2. قسمت اول.mp3
3.55M
#استاد_حیدرزاده
#داستان_یتیم_نوازی_مولا
#قسمت_اول
علی آن مشعل تابنده حق
سند زنده و ارزنده حق
دومین نورِ خدای قیوم
که به عالم شده اول مظلوم
در رهی دید زنی مَشک به دوش
دلش از غُصه ی ایام به جوش
در دل سوخته اش سوز و گداز
با خدا داشت همی راز و نیاز
کی خدایی که حکیمی و قوی
از علی داده دلم را تو بگیر
آنکه سلطان زمین و زَمَن است
غافل از حال یتیمان من است
پیرزن مشک آب بر دوش داره ، مشک آبشو میبره طرفِ خونه ، اما زیر لب به امیرالمومنین ناسزا میگه ، امیرالمومنین صدای ناله ی این زن رو شنید ، دلش لرزید :
این سخن تا اسدالله شنید
دلش از غُصه ی آن زن لرزید
لب گشود آن شهِ افلاک مقام
گفت کِی بانوی غمدیده سلام
دِه اجازت
که در این جوش و خروش
مشکِ آبت را بگیرم بر دوش
اینا همه برای ما درسه ، پیرزن داره ناسزا میگه به آقا امیرالمومنین ، اما تا مولا میشنوه ، میاد جلو بهش سلام میکنه ، میگه پیرزن خسته شدی ؟ اجازه بده مشکِ آبت رو کمکت بیارم ..
.
4. قسمت سوم.mp3
3.51M
#استاد_حیدرزاده
#داستان_یتیم_نوازی_مولا
#قسمت_سوم
همه گفتند به آواز جلی
که ای جوان ، از تو رسد بوی علی
پس در آن حال
به سوز و غم و شور
کرد روشن اسدالله تنور
فرمود : پیرزن ، من میروم تنور روشن میکنم ، تو بچه ها رو سرگرم کن ، برات نان بپزم ...
#قربان_مقامت
دوده آتش شد از آن خانه بلند
با خبر مردم همسایه شدند
همسایه ها دیدند ، دود از خانه ی پیرزن بلنده ، تنور خونه ی پیرزن روشن شده ، خدا چی شده ؟ تنور خونه ای که ماه ها روشن نبوده ، امروز چی شده تنور خونه ی پیرزن روشن شده ؟
زنی آمد بسوی خانه ی او
گفت برم ببینم خونه اش چه خبره ؟
زنی آمد بسوی خانه ی او
دید آن محفل شاهانه ی ا و
دید خونه ی پیرزن یه طور دیگریه ، امروز خونه اش یک حال و هوای دیگری داره .. امروز بچه هاش سرحالند ...
گفت با مادرِ اطفال یتیم
کیست در خانه ات
این لحظه مقیم ؟
پیرزن کی تو خونه ات اومده ؟ امروز وضع خونه ات طور دیگری است
گفت : دل گرچه به او باخته ام
لیک اورا هنوز نشناخته ام
صاحب حُسن و
جمالِ حسن است
پدرِ جمله یتیمانِ من است
گفت : نمیشناسمش ولی خیلی مهربونه ... به به ، افتخار داریم پیرو این امیرالمومنین هستیم
گفت : نمیشناسمش ، ولی از موقعی که تو خونه ام اومده ، وضع خونه ام عوض شده ، بچه ها مو نوازش میکنه ، برا بچه هام غذا آورده ، بچه هامو میبوسه ..
صاحب حُسن و
جمالِ حسن است
پدرِ جمله یتیمانِ من است
گفت حالا کجاست اون آقا ؟ بگو من برم ببینمش .. کیه ؟
آمد آن زن
سوی مطبخ ، ناگاه
چشمش افتاد
به روی مهِ شاه ..
یه نیگاه کرد ، دید این آقا امیرالمومنین است ، این علیِ ..
.
3. قسمت دوم.mp3
3.87M
#استاد_حیدرزاده
#داستان_یتیم_نوازی_مولا
#قسمت_دوم
این سخن تا اسدالله شنید
دلش از غُصه ی آن زن لرزید
لب گشود آن شهِ افلاک مقام
گفت کِی بانوی غمدیده سلام
دِه اجازت
که در این جوش و خروش
مشکِ آبت را بگیرم بر دوش
پیرزن گفت زهی مرحمتت
خیر گردد ز خدا عاقبتت
خدا عاقبتت رو به خیر کُنه جوان ، میخای کمکم کنی ؟ خدا خیرت بده
مَشک بگرفت امامِ ذی جود
ره سوی خانه ی آن زن پیمود
پای در محفلِ ایتام نهاد
میکشید آهِ دمادم ز نهاد
کودکان گِردِ رخش جمع شدند
همه پروانه ی آن شمع شدند
وارد خونه ی پیرزن شد امیرالمومنین ، دید چند تا بچه یتیم یه گوشه ای نشستند ، رنگشون پریده ، اشکِ چشمشون جاریه ، اومد نشست کنار بچه یتیما ، یتیمارو روی زانوش نشوند ، اشکِ چشمشون را پاک کرد ، بچه ها را بوسید ، نوازش کرد
کودکان گِردِ رخش جمع شدند
همه پروانه ی آن شمع شدند
شیرِ حق از رخشان ، گرد زدود
اشک چشم همه را پاک نمود
گلِ روی همه را می بوئید
رخِ زرد همه را می بوسید
آن نوازشگرِ خیلِ ضعفا
گفت عزیزان من ، چی میخواهید ؟ گفتند : آقا گرسنه ایم .. آقا چندوعده است غذا نخوردیم ، علی ... علی...
آن نوازشگرِ خیلِ ضعفا
رفت بر جمله بیاورد غذا
گفت که ای سوخته دلها بخورید
لیک باید که ز علی درگذرید
علی رو حلال کنید ، از حال شما غافل بود علی ... به به ... تو این ماه رمضون ، نکنه بچه یتیمی کنار خونه ما باشه وگرسنه بخوابه ... آی تویی که میگی : من پیرو امیرالمومنینم ، نکنه خانواده ای باشه تو محله ی ما ، شب ها گرسنه بخوابند ...
#امام_علی
1. کلیات مشعل تابنده.mp3
15.46M
#داستان_یتیم_نوازی_مولا
( فایل کامل )
#استاد_حیدرزاده
علی آن مشعل تابنده
با تشکر ازجناب آقای سید علی شجاعی که محبت نموده و این فایل را برایمان ارسال کردند