#قسمت_دوم #روضه وتوسل به کریم اهل بیت امامحسن مجتبی علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاجمحمد رضا بذری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
فقط اینجا نبود امام معصوم داشت حرف میزد صحبتش رو قطع کردند.ابی عبدالله علی اصغرو رو دست گرفته بود داشت حرف میزد.. چنان تیری به گلوی علی اصغر زدند... دیگه کجا حرف معصوم رو قطع کردن ؟ ارباب من و شما داشت با این ملعون حرف میزد..حسین ابن علی داشت حرف میزد.. سر از بدن حسین جدا کردند.
مادر ما هم سرش پایین بود و داشت حرف میزد یه وقت جلو چشمای امام حسن چنان سیلی به صورتش زدن.....*
ارث مظلومیت از غربت بابا دارد
قد خم، سینه ی خون، دیده ی دریا دارد
جگری سوخته از زخم زبانها دارد
گر بگوییم غریبَ الغُربا جا دارد
خون شد از یاد غمش قلب محبان حسن
زهر آمد به سراغش جگرش ریخت به هم
*چند بار در عمرش به حضرت زهر دادن اما این زهر آخر خیلی اثرش زیاد بود.. حضرت رو زمینگیر کرد..
پیغمبر فرمود: همه چشمها روز قیامت گریانه مگر چشمی که بر حسن گریه کرده باشه.. وچشمی که بر حسینگریه کرده باشه...
جگرش ریخت به هم بال و پرش ریخت به هم
زینبش آمد و چشمان ترش ریخت به هم
همه خاطرها در نظرش ریخت به هم
دل پریشان شده از حالِ پریشانِ حسن
فرمود: حسین جان! دستت رو بده به من دست حضرت روگرفت فرمود:حسینجان!
هر وقت دستت رو فشردم بدون که ملک الموت رو دارم میبینم. چقدر به ابی عبدالله سخت گذشت..بیخود نبود وقتی برادر رو دفن کرد فرمود:غارت زده اونی نیستکه مالش رو ببرن، غارت زده منم که برادری مثل حسن رو به خاک سپردم..
دست امامحسن دست امامحسین روگرفته دل تو دلش نیست یه وقت دست برادر رو فشرد..ابی عبدالله آرام آرام صورتش رد آورد به صورت برادر نزدیککرد دید صدای بی رمق امامحسن میگه الان ملک الموت رو دیدم حسینجان..بهم میگه بهت بشارت میدیم یا حسن ابن علی خدا ازت راضیه ...
امامحسین میگه دیدم عرق مرگ روپیشونی برادر نشسته..*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_حسن_علیه_السلام
#ویژهٔ_ایام_صفر
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.
#قسمت_دوم #روضه شهادت امام رضا علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج میثم مطیعی
●━━━━━━───────
سلام ما به امامی که پاره شد جگرش
سفر رسید به آخر در آخرِ صفرش
سلام ما به شهیدی که مرگ خود طلبید
چو شخص مارگزیده به خویش میپیچید
سلام ما به رضا و به گریه ى پسرش
که قاتلش شده فرزندِ قاتل پدرش
میان حجره در بسته دست و پا میزد
جواد و حضرت معصومه را صدا میزد
کجا روم به که گویم که سوخت سورهٔ نور
گرفت شعله دلش با سه دانهٔ انگور
*شیخ صدوق نوشته آقا رو صدا زد: آقای من قبل از اینکه بره دارالاماره فرمود: ای اباصلت اگه دیدی برگشتم عبا به سر کشیدم با من حرف نزن.وارد بر اون ملعون شد.طبقی از انگور مقابلش گذاشته
یه خوشه ی انگور به دست گرفت
