فاطمیه جنس غمش فرق میکند:))
اگر در عاشورا زینب بی برادر میشد
دختران بی سایه سر
رباب وشهربانوبی همسر
درفاطمیه ؛لیلیِعلی(ع) میرود💔
آرامش قلب پیامبر(ص) کتک میخورد
زینب (س)بی مادر میشود
غیرت حسن (ع)درهم میشکند
پناهِحسین(ع)میاندرمیماند:))
فاطمیه یک دنیا بغض دارد
اگر مَحْرَم این خانه ای حق سیاه پوشی
داری🖤:
#ملعونشناسی👿
🔻بچههابا توجه به اینکه شیطون خیلی پدر سوخته تشریف داره😒،همیشه یا ادمو دچاره افراط میکنه یا دچاره تفریط
حالا چجوری؟
👈مثلا میره به اونی که گناه کرده میگه: بابا تو دیگه اب از سرت گذشته تو دیگه ادم بشو نیستی خدا هم دیگه تورو نمیبخشه😏 و ازینجور حرفا تا طرف ناامید بشه و دیگه سمته توبه نره😣😥
💥بعد جالب اینه ملعون میره ب یکی میگه: بابا خدا خیییلی مهربونه،انقدرسخت نگیر حالا یبار گناه کن بعدا توبه میکنی دیگه...توروخدا ببین چقد بیشعوره😐
😑 یکی نیس بگه:اخه ملعون از کجا معلوم موقع انجام دادنش از دنیا نرم؟از کجا معلوم بعدش توفیق توبه پیدا کنم؟ اصلا مگه دیونم از قصد خودمو بزنم بعد بگم ببخشید که زدم😐(گناه یعنی خودزنی دیگه)
☑️خلاصه که حاجی حسابی مواظب باش نه دچاره افراطت کنه نه دچاره تفریط☺️
این قاعده روهم یادت باشه:
تو باید همیشه سعی کنی که گناه نکنی اگرم یه گناهی کردی نباید ناامید بشی و زودی باید بری توبه کنی تا اثاره نحس گناه از روحت ازبین بره
باشه؟
#نهافراطنهتفریط👊
#شیطوننامرد
#فاطمیه
#تباھ🔥
با چـادر و سـت گـلمنگـلۍ و انگشـتر عقـیق و زلـمزیمـبوهایۍ که از روـسرۍ و ساعـت و دستبـندش آویزونه
و با نـگاهۍ محـو شـده در افق و پلاکـۍ در دسـت،
عکـس گذاشـته و نوشـته
ما دخـترانِ مـادر پهـلو شکسـتهایم!😏
کـدوم مـادر؟
همـون که از نابیـنا رو مۍگرفـت؟
#ده🌻!-
#امر_به_معروف🖤!-
بیاین یه برنامه روزانه
تنظیم کنیم واسه خودمون
هر روز برای یک نفر تعریف کن
داستان رطب خورده کی منع خرما کند
دروغی بیش نیست!
هر روز برای یکی از دوستات مطلب
در مورد امر به معروف ارسال کن(:
هر روز حداقل یک نفر رو با دورههای
امر به معروف آشنا کن😍!-
در روز یک زمانی رو برای یادگرفتن
امر به معروف اختصاص بده(:
#بیوگرافیشیطانملعون👿🔖
💥ببینید
ما یه هدفه اصلی داریم که به بهش میگن سٔول(امیدوارم درست تلفظ کنی😂)
یه ارزوهای فرعی هم داریم که برای رسیدن به سول انجامش میدیم که بهش میگیم امنیه
مثلا تو هدفت اینه که بری پیش معملت
خب اول باید لباس فرم بپوشی(امنیه) یه مسیر رو طی کنی(امنیه) تا به معلمت برسی(سوٖل)
تا اینجا درست شد؟
حالا کاره شیطون چیه؟
کارش اینه که یه امنیه مزخرف میندازه تو سرمون و با این روش کله عمرمونو به فنا میده🤕
📚مثلا طرف هدفه اصلی زندگیش کلا یه چیز دیگس ولی الکی میره درس میخونه...الکی میره خواننده میشه یا میره فوتبالیست میشه در حالی که کلا برای این چیزا افریده نشده✖️
و واقعا چقدر بده وقتی از یه ادم میپرسی ارزوت چیه؟🤔
بگه اینکه فلان رشته رو قبول بشم...
یا با فلانی ازدواج کنم یا دکتر بشم یا...
👌اینجور اهداف واسه ادمی که اشرف مخلوقاته ته تهه بی کلاسیه
ادمی که آرمِ اشرف مخلوقات روشه نباید به کمتر از عبد شدن و یاره امام زمان شدن راضی بشه😎
اگه راضی بشه یعنی خودشو مفت فروخته
مفته مفته مفت
🔻میدونید الان ما داغیم حالیمون نیس
ولی اون دنیا تازه میفهمیم چه پتانسیلی تو وجودمون بوده و به چه جایگاهی میتونسیم برسیم ولی خودمونو درگیره اهدافی فوق العاده پوچ و خنده دار کردیم و وجوده با ارزشمونو مفت فروختیم....
