.
#پیوند_آسمانی
#امیرالمؤمنين_علیه_السلام
#حضرت_زهرا_سلامالله_علیها
#سالروز_ازدواج
#محسن_ناصحی
صدای به هم خوردن بال و پر بود
گمانم که جبریل آن دور و بر بود
نگاهش به در بود مهمان بیاید
صدای در آمد، علی پشت در بود
علی بود امّا نه مثل همیشه
که رخسارش از شبنم شرم تر بود
گُل افتاد بر گونۀ حیدر امّا
مگر خواستگاری از او خوبتر بود؟!
علی خواست لب وا کند،لب فروبست
نگفت و محمّد خودش با خبر بود
فداها ابوها، نگاهش به زهراست
به نوری که در خانهاش جلوهگر بود
به زهرا که قالو بَلی خواند و خندید
به زهرا که شاد از قضا و قدر بود
علی رفت و مهریّه میخواست زهرا
علی مردِ میدان جنگ و خطر بود
زره داشت، شمشیر و اسب و دگر هیچ
که داراییِ او همین مختصر بود
زره شد جهیزیّۀ عشق امّا
از آن روز زهرا برایش سپر بود
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
.
خانم علی زاده:
━━═━═━━━═━═━═━═━━━
┄┅✿﷽✿┅┄
#حضرت_زهرا_سلامالله_علیها
گل بر من و جوانی من گریه می کند
بلبل به همزبانی من گریه می کند
من پیر در بهار جوانی شدم که چرخ
بر پیری و جوانی من گریه می کند
سکوی قهرمانی من شد پناه در
مولا به قهرمانی من گریه می کند
نخل مدینه شاهد مظلومی من است
بر قامت کمانی من گریه می کند
کاهیده ام چنان که عجل گر رسد مرا
مهمان به میزبانی من گریه می کند
از هر نفس که می کشم آید شمیم مرگ
مرگم به زندگانی من گریه می کند
مردم فریبی است اگر در عیادتم
از حیله، خصم جانی من گریه می کند
گِریَم به همسرم که همین روزها دگر
از مرگ ناگهانی من گریه می کند
من گریه مخفیانه نمودم ولی علی ع
برگریه نهانی من گریه می کند
پژمرده لاله ام من و هر گوشه بلبلی
بر روی ارغوانی من گریه می کند
از درد شانه، شانه نشد موی دخترم
زینب س به ناتوانی من گریه می کند
دیگر حسین ع را نتوانم به بر گرفت
این گل به باغبانی من گریه می کند
در سینه رستگار ، غم و داغ دعوتند
مهدی عج به میهمانی من گریه می کند
شعر: سید محمد رستگار
┄┅═══••↭••═══┅┄