاطرات گریه پُرم
من مگر مردهام که او برود ؟
کاش اینبار من زمین بخورم
پیش چشمان مضطر بابا
در روی جسم مادرم افتاده
صبر یعنی چه این وسط ؟
حتما یاد حرف پیمبر افتاده
یاد روزی که گفت پیغمبر
هست تا فاطمه سپر داری
فاطمه یک نفر برای تو نیست
لشگری را به پشت در داری
یاد روزی که پیغمبر گفت
جان تو جان دخترم باشد
بعدش اما به مادرم فرمود
که حواست به حیدرم باشد
بعد نه سال زندگی کردن
بعد نه سال خون دل خوردن
بعد نه سال دل به هم دادن
بعد نه سال پای هم مردن
عدهای بیخدا رسیدند و
زیر لب هی خدا خدا کردند
فتنههاشان شبیه شیطان بود
مادرم را زِ ما جدا کردند
عدهای بیخدا رسیدند و
با خدا در نبرد افتادند
یک زن باردار پشت در و
همه در را فشار می دادند
جنگ اگر نیست پس چرا اینها
همگی چکمه پوش آمدهاند ؟
یا سر جنگ اگر که با زن نیست
پس چرا با لگد به در زدهاند ؟
ضرب سیلیِشان زبان زد شد
وسط کوچه گوشزد کردند
از همه دلخراشتر اینکه
چادرش را ….
مصطفی صابر خراسانی