گفت من از این انگور بهتر ندیدم تناول کنید. آقا امتناع کرد.اون ملعون گفت مجبوری باید تناول کنی اینقدر این میوه مسموم بود..روایت میگه تا کمی خورد
دو سه دانه تناول کرد بلند شد.یه وقت ملعون صدا زد.. کجا میری؟ فرمود: به همون جایی که منو فرستادی..عبا به سر کشید.اباصلت میگه: من با آقام حرف نزدم وارد خانه شد فقط اشاره کرد اباصلت درها رو ببند.آقای ما بر بستر خوابید.اباصلت یه جوری حال خودش رو شرح کرده میگه:من همینجوری داخل حیاط خانه ایستاده بودم.."مَهموماً محزونا"غصه دار بودم، نمیدونستم چیکار کنم.."فبينا أنا كذلك إذ دخل علي شاب حسن الوجه"یه وقت دیدم یه ماهپاره ای یه جوانی وارد منزل شد."اشبه الناس بالرضا"شبیه ترین مردم به علی بن موسی الرضا..صدا زدم. آقای من! شما از کجا وارد شدین درها بسته است؟صدازد.. ای اباصلت اون خدایی که من رو از مدینه به مرو آورد از در بسته رد میکنه..عرضه داشتم شما چه کسی هستین؟فرمود: "انا حجت الله علیک انا محمدبن علی" رفت خدمت پدر. تا پدر رو دید.. پدر و پسر همدیگر رو که دیدن..وقتی چشم علی بن موسی الرضا به پسر افتاد جوان خودش رو به سینه چسبانید..بین دو دیدگان جوانش رو بوسه زد..*
کجا روم به که گویم که سوخت سوره نور
گرفت شعله دلش با سه دانهٔ انگور
تمام عمر غم دوستان کبابش کرد
شرار زهر به یک نیمه روز آبش کرد
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#امام_رضا
#روضه_امام_رضا_علیه_السلام
#آخر_صفر
#زیارت_مخصوصه
#حاج_میثم_مطیعی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
|⇦•بابا صدا می زد...
#قسمت_دوم #روضه و توسل ویژهٔ شهادت اباالمهدی آقا امامحسن عسکری علیه السلام اجرا شده به نفس حاج عباس حیدر زاده•✾•
این شب ها و روزها، بابا صدا میزد پسرم مهدی، همین روزهاست مادرش بینِ در و دیوار صدا میزنه : پسرم مهدی، کی می آیی ؟ ...همه ی غم های عالم روی سینه ی امام زمانه ... امام عسکری علیه السلام به شهادت رسیدند، بدن کفن شد ، تدفین شد، شیعیان منتظرند ببینند کی به بدن نماز میخواند؟ همان کسی که به بدن نماز می خواند، امام بعد از امام عسکریست ...
یه مرتبه دیدند جعفر، برادر حضرت آمد، رفت جلو بایسته به نماز، هنوز نماز رو شروع نکرده بود، دیدند درب حجره باز شد، یه آقازاده ی پنج ساله ای، شال عزا به گردن انداخته، از حجره بیرون آمد، عبای عمو رو کشید، فرمود :عمو کنار برو، من باید به بدن بابام نماز بخوانم ... قربون نماز خوندنت آقاجان ... تصور کنید طفل پنج ساله ای ایستاده به بدن بابا نماز می خواند...
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#حاج_عباس_حیدرزاده
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،،
مدیریت کانال:شعبانپور
@Haram75
─⊱✾♡✾⊰─
https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122
@Asheghane_hazrat_zeynab
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
|⇦•سلامِ دورِ ما....
