.
#غزل
#امام_زمان
#اسلام_مولایی ✍
جمعه ها میگذرد،از تو خبر نیست،بیا
حاصل هجر تو جز خون جگرنیست،بیا
خشک شد نخل امیدم ز غم نامدنت
شاهدم ناله و جز دیده تر نیست،بیا
گوئيا شام فراق تو ندارد پایان
بی مه روی تو هنگام سحر نیست،بیا
از گلستان فراقت به من افسرده
غیر اشک و غم و اندوه،ثمرنیست،بیا
زخم شد دیده زبس اشک فشاندیم هرروز
ای سفرکرده بیا،وقت سفر نیست،بیا
بسکه از معصیتم قلب تو را رنجاندم
از دعاهای سحر هیچ اثر نیست،بیا
چه شده سهم من چشم به راهت دیگر
از تو یک گوشه چشمی ونظرنیست،بیا
از شمیمت نبود کوچه دل را فیضی
تا زمانی که تو را میل گذر نیست،بیا
جان به لب گشته ام و در دل غمدیده ما
حاجتی غیر ظهور تو دگر نیست،بیا
پیشنهاد
#سبک_کربلامنتظرماست_بیاتابرویم
@Asheghane_hazrat_zeynab
.
#امام_زمان
#اسلام_مولایی ✍
ای برده دل از عالم هستی توکجایی
من دیده به ره دوخته ام تا که بیایی
هر لحظه دلم میل تماشای تو دارد
ای ماه بیا، تا که ز رخ پرده گشایی
بیچاره و درمانده شوم لحظه ی مردن
گر بر سر بالین من ایدوست نیایی
پر گشته ز بیداد و ستم عرصه گیتی
ایدوست ندارد دوجهان بی توصفایی
من آمده ام تا که عطایی ز تو گیرم
ای شاه بده خرده عطایی به گدایی
از آن نظر لطف تو باشد که همه عمر
ناید به سراغ من آشفته بلایی
دردم شده هجران تو و حال خرابم
کی میرسد از ساغر وصل تو دوایی؟
جانم به لب آمد،شده ام محتضر عشق
یک لحظه بیا زآنکه شده وقت جدایی
گفتم که بیایی و قدم رنجه نمایی
تا آنکه گره از من و کارم بگشایی
یک عمرشدم غافل ازاین غفلت ناسود
از آنکه منم گمشده و تو همه جایی
پیشنهاد #سبک_من_دربدر_عشق_اباالفضل_وحسینم
"مولا اباصالح"
@Asheghane_hazrat_zeynab
.
#غزل
#امام_زمان
#اسلام_مولایی ✍
ترسم اینست که دردم به مداوا نرسد
دست هایم به ضریح رخ مولا نرسد
ترسم اینست،که ازبهر من غمزده دل
وصل آن یار سفر کرده به فردانرسد
ترسم اینست کز این هجر بمیرم،اما
روز وصل من بیچاره به آقا نرسد
میرسد جان به لب آخر ز فراق رخ یار
اگر این دیده به دیدار دل آرا نرسد
قطره هم درپی دریاست که بیتاب بود
بد بود کار همین قطره به دریا نرسد
چشم یعقوبی ما هم به خداوند قسم
خون شود آخر،اگر یوسف زهرانرسد
کار این عاشق دیوانه صفت زار شود
خبری گر ز شمیم رخ لیلا نرسد
حاجتی نیست براین دیده دگر،وقتیکه
سهمی از دیدن او بهر تماشا نرسد
چون خزانست مراباغ و بهارم،زین بعد
تا گل روی عزیزم به شکوفا نرسد
شودایدوست که این جمعه بیایی ازراه
خسته ام،کاش که کارم به تمنا نرسد
@Asheghane_hazrat_zeynab
.
#رباعیات_اربعین قسمت1
چه رنجی از فراق تو کشیدم
چه زهری از غم و داغت چشیدم
بریدند چون سرت را ای برادر
منم از هر دو عالم دل بریدم
زده آتش به جانم ماتم تو
کشد آخر مرا درد و غم تو
الهی کاش میشد تا نبینم
تن پر زخم و خون و درهم تو
چکد خون از دوچشمان پر آبم
عدویت خارجی کرده خطابم
زجاخیزو سخن گو با مَنِ زار
که من خونین دل از بزم شرابم
به پیش پیکرت دشمن مرا زد
دو دستم بسته بود و از جفا زد
ز کوفه تا به سوی شام ویران
مرا با کعب نی در هر کجازد
چرا دیگر نمی آید صدایت
شده پرپر تمام لاله هایت
برادر جان ببین با قامتی خم
رسیده خواهرت در کربلایت
ببین خواهر ز داغت پیرتر شد
شب و روزم چگونه بی تو سر شد
مزارت را به آب دیده شویم
که بی تو دیده ام همواره تر شد
غمت آخر ز خواهر جان ستاند
همیشه داغ تو در دل بماند
دعا کردم که از بعد تو،زینب
دگر در وادی دنیا نماند
دوچشمانم زهجرت اشکباراست
دلم از ماتمت اندوهبار است
امان از سیلی مردان شامی
برادر خواهرت نیلی عذار است
خزان از من بهارم را گرفته
همه دارو ندارم را گرفته
دو عالم درد دارم از غم تو
غمت صبر و قرارم را گرفته
سخن گو با مَنِ افتاده از پا
قیامت در دلم گردیده بر پا
نشستم در کنار تربت تو
کنم ناله به همراهی زهرا
#اسلام_مولایی ✍
#رباعی #اربعین
.
