گریه می کرد، بهانۀ پدر را می گرفت. هر چه به او می گفتند پدر به سفر رفته و منظورشان سفر آخرت بود، آرام نمی شد. تا یک شب خواب پدر را دید. وقتی بیدار شد خیلی بی تابی کرد. هر چه خواستند او را ساکت کنند، نشد. بلکه بی تابی اش بیشتر شد. زنان و دختران دیگر اختیار از دستشان رفت، از گریه و حال او به گریه افتادند.
منتخب تریهی می گوید:
زنان و دیگر دختران با گریۀ او لطمه به صورت می زدند، خاک خرابه را به سر می ریختند و مو پریشان می کردند و این همه ضجه و ناله یزید را از خواب بیدار کرد. پرسید: چه خبر است؟ خواب دختر را گفتند. گفت: سر پدر را برایش ببرید، بچه است، متوجه نمی شود، دیدن چهر ه پدر آرامَش می کند. سر را در طبقی که روپوشی رویش انداخته بودند آوردند پیش بچه گذاشتند.
گفت: من طعام نمی خواستم، من پدر می خواستم. گفتند: پدر آمده است. وقتی روپوش را برداشت، سر بریده را دید، با آن دستان کوچک سر را برداشت و به سینه گرفت. مرتب می گفت:
پدر، چه کسی محاسنت را به خون سرت خضاب کرده است؟ چه کسی رگ هایت را برید؟ چه کسی مرا به این کودکی یتیم کرد؟ پدر چه کسی به فریاد یتیمان برسد؟ چه کسی از این زنان غصه دار پرستاری کند؟ چه کسی از این زنان شهید داده و اسیر دلجویی کند؟ چه کسی به فریاد این چشم های گریان برسد؟ پدر، کدام دست موهای پریشان این بچه ها را نوازش کند؟ پدر، بعد از تو تکیه گاه ما کیست؟ وای بر حال زار ما، وای بر غربت ما، پدر، ای کاش برایت بمیرم.
پدر، ای کاش پیش از این کور شده بودم و این منظره را نمی دیدم. و بعد لب بر لب پدر گذاشت، چنان گریه کرد که غش کرد، ولی وقتی او را حرکت دادند دیدند از دنیا رفته است. حضرت زینب سلام الله علیها در بیان آنچه در طول سفر از مدینه تا مدینه برایشان گذشته بود می فرماید: در هر منزلی با مصیبتی روبرو شدیم تا در خرابه شام که جور و جفا بر ما کامل شد لکن مصیبت برادر زاده ام رقیه در آن خرابه قدم را خم و مویم را سفید کرد.
نوحه حضرت رقیه(سلام الله علیها)
بـوی بابا بـر مشامم میرسد(2)
عمه جان امشب امامم میرسد(2)
می نشینم تا سحر در راه او
بوسه میگیرم زماه روی او
برجهان امشب امامم میرسد
عمه جان امشب امامم میرسد
-------------
ای اسیران بشنوید آوای من
میرسد امشب ز ره بابای من
امشب آن ماه تمامم میرسد
عمه جان امشب امامم میرسد
--------------
ای یتیمان ناله وزاری کنید
عمه زینب را شما یاری کنید
برشما هردم سلامم میرسد
عمه جان امشب امامم میرسد
یوسف حق پرست(غریب)
-واحد حضرت رقیه(سلام الله علیها)
نوحه -واحد حضرت رقیه(سلام الله علیها)
بسـوز ای دل بگـو با آه و نـاله به یاد یک گلستان یاس و لاله
اگر کرب و بلا می خواهی امشب بریز اشک روان بهر سه ساله
فدای شـور و آوایش
شـده پُر آبله پـایش
دلش شد تنگ بابایش
ولی امشب به پایان این سفر آید
دل شب کنج ویـرانه پـدر آید
آه واویلا واویلا واویلا(2)
رسیده شام هجـران رقیه ملائک دیـده گریان رقیه
بسوزید و بنالید سینه زنها به لب آمد دگر جان رقیه
کجا بـودی بابای من
ببینی زخم پـای من
خرابه گشته جای من
ببین بابا گـرفته غم گلـویم را
چرا با خود نیاوردی عمویم را
آه واویلا واویلا واویلا(2)
بیا عمـه گلِ خود را کفن کن کفن بـا پاره پاره پیرهن کن