#قسمت_دوم #روضه و توسل ویژه شهادت ابا المهدی آقا امامحسن عسکری علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا بذری •✾•
"یا اَبامُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بنَ عَلِیٍ اَیُّهَا الزَّکِیُّ العَسکَرِیُّ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه "
سلام ای نور، ای محصور، ای دور از رهاییها
غریب ابن غریبِ وادی نا آشنایی ها
تویی که مرزهای نقشه ها را خطّ بُطلانی
سلام ای هستی اعراب، فخر آریاییها
سلامِ دور ما جان داد در راهِ علیک تو
کمی نزدیک کن ما را شبیه سامرایی ها
کمی هم کاسه های چشم مان را پر کن از دیدار
که با دینار کاری نیست ما را در گدایی ها
*گرچه فرمودند: آشی که میپزید نمکشم از اهل بیت بخواین..فرمودند: راحت باشید دنیا بخواید اما آقا !مرا با دینار کاری نیست
آقاجان من خودتو امشب میخوام...چیزای بزرگ بخواید. یه کسی اومد به حضرت گفت آقاجان یابن رسول الله ! مگه این نیست پیغمبران به پشت میخوابیدن؟ فرمود: درسته..مگه این نیست خواب مومن به راسته خواب منافق به چپه
خواب شیاطین به روست؟ حضرت فرمودن: درسته..گفت: آقا! من هر کار میکنم نمیتونم شب به راست بخوابم هر کار میکنم باز به چپ عادت کردم حضرت یه نگاه کردن گفتن بیا جلو، اومد جلوحضرت فرمود: حالا دستاتو ببر زیر عبا.. حضرت دو تا دست خودش رو از عبا آورد بیرون دستشو برد سمت دست این شخص سه بار اشاره کرد از چپ به راست از چپ به راست.. میگه دیگه بعد اون نتونستم به چپ بخوابم. تا اینجا اینجوری از حضرتت میخواستن.. .جزئیات زندگیشون رو..فرمودن بخواید، کمم نخواید هر چی دوست دارین بخواید ازشون..یکی داشت از کنار امام حسن عسکری رد میشد یه لحظه به ذهنش اومد یعنی خدا به منم فرزند میده.. حضرت داشتن رد میشدن فرمودن: بله. خدا به تو هم فرزند میده. یهو یه لحظه گفت یعنی خدا به من پسر میده حضرت فرمود: نه خدا به تو دختر میده یه مدت گذشت خدا بهش دختری عنایت کرد. بخواید کمم نخواید زیادم بخواید اماخودتونو پابند همین مسائل ریز و دم دستی و مسائل ریز دنیوی نکنید گرچه اینارم فرمودن بخواید..بگو یا امام حسن عسکری من ازت میخوام دستمو تو دست مهدی بگذاری اینجوری بخواه..بگو آقا ما دور افتادیم یا بقیه الله..امشب شب یتیمی شماست. اما پیغمبر فرمود: "أَشَدُّ مِنْ يُتْمِ الْيَتِيمِ الَّذِي انْقَطَعَ عَنْ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ يُتْمُ يَتِيمٍ انْقَطَعَ عَنْ إِمَامِهِ"پیغمبر فرمود: یتیمتر از اون یتیمی که پدر از دست داده اونیه که از امامش دور افتاده. یا بقیه الله منم دور افتادم ازت، منم یتیمم، اما حواسم نیست. همینکه بفهمم دور افتادم خودش کلیه..من شأن امامو نفهمیدم درک نکردم آقاجان! اون باورو امشب به من بده.آقاجان! اون اعتقاد راسخو به من بده..*
(*بعضیا از اول محرم تا به امشب لباس مشکی به تنشونه شصت و نه شب به عشق حضرت زینب لباس مشکی به تنشون بود..بعضیا بالاخره شام غریبان امام رضا لباسو درآوردن بعضیا گفتن این ایام وفات حضرت سکینه و شهادت امام عسکری تا امشب لباس سیاه تنشون بود. از زبان اونها دو سه خط بگم..*)
شبهای آخر است گدا را حلال کن
این هم بساط نوکر بی دست و پای تو
ما را ببخش گریهٔ سیری نکرده ایم
چشمان خشک ما خجل از این عزای تو
کی دست خالی از در این خانه رفته است
دستِ پر است تا به قیامت گدای تو
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،،
مدیریت کