▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#روضه شب ششم محرم(2)
#روضه حضرت قاسم بن الحسن(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن یا رحیم
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُم
ْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
🔸الا ای صاحب قلبم کجایی
🔸محرم شد نمی خواهی بیایی؟
🔸کنار علقمه یا خیمه گاهی؟
🔸نمی دانم کجای کربلایی
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
♦️گل من دیده بگشا باغبان آمد برت قاسم
♦️کدامین پنجه ای ،اینگونه کرده پرپرت قاسم
♦️چرا بر زیر دست خود ، سرت را کرده ای پنهان
♦️نی ام قاتل ، عمو هستم به بالای سرت قاسم
♦️پرستوی یتیم مجتبی میسوزم از این غم
♦️که بهر یادگاری هم ، نمانده یک پرت قاسم
♦️چسان بردارمت ای گُل ، ز زیر سُم مرکبها
♦️که چون قلبم هزران پاره گشته پیکرت قاسم
♦️پرستوی یتیم مجتبی می سوزم از این غم
♦️که به یادگاری هم نمانده یک پرت قاسم
♦️به زینب می توان گفت شرح ماجرا اما
♦️نمی دانم چه گویم در جواب مادرت قاسم
⬅️امشب بریم در خانه ابن الکریم...
میوه دل امام حسن...
🔸همچو عمو ماه بنی هاشمی
🔸چشم و چراغ شهدا، قاسمی
امشب صاحب عزا...
خود امام حسنه...
آقای کریم ماست...
آی اونی که گفتی گرفتارم...
حاجت دارم... مریض دارم...
امشب شفای مریضت رو از امام حسن بگیر...
امشب آقا رو به پاره تنش قسم بده...
مگه ميشه...
برا میوه دلش اشک بریزی...
برا قاسمش اشک بریزی...
آقا دست خالی برت گردونه...
آماده ای بریم کربلا بسم الله...
شاید 13 سال بیشتر نداره...
اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد:
🔸من هوای جبهه دارم ای عمو
🔸غصه های خیمه دارم ای عمو
شب عاشورا اومد کنار عموجانش حسین...
عرضه داشت آقا...
یه سوال دارم...
آیا منم فردا شهید میشم یا نه...
آیا منم میتونم جانم رو فداتون کنم یا نه...
🔸این دلم احساس غمگینی کند
🔸غربتت درسینه سنگینی کند
عزیز دل برادرم...قاسمم...
مرگ رو چطور میبینی...
صدا زد:
احلی من العسل...
آقا مرگ برای من از عسل شیرین تره...
فرمود عزیز دلم...
فردا تو رو به بلای عظیم میکشند...
الله اکبر...
امان از بلای عظیم...
روز عاشورا اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد عموجانم حسینم...
الان ديگه وقتشه اجازه میدان بدید آقا...
دیگه طاقت ندارم...
ابی عبدالله چکار کنه...
صدا زد قاسمم...
عزیز برادرم...
چطوری اجازه بدم...
آخه تو یادگار حسنمی...
تو امانت برادرمی...
اصرار کرد...
هر طوری بود...
اجازه گرفت...
رفت به سمت میدان...
راوی میگه:
یه نوجوانی وارد میدان شد دیدم صورتش مثل ماه پاره میدرخشه...
تا وارد میدان شد...
شروع کرد به رجز خوندن...
چنان با شجاعت رجز میخونه...
همه لشکر دشمن متحیر موندن...
این آقازاده کیه...
آی نانجیبها...
اگه منو نمیشناسید بدانید...
من فرزند قهرمان جنگ جملم...
من فرزند حسن بن علیم...
🔸آیینه ی مرد جمل آمد به میدان
🔸یک شیردل مانند یل آمد به میدان
جنگ نمایانی کرد...
خیلی ها رو به درک واصل کرد...
کسی حریف این آقازاده نميشه...
چه کار کردند...
دور تا دورش رو گرفتند...
اول سنگبارانش کردند...
یه ظالمی صدا زد...
بخدا بهش حمله میکنم...
داغش رو به دل مادرش میگزارم...
یا صاحب الزمان...
تا این نانجیب رسید...
آنچنان با شمشیر به سر مبارک زد...
قاسم با صورت به زمین افتاد...
همینجا بود صدای ناله اش بلند شد...