رسیده شام هجران عمه زینب برایم رخت ماتم را به تن کن
همین جا کنج ویرانه
تو خاکم کن غریبانه
بسوزد شمع و پروانه
بسوزید ای یتیمان در عزای من
شـده کنج خرابـه کربلای من
آه واویلا واویلا واویلا(2)
یوسف حق پرست(غریب)
واحد حضرت رقیه (سلام الله علیها) سبک:از صلابت ملت و
کنج این خرابه شده ای خدا سرای من
عمه جان بیا میهمان آمده برای من
لحظه های آخر است وجان به لب رسید
میهمان من ببین که نیمه شب رسید
یا ابتا ،من الذی ایتمنی(2)
ای پدر ببین هردو پایم شده پر آبله
گم شدم پدر نیمه شب بین راه ز قافله
آنقدر صدا زدم بیا عموی من
مادرت رسید وبوسه زد به روی من
یا ابتا، من الذی ایتمنی(2)
کنج این خرابه شده نیمه شب مطاف من
دور راس تو ای پدرجان ببین طواف من
حق دختری در این سرا ادا کنم
جان خود به مقدم پدر فدا کنم
یا ابتا ،من الذی ایتمنی(2)
یوسف حق پرست(غریب)
تک حضرت رقیه (علیه السلام)
امشب در خرابه من وَ بابای غریبم
آمد نیمه ی شب بر ملاقاتم حبیبم
بابای غریبم غم گشته نصیبم
وای وای(2)
امشب عمه زینب میهمان بهرم رسیده
دختر نیمه ی شب با سر بابا که دیده
رنگ از رخ پریده مهمانم رسیده
وای وای(2)
ای جان رقیه بر روی نیزه نشسته
ای بابا چرا پیشانی ماهت شکسته
ای جان رقیه مهمان رقیه
وای وای(2)
امشب شام هجران است و شام ارتحالم
امشب عمه زینب جان زهرا کن حلالم
در شام وصالم عمه کن حلالم
وای وای(2)
یوسف حق پرست(غریب)
زمینه حضرت رقیه.wav
حجم:
246.7K
زمینه حضرت رقیه.wav
Halabikom.mp3
زمان:
حجم:
10.28M
مداحی #استودیویی ٫٫حَلَبیکُم٫٫
گروه نجوا
تنظیم کننده :جواد مکرمی
کربلایی اکبر راشد
کربلایی محسن نیک ضمیر
ذاکر اهل بیت کربلایی سجادپاشایی
نوحه حضرت رقیه(س)
زمزمه نوحه
ای گل ناز و مه جبینم - نازنین دخترغمینم
گریه کمتر کن ای رقیه - لاله از ماه تو بچینم
می کنی ذره ذره آبم گل من
پرشکسته شدی تو ای بلبل من
یا حسین و یا حسین و یا حسین
/./././
عمه جان با تو من بگویم-ای همه شوروآرزویم
جان عمه بده جوابم - درکجا رفته پس عمویم
بر دلم کی خبر زیاران می رسد
عمه جان کی سفر به پایان می رسد
یا حسین و یا حسین و یا حسین
/./././
آخر عمر من رسیده -چشم دنیا دیگه ندیده
نیمه شب دردل خرابه - دختری با سر بریده
آمدی حاجتم روا شد ای پدر
نیمه شب درد من دوا شد ای پدر
یا حسین و یا حسین و یا حسین
/./././
یوسف حق پرست(غریب
🎤🥀 روضه_اربعین
اول به نبی حضرت خاتم صلوات
دوم به علی شیر دو عالم صلوات
سوم به گل وجودِ پاک زهرا
چهارم به حسن خونجگر غم صلوات
از بهر حسین آن شه کرب و بلا
وآن تشنهی در مقتلِ ماتم صلوات
اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد
یارب_الحسین_بحق_الحسین_اشفع_صدر_الحسین_بظهور_الحجه
چهل روز است حسینم را ندیدم
بلایش را به جان و دل خریدم
چهل روز چهل منزل اسیرم
دعا کن در کنار تو بمیرم
چهل روز غم چهل ساله دیدم
غم و اندوه دیدم ناله دیدم
سر پر خون تو همراه من بود
به هر جا چلچراغ راه من بود
همین جاغرق درغم شد وجودم
تن پاک ترا گم کرده بودم
میان نیزه ها دل با ختم من
ترا دیدم ولی نشناختم من
اگر امروز برداری سرت را
تو هم نشناسی ای گل خواهرت را
ز جا برخیز ای نور دو دیده
ببین مویم سپید و قد خمیده
قافله رسید سر دو راهی. بشیر اومد خدمت امام سجاد ع ـ یابن رسول الله ....
یه راه میره مدینه ....
یه راه میره کربلا...
کدوم راهُ بریم؟؟
امام فرمود بشیرقافله سالار ما عمه ام زینبه، برید از عمه جانم زینب سوال کنید..... ـ
بشیر میگه اومدم خدمت دختر علی زینب....
بی بی جان مدینه بریم یا کربلا....
میگه بی بی تا نام کربلا رو شنید، اشک از چشماش جاری شد...
فرمود بشیر ما رو ببر کربلا....
چهل روزه عزیزانمونو ندیدیم...
چهل روزه حسینمو ندیدم.... نگذاشتن ما مجلس عزا براشون بگیریم ....
آی کربلا زینب داره میاد اون یه عالمه خاطره داره فرصت گریه کردن نداشته....
روز اربعین قافله ای که چهل روزه بود عزیزانشونُ ندیده بودن اومدن کربلا ...
آخ کاروان رسید کربلا....
این زن و بچه برا دومین بار از این ناقه ها پایین اومدن ....
اما اولین بار روز دوم محرم بود...
وقتی میخواستن از ناقه ها پایین بیان،،،،
جوونای بنی هاشم اومدن....
هر کدوم این زن و بچه ها رو پیاده کردند....
با احترام وارد زمین کربلا شدن....
وقتی زینب میخواست از ناقه پیاده بشه ،علی اکبر اومد.، ،،،،
عمه جان دستتو بده به من پیاده شو .....
عباس اومد ، زانو زمین زد ...
خواهرم زینب پاتو رو زانوی عباست بزار پیاده شو .....
با چه عزت و احترامی همه رو پیاده کردن
اما اما اما آی کربلائیا.....
روز اربعین وقتی خواستن از ناقه ها پایین بیان دیگه بچه ها کسی رو ندیدن .....
نه عباسی هست....
نه علی اکبری هست....
از بالای ناقه ها خودشونو زمین می انداختن ....
هر کدوم کنار قبری رفتن...
هر یکی سوی مزاری میدوید
هر یکی قبری در آغوش میکشید
ناگهان بانوی قد خمیده ای
قد خمیده مو پریشان خسته ای
گفت یارب چه سازم یا کریم
رو سوی قبر که باشم یا رحیم
ناگهان آمد به خود با شور و شین
دید بنشسته سر قبر حسین
زینب اومد کنار قبر برادر....
(شاید درد دلش این بوده باشه)
حسین جان یادته تو کربلا هر کشته ای رو می آوردی من اولین نفر بودم که از خیمه بیرون می اومدم حسین جان......
یه جا نیومدم....
(یادته داداش)
اونم اون وقتی بود که دیدم بدن عزیزانم عون و جعفر رو آوردی.....
حسین جان میدونی چرا نیومدم...
ترسیدم چشات به چشام بیفته از من خجالت بکشی داداش....
داداش حالا بیا تلافی کن ....
سراغ رقیه تو از من نگیر حسین جان ....
وقتی سرتو وارد خرابه کردن ....
حسین جان سراغ سه ساله تو از من نگیر داداش
آورده ام تمام عزیزانت ای حسین
جز دختر سه ساله ات ای مهربان من
از من مپرس حال دل آن سه ساله را
در گوشه خرابه برفت از کنار من
صل الله علیک یا ابا عبدلله