تهدید اسراییل مبنی بر حمله نظامی به ایران مثل این می مونه که یه مورچه 🐜 بیاد به یه آدم 🧍 بالغ بگه برو کنار می خوام ردشم 😂😂👌
همینقدرترسناک😐😂👌!
#اسرائیل
#عشق_در_جاده_خدا
#قسمت_سی_وششم
ناهار رو با کمک رها پختم و بعد از خوردن ناهار رفتم لب پنجره اتاقم.
همون پسره که توی پارک بهمون گفت روسری تون رو سر کنید با یه دختره داشت والیبال بازی می کرد.
خیلی دوست داشتم یه داداش بزرگ داشته باشم.
همینطور که داشتم نگاه می کردم دختره چشمش به من افتاد برام دست تکون داد بعدش داداشش یه چیزی بهش گفت و دختره وارد ساختمون شد.
از کنار پنجره رفتم کنار....
چند دقیقه بعد زنگ خونه به صدا در اومد.
رفتم در رو باز کردم.
همون دختره بود گفت:سلام عزیزم.
–سلام.
دختره:من محدثه ام.
–خوشبختم...بفرمایید؟
محدثه:می خوای باهم والیبال بازی کنیم؟
با تعجب گفتم:کجا؟؟؟؟
محدثه:توی محوطه!
–عزیزم من مهمون دارم.
محدثه:مهمون تون دختره؟!
–بله.
محدثه:خب به اونم بگید بیاد.
–نه عزیزم نمیشه.
محدثه:نگران نباش عزیزم داداشم میره..
محدثه فکر کرده بود من به خاطر داداشش نمی رم.
–باشه بزار به مهمونم بگم.
محدثه:باشه من منتظرم.
در رو بستم.
رها:کی بود؟
–یه دختره به اسم محدثه!
رها:چی می گفت؟
–می گفت بریم والیبال.
رها:خب بریم.
–وای رها؟؟؟؟حالت خوبه؟تو توی این موقعیت می خوای بری والیبال؟
رها:مگه چیه؟
–آخه تو چقدر بی خیالی ...من اگه جای تو بودم الان از گریه مرده بودم.
رها:می خوای افسردگی بگیرم؟
–نه! ولی نه دیگه اینقدر بی خیال...
رها:خب الان نمیشه بریم؟
–خب پاشو حاضر شو.
رها:لباس از کجا بیارم؟
–از کمدم بردار.
ادامه دارد...
#عشق_در_جاده_خدا
#قسمت_سی_وهفتم
رها که لباسش رو پوشید من رفتم داخل اتاق یک تونیک مشکی با شلوار تنگ مشکی پوشیدم و شال و شال مشکی سر کردم..
–رها بریم...
در رو که باز کردم محدثه پشت در بود.
محدثه:سلام....
رها:سلام عزیزم.
محدثه:بریم؟
–بله.
سوار آسانسور شدیم.
محدثه:بچه ها شما خودتون رو معرفی نکردید ها.
رها:اسم من رهاست 16سالمه،کلاس دهم.
–منم پارمیسم همسن رها هستم.
رها:فاطمه زهرا تو کی اسمت پارمیس شد؟؟؟
–هیس!
محدثه:خوشبختم، منم کلاس دهمم،هم سن هستیم!
وقتی رسیدیم پایین محدثه توپ والیبال شون رو آورد.
–محدثه جان چادرت رو در بیار بازی رو شروع کنیم....
محدثه:چرا؟؟؟
رها:با چادر که نمیشه بازی کرد عزیزم...دربیار.
محدثه:چرا نمیشه؟؟؟من با چادر بازی می کنم...
–عزیزم در بیار...میره توی دست و پا هات.
محدثه:من باچادر راحت ترم...
رها:باشه هرطور راحتی..
باورم نمیشد محدثه می خواست باچادر والیبال بازی کنه....
اما زمانی که بازی رو شروع کردیم چادر محدثه اصلا زیر دست و پاهاش نمی رفت.
خیلی خوب بازی می کرد.
یکم که بازی کردیم رها خسته شد ...
نشستیم روی صندلی...
رها:محدثه با چادر سختت نیست؟
محدثه:نه اصلا...
–واقعا؟؟
محدثه:آره...تازه من با چادر خیلی هم راحت تر هستم ...
–محدثه تو داداش هم داشتی؟
محدثه:آره.
–خوشبحالت منم خیلی داداش دوست دارم مخصوصا بزرگ تر.
محدثه:آره خیلی خوبه.
رها:اسم داداشت چیه؟
محدثه:محمد.
رها:چند سالشه؟
محدثه:19
رها:رشته شون چیه؟
–وای رها....به تو چه آخه!
محدثه:اشکال نداره ! رشته داداشم ریاضی هست.
رها:آهان.
ادامه دارد. ......
#حرفڪاربردے🖇
ڪنترݪنگاھخیلےمھمہبچهها👀
چرا ...؟!
چونراھدارهبہدݪ
بھقولآقاےقرائتی:
چشممیبینہ، دݪمیخواد...!🤭
بچهـ شیعهنگاھشࢪو بههرچیزینمیندازهـتانگاھشبهـاقابیفته....❤️
قشنگهـ نه؟!....🙃
#اللھمعجلالوݪیڪاݪفࢪج