يا عَمّاه
عموجان حسین به دادم برس...
🔸افتادم از پشت فرس
🔸عمو به فریادم برس
ابی عبدالله مثل باز شکاری خودش رو رسوند...
بگم یا نه...
نگاه کرد...
دید یه قاسمش زیر سم اسبها...
هی صدا میزنه عموجان حسین...
ابی عبدالله این نانجیبها رو کنار زد...
نشست کنار یتیم برادر...
دید شمشیر به سرش زدند...
بدنش رو قطعه قطعه کردند...
سنگبارانش کردند...
داره نفسهای آخرش رو میکشه...
هی پاهاش رو زمین میکشه...
چه کار کنه حسین...
همه دیدند...
وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ،
قاسم رو به سینه چسباند..
وای عزیز برادرم قاسم...
یادگار حسنم قاسم...
🔸اي يادگار ِ رويِ قشنگِ برادرم
🔸جان كَندَنت روي زمين نيست باورم
🔸وقتي كه استغاثه ي جانسوز تو رسيد
🔸هفت آسمان، شكست و فرو ريخت برابرم
🔸پُر شد فضا ز عطر گلابِ تنت عمو
🔸عطر تن تو زنده كُند يادِ اكبرم
حسین آرام جانم..حسین روح وروانم
الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
التماس دعا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
بر فاطمه و ساقی کوثر صلوات
خواهی که شود مشکلات آسان بفرست
بر چهره ی دلربای اصغر صلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
ششماهه شهید کربلا را صلوات
قنداقه گلگون ز جفا را صلوات
بر کودکِ شیرخوارِ عطشان حسین
آن تشنه گلوی نینوا را صلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
صلوات حضرت علی اصغر
#شب_هفتم_محرم
Shab6_Moharam95_Mirzamohamadi_c.mp3
12.88M
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
▪️می رود مایه دلگرمی لشکر باشد
▪️بی زره آمده تا حیدر دیگر باشد
====================
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
▪️می رود مایه دلگرمی لشکر باشد
▪️بی زره آمده تا حیدر دیگر باشد
▪️سیزده بار زمین مقدم او بوسیده
▪️دود اسپند بلنداست و خبر پیچیده
*چه خبره؟*
▪️شیر بی واهمه تا مرز جنون می آید
▪️قاسم بن الحسن از خیمه برون می آید
▪️می رود با رجزش از پدرش یاد کند
▪️می رود کرب و بلا را حسن آباد کند
*چه رجزی خوند؟
▪️إن تُنكـرونی فأنـا ابـن الحـسن
▪️سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن
▪️مثل عباس که دور و بر مولا کم نیست
▪️قاسمی هست حسین بن علی تنها نیست
▪️همه دیدند به دستش شده شمشیر بلند
▪️می شد از گوشه خیمه دم تکبیر بلند
▪️میزند ضربه همه از روی زین می افتند
▪️ازرق است و پسرانی که زمین می افتند
▪️پهلوانی است سراسیمه فقط می آید
▪️دید این ازرق شامی است وسط می آید
چارتا پسراشو دورش حلقه کرد با چه تبختری داره می آید
▪️چه می آید سر این طفل،خدا می داند
▪️مادرش آن طرف خیمه دعا میخواند
▪️حربه ای زد به عدو تا که سر او چرخید
▪️وسط دشت چنان نعره حیدر پیچید
▪️و اذا زلزلت الارض بلا نازل کرد
▪️ازرق و چهار پسر را به درک واصل کرد
▪️این حسن زاده عجب جنگ نمایانی کرد
▪️بعد اکبر خودمانیم چه طوفانی کرد
دیدن اینجوری حریفش نمیشن،یه عده رو عمرسعد اجیر کرده بود؛برا ساعت مبادا،اینا نگه داشته بود به عنوان تیر آخر ازشون استفاده کنه،اگه می دید جنگ تن به تن باشمشیر و نیزه جواب نمیده سنگ اندازا رو صدا میزد
▪️تیغ ها قاتل آن جسم نحیفش نشدند
▪️پهلوانان عرب نیز حریفش نشدند
▪️آخرش دست به آن قائده جنگ زدند
▪️تاکه میشد به تن بی زرهش سنگ زدند
▪️چه می آید سر این طفل خدا می داند
▪️مادرش آن طرف خیمه دعا میخواند
وقت گذشته
دلتم آماده است برم قسمت آخر
▪️قسمت آخر جنگ است خدا رحم کند
▪️دستهاشان پر سنگ است خدا رحم کند
اینقدر این آقا زاده خشکل بود،
که نوشتند کأنّه فَلقَةُ قَمَر
انگار یه ماه پاره داره میاد میدون،
خوب چیکارکردند با این صورت زیبا
▪️سنگ زد روی تماشایی او ریخت به هم
▪️نیزه ای آمد و زیبایی او ریخت به هم
بعضیا گفتن یه ظالمی چنان با شمشیر به فرقش زد
"فَوَقَعَ الغُلام لِوَجهِه"
دیدند این آقازاده با صورت به زمین افتاد ...