(( رباعیات اربعین قسمت 9))
ببین از دوری ات خانه خرابم
چکد خون دل از چشم پر آبم
بیا ای یوسف لب تشنه من
به یادت در نوای آب آبم
لباست مانده بهرم یادگاری
شدازچشمم به یادت اشک،جاری
الهی که بنیرم تا نیاید
به یادم یاد آن زخمای کاری
بیا بنگر که غرق در ملالم
به آه و ناله طی شد روز و سالم
توراکشتند و لیکن زنده مانم
برادر جان بیا بنما حلالم
به یاد غصه های تو کبابم
اسیر ناله و چشم پر آبم
تمام خاطرات شام یک سو
که من خونین دل ازبزم شرابم
تو ای آرام جان سر بریده
شدازداغت عزیزم،قد خمیده
گریبان را دردیدم من به یادت
چو دیدم نیزه اعضایت دریده
چهل منزل به روی نی سرت بود
چهل منزل به نیزه حنجرت بود
زبسکه خوردم از خصم تو سیلی
که رویم چون عذار مادرت بود
تورا کشتند و برما شد جسارت
تمام کودکان رفتند اسارت
اگر انگشترت را ساربان برد
ز ماهم معجر از سر رفت غارت
نشد آخر بمیرم در بر تو
نشد آخر ببوسم حنجر تو
زبسکه تیغ و نیزه خورده بودی
نشد در بر بگیرم پیکر تو
حنا از خون سر مویت نمودند
تو را بشکسته پهلویت نمودند
خودم دیدم تو را با نیزه هاشان
بمیرم وای،زیر و رویت نمودند
نکردند رحم بر قد کمانت
زدند طعنه ز اندوه جوانت
تو گفتی آب و اما جای آبی
فرو کردند نیزه بر دهانت
#اسلام_مولایی ✍
.
.
#زبانحال_مولا
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
یارم غمی به سینه خودبیکرانه داشت
رنگی کبود بر بدن از تازیانه داشت
از ضربت لگد، اثری داشت سینه اش
از ضربه ی غلاف به بازو نشانه داشت
با هر نفس که از دل غمدیده میکشید
خونی ز جای میخ و ز پهلو روانه داشت
هر شام تیره تا به سحرگاه، درد و غم
بر قلب داغدیده ی او آشیانه داشت
از پا مرا فتاد و ز دستم شکیب برد
داغی که از اصابت مسمار خانه داشت
دور از نبی برای خلافت چه کردخصم
دشمن برای کشتن زهرا بهانه داشت
بال و پر کبوترم از کینه ها شکست
باآنکه شوق پرکشیدن ازاین،لانه داشت
با او چه کرده بود مگر چرخ روز گار
کزغصه،اشک خون شده ازاین زمانه داشت
#اسلام_مولایی
.
#رباعی
#امام_زمان
تا هستم و تا نفس مرا هست بیا
تا غصه ی تو مرا نکشته ست بیا
دستم تو بگیر و پا مزن بر بختم
سوگند بر آن کشته بی دست بیا
#اسلام_مولایی ✍
.
.
#غزل
#امام_زمان عج
بر دلم غصه هجران تو آقا مانده
اشک دوری زتو برچهره من جا مانده
دیده ام تاب ندارد که نبیند رویت
دیده ها منتظر وقت تماشا مانده
گاهی از لطف نگاهی به گدایان بنما
کاسه خالی شان بهر تمنا مانده
لب خشکیده ما طالب پیمانه توست
جرعه ای ده،که دهان بهرمی ات وامانده
چقدر دور شدم از تو خدا میداند
چقدر فاصله از من به تو جانا مانده
همچنان قطره که دنبال یمی میگردد
چقدر راه از این قطره به دریا مانده
کوبه کو درپی تودشت به دشت میگردیم
رد اشک است که بر چهره صحرا مانده
دل نالایق ما گرچه اسیر هوس است
لیک، عمریست که با یوسف زهرامانده
عشق تو کرده جنون لیلی مجنون زده را
چشم لیلا به قدوم تو مهیا مانده
ای کمان ابروی زهرا،چه کند درد فراق
قامت عاشقت از بار غمت تا مانده
#اسلام_مولایی ✍
.
.
#مناجات
#طلیعه_رجب
با آنکه روی خاک روی سیاه سوده ام
من را ببخش بنده ی خوبی نبوده ام
بگذر ز من،گر چه شدم گرم معصیت
اما هماره لطف و عطایت ستوده ام
جای دعا و بندگی و عشق پروری
افسوس درخطاوجرم وگناه بوده ام
از چه دگر مسیر تو را طی نمیکنم؟
از چه ز دل غبار عبادت زدوده ام؟
تو خالق منی و منم عبد سرگشت
دست طلب به غیرتو یارا گشوده ام!
با کرده های خویش و جدا ازتو بودنم
صبر از کف و قرار از دل زارم ربوده ام
#اسلام_مولایی ✍
.
.
#امام_زمان عج
به زخم دل به جز از آه مرهمی نبود
به جز فراق تو در سینه ها غمی نبود
فراقت از دل ما برده شور و شادی را
که جز فراق تو اندوه و ماتمی نبود
چه کرده درد توایدوست بامن غمدار
که بهر ناله توانائی دمی نبود
روا بود که هماره بسوزم و سازم
که درد دوری تو غصه ی کمی نبود
بگوکه ناله کنم تابه کی،که بی وصلت؟
مرا تحمل حتی تبسمی نبود!!
بیا و لاله ی رویت نشان گلها ده
که از فراق تو گل را ترنمی نبود
نظر ز ما تو مگیری که بی تجلی تو
ز درد و غصه فراغی به عالمی نبود
مرا به غیر تمنای از تو کاری نیست
توئی همانکه مرا جز تو همدمی نبود
قسم به نم نم اشک دو چشم غمبارت
که فارغ از غم تو چشم پر نمی نبود
#اسلام_مولایی ✍
.