خوب تصور کن،
اینقده دورش حلقه زدند،
ابی عبدالله دید یه نقطه پر از گرد و خاکه
"سراسیمه خودشو رساند چه خبره اینجا؟سواره ها دورش کردند ...
حسین ....
نه نه ، یه حسین بگو به این انگیزه،صدای این نوجوون سیزده ساله در نمی اومد
اگرچه گفت یاعَمّاه
اما از زیر سم مرکب ها،
از اون هیاهو صدا نمیدونم میرسید یا نه؟؟؟
تو یه حسین بگو صدای این یتیم به امام حسین برسه ...
حسین ....
رسمه تو مراسم قاسم مجلس رو گل بارون میکنن ...
امشب خیلی جاها گل اینجای روضه که میشه گل میریزند،اما بگم کربلا چی شد؟
▪️جای گل هر چقدر تیغ به بازوش زدند
▪️گفت یا فاطمه و نیزه به پهلوش زدند
بقیه اش بمونه ابی عبدالله از این ازدحام ، از این حمله دسته جمعی بلافاصله خودشو رسوند؛
مهلت نمیداد، چون میدونست اینجا اگه یه لحظه تعلل کنه بدن رو قطعه قطعه میکنند،
به میمنه و میسره شمشیر میزد
بلکه دور بدن قاسم رو خلوت کنند،
حمیدبن مسلم میگه من اونجا بودم تا گردوخاک فروکش کرد،
تو همون گردوغبار دیدم حسین اومده بالا سر قاسم
"فَوَقَعَ صَدرَه عَلی صَدرِه،
این سینه اش رو گذاشت رو سینه قاسم،
اما دیدند این یتیم داره پاهاشو رو زمین میکشه...
آی حسین ...
====================
✍ حجتالاسلام میرزامحمدی
روضه_حجت_الاسلام_میرزامحمدی_شب_ششم.mp3
4.95M
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
شبِ زیارتیِ مخصوص ابی عبدالله است. کل دهه محرم یک طرف امشب یک طرف. امشب همه ی انبیا اوصیاء اولیا ملائکه می آیند کربلا...
===================
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
شبِ زیارتیِ مخصوص ابی عبدالله است. کل دهه محرم یک طرف امشب یک طرف. امشب همه ی انبیا اوصیاء اولیا ملائکه می آیند کربلا.
مادرش فاطمه هم می آید کربلا. چه خبر است امشب؟
روایات ما فرمودند :
ان الله یزورُ الحسین فی کل لیلةِ الجمعه، ی
عنی امشب خدا هم زائر حسین است.
اول برویم کربلا از محضر ارباب این کربلا اجازه بگیریم ،
با مادرش قدری هم ناله بشویم .
بعد روضه ی یتیم امام حسن را برای حضرت بخوانیم.
▪️چقدَر نام تو زیباست ابا عبدالله
▪️حَرَمت عرش مُعلاست اباعبدالله .
▪️زائر کرب و بلا حق شفاعت دارم
▪️قطره در کوی تو دریاست اباعبدالله.
ببین اگر اینجوری هست
شکرش را بجا بیاور که نام اربابت را میبرند سلام به اربابت میکنی ببین اگر اشکت جاری میشود شکرش را بجا بیاور .
▪️هرکسی داد سلامی به تو و اشکش ریخت
▪️او نظر کرده ی زهراست اباعبدالله
آماده ای سلام بدهی یا نه؟
السلامُ علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
▪️ما که باشیم که سنگ تو به سینه بزنیم
آقا جان ما کجا و دم زدن از تو کجا؟
▪️ما که باشیم که سنگ تو به سینه بزنیم ؟
▪️سینه زن زینب کبراست اباعبدالله
حالا که رفتی کربلا بسم الله.
▪️مادرت گفت بُنَیَّ دل ما ریخت بهم
ببین میشنوی صدای مادرش را؟
▪️مادرت گفت بُنَیَّ دل ما ریخت بهم
▪️بردن نام تو غوغاست اباعبدالله
اسمش را ببر ببین چه غوغایی تو دلت بپا میشود؟
حسین جان....
حیف حنجره هایت خرج ابی عبالله نشود
حسین جان......
آمد خدمت ابی عبدالله یتیم امام حسن اجازه بگیرد، بوی امام حسن می دهد . یادگار آن برادر مسمومش است.
نوشتند عمو و برادرزاده هردو بغل کردند همدیگر را.
آنقدر گریه کردند که از حال رفتند.
بعضی ها نوشتند هرچه تلاش کرد ابی عبالله اجازه ی میدان رفتن نداد.
مادرش کربلا بود .
بلافاصله آمد تو خیمه ،
آن یادگار پدر را برای ابی عبدالله آورد.
عمو اگر اجازه نمی دهی بروم میدان ببین نامه ی بابایم حسن را،
ابی عبدالله تا دستخط برادر را دید گذاشت روی چشمهایش بوسه زد.
یادش بخیر مادوتایی کنار پیغمبر می رفتیم.
یادش بخیر دوتایی خواهرمان را می بردیم حرم پیغمبر.
یادش بخیر محضر مادر باهم خط می نوشتیم.
باهم برای مادر گریه کردیم ،
من صورت به کف پای مادر گذاشتم
داداشم صورت رو سینه ی زخمیِ مادر گذاشت.
دوتایی دم در بدنمان می لرزید.
نامردها هم بابایم را می بردند هم مادرمان را می زدند.
خاطرات یادآوری شد. ...
نامه را بوسید و گریه کرد.
قاسم ابن الحسن هم تو همین فرصت خم شد دست و پای عمو را بوسید.
عمامه ی امام حسن را بست دور سر قاسم.
یتیم برادر را راهی میدان کرد .
تا آمد رجز بخواند این جوری رجز خواند.
ان تُنکِرونی أنا ابن الحسن
سبطُ النبی المصطفی المُعتمل
هذا حسینٌ کَلاسیر المرتحم ،
این عموی من است که محاصره اش کردید ،
یک جوری میمنه و میسره ی لشکر را بهم ریخت
محاصره اش کردند
دیدند حریف یتیم اما حسن نمی شوند
سنگ اندازها آمدند جلو
آنقدر یتیم امام حسن را با سنگ زدند .
قدرت دیدش را گرفتند.
یک نانجیبی چنان با شمشیر به فرقش زد
با صورت از مرکب به زمین افتاد.
عمو را صدا زد.
ابی عبدالله به سرعت آمد بالاسر قاسم.
اینجا چه اتفاقی افتاد؟
نمی گویم رد می شوم.
دید پاها دارد روی زمین کشیده می شود .
چه کرد؟
وَضَعَ صَدرَهُ علی صَدرِه.
سینه اش را گذاشت رو سینه قاسم.
یا صاحب الزمان
یک جا دیگر این سینه سنگین شد ،
اینجا بدن قاسم را گذاشت رو سینه ی مبارک ،
ها فهمیدی کجا بردمت یا نه؟
ساعتی نگذشت دید سینه ی مبارک خودش سنگین شده. چشمان غرق خونش را باز کرد ، دید
و الشمرُ جالسٌ علی صَدره. حسین....
====================
حجتالاسلام میرزامحمدی
11.mp3
16.32M
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
«السلام علی القاسم بن الحسن
ابن علی بن ابی طالب
المضروب هامَتُه
===================
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
«السلام علی القاسم بن الحسن
ابن علی بن ابی طالب
المضروب هامَتُه
(سلام بر آن شهیدی که با شمشیر به فرق مبارکش زدند)
آمد خدمت ابی عبدالله، هرچه تلاش کرد اذن میدان بگیره ابی عبدالله اجازه نداد. به بعضی نقلها فرمود:«در شماها برادر حسنم را میبینم .مایه تسلای دلم هستید کجا بذارم برید؟!»اجازه نداد.
بعضیها نوشتند: اومد تو خیمه سر به زانو گذاشت شروع کرد به گریه کردن؛ یه مرتبه یادش افتاد یه بازوبندی از باباش امام حسن براش ارث مونده. اینو باز کرد و دید بابا چند جمله اونجا نوشته:«پسرم اگه رفتی کربلا و امام حسین اجازه نداد بری میدان ، این دست خط را بهش نشان بده»
تا اومد این نوشته را نشان داد؛ ابی عبدالله یاد امام حسن افتاد.
یه چیزی میگم و رد میشم
این دو برادر در کودکی خاطرات شیرینی نداشتند یا بهتره بگم خاطرات شیرینشون کمتر از خاطرات تلخشان بود...
سنی نداشتند پیامبر را از دست دادند، چیزی از شهادت پیغمبر نگذشت
جلوی چشمشون مادرشون رو زدند
تا ابی عبدالله نگاهش به دست خط برادر افتاد
بوسید، گذاشت روی چشم شروع کرد گریه کردند...
نوشتند دست قاسم را گرفت و آورد توی خیمه،
عباس را صدا زد،
زینب هم صدا زد.
فرمود خواهرم اون صندوقچه را بیار
زینب کبری سالها امانتدار این یادگاری برادر بوده ؛
در صندوق را باز کردند.
عباس هم نمیدونه چه خبره
دید ابی عبدالله قبای امام حسن را بیرون آورد،
عمامه امام حسن را بیرون آورد.
عمامه را بست رو سر قاسم...
تا این لباس را به تنش کرد
مقاتل نوشتند اهل خیمه شروع کرد گریه کردن ...
هنوز که خبری نبود
اومد وسط لشکر،
رجزش رو خوند،
نوشتند ۳۵ نفر را به درک واصل کرد.
دشمن متحیر...
اینی که حتی زره نداره چه جوری داره تار و مار میکنه!!
اولین کاری که کردند سنگبارونش کردند
هر شب ما با این کار داریم
جوری سنگبارونش کردند
که حضرت توی این محاصره گیر افتاد
یک نانجیبی چنان با شمشیر به فرقش زد..
اینجا بود با صورت به زمین خورد
عمو را صدا زد...
ابی عبدالله با سرعت خودش را رساند
دید ظالمی بالا سر اومده
برای چی ابی عبدالله با عجله آمده ؟
چون نوشتند نشسته بود سر قاسم را زنده زنده جدا کنه.
ابی عبدالله اومد بالا سرش،
این شهید هم نگذاشت ،
زنده زنده به دست دشمن ذبح بشه .
میخوام گریزی به دیشب بزنم:
اما توی گودال نتونست کاری کنه برای برادر ۱۱ ساله اش...
زنده زنده جلوی چشم ابی عبدالله حرمله، عبدالله رو ذبح کرد ...
حسین...
حجتالاسلام میرزامحمدی
4_5823169896036438103.mp3
7.94M
#شب_ششم_محرم
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
▪️نه صبر به دل مانده ،نه درسینه قرارت (۲)
▪️بگذار چو آتش ز جگر ،شعله بَر آرَم
====================
#شب_ششم_محرم
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
▪️نه صبر به دل مانده ،نه درسینه قرارت (۲)
▪️بگذار چو آتش ز جگر ،شعله بَر آرَم
▪️گر زحمتت افتد که نهی پای به چشمم
▪️بگذار که من چشم به پایت بگذارم
▪️ای منتظر منتظران،یوسف زهرا
▪️پاییز شده بی گل روی تو بهارم
▪️حیف از تو عزیزی که مَنَت یار بخوانم(۲)
▪️اما چه کنم غیر تو غمخوار ندارم
یابن الحسن....
روز ششم هست
آقاتو صدا نمیزنی
یابن الحسن....
السلام علی ساکن تربة الزّاکِیَه
السلام علی صاحب القُبَّةِ السّامیَه
کانَّ دیدن حرم ابی عبدالله شده عین دیدن خود امام زمان
فقط دل هامون رو باید ب این سلام ها خوش کنیم
السلامُ عَلی مَنِ افتَخَرَ به جبرائیل
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میکآئیل
آقایی که گهواره جنبانش جبرائیل ومیکائیل بوده
بدنش زیر آفتاب گرم کربلا افتاده
السلامُ عَلی البَدَنِ السَّلیب
اقاییکه صورت مبارکش بوسه گاه پیغمبراکرم بوده
حالا تربت کربلا داره به اون صورت بوسه میزنه
السلام علی الخدِّ التَّریب
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ
السلام عَلی القاسم بن الحسن
ابن علی بن ابیطالب...
====================
✍ حجتالاسلام میرزامحمدی
roze-mirza4.mp3
8.27M
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
السلام علیک یا اباعبدالله
▪️هر کسی رو به تو آورد جهان آرا شد
▪️مورد مرحمت انسیة الحوراء شد
====================
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
السلام علیک یا اباعبدالله
▪️هر کسی رو به تو آورد جهان آرا شد
▪️مورد مرحمت انسیة الحوراء شد
▪️کودکی بودم و با اسم تو مأنوس شدم
▪️پایِ عشقت به سُویدای دل من وا شد
آقاجان
▪️هر که نوکربه کسی گشت همان نوکر ماند
اما
▪️هر کسی نوکر دربار تو شد آقا شد
▪️ریزه خواران سرسفره ی تو شاهانند
▪️آرزومند گدایی درت موسی شد
وقتی خبر دار شد خدا به این امت ،
عاشورا داده، موسی بن عمران ،
پرسید
یا رب ، وَ مَا العاشورا،
ندا اومد
البُکاء وَ التَّباکِی عَلی وَلَدِ المُصطَفیٰ،
ای جناب موسی عاشورا یعنی گریه کردن بر حسین پیغمبر،
بعد فرمود گریه کن بر حسین،
حَرَّمتُ جَسَدَه عَلَی النّار
آقاجان
▪️تو نگاهم نکنی دربَرِ مردم هیچم
▪️نگهت عزت دنیای من و عقبی شد
▪️سینه زن های تو در رتبه همه سلطانند
▪️این مقامیست که با دست علی امضا شد
▪️گریه کردن به شماروزی هر چشمی نیست
▪️این متاعیست که در عالم زَر اهدا شد
▪️هیچکس از لبخشکیده ی تو نَه نشنید
صداش دیگه جوهره نداشت
لبهاش مثل دو چوب خشک بهم میخورد
▪️هیچکس از لبخشکیده ی تو نَه نشنید
▪️نظر لطف شما شامل نوکر ها شد
شب عاشورا صحبتاشو کرد
فرمود
از این تاریکی استفاده کنید
و برید دل همه زیر و رو شد
مولای ما چرا اینجوری میگه،
حتی نوشتند چراغها رو کمتر کرد
اگه کسی میخاد بره خجالت زده ی حسین نشه.
گریه ها کردند بیعتشون رو تجدید کردند
اظهار ارادت کردند
بعد حضرت فرمود
بدانید فردا هممون کشته میشیم
یتیم امام حسن بلند شد
گفت عمو، منم کشته میشم یا نه؟
ابی عبدالله فرمود اری،
اما اول بگو ببینم مرگ نزد تو چگونه ست
فرمود اَحلیٰ مِنَ العَسَل،
سیدالشهدا فرمود اِیْ والله
بخدا قسم تو هم کشته میشی ،
بعد یه تعبیری به کار بردند ،
فرمودند قاسمم نه تنها تو کشته میشی بلکه شیرخواره ام هم رو میکشند،
آنقدر این کودک سيزده ساله ترسید
گفت یعنی عمو، اینها پاشون به خیمه ها هم میرسه؟
های حسین....
ابی عبدالله اینجا یه تعبیری دارد
فرمودند آری،
تو هم فردا کشته میشی
بَعدَ عَن تَبلُوا بِبَلاءٍ عَظیم ،
منظور سیدالشهدا چی بود؟
خیلیا اینجا حرف ها زدند
اما فهمش میره برای قیامت
حسینش خودش ذبح عظیمه،
اما به قاسم میگه بلاء عظیم،
شاید همون اتفاقی که اشاره کردند
چنان با شمشیر به فرقش زدند
عبارت زیارت ناحیه اینه
فَفَلَقَ رَأسَه
سر قاسم کاملا شکافته شد،
وَ وَقَعَ عَلیٰ وَجهِه عَلی التُّراب،
از مرکب چنان با صورت به زمین خورد...
حسین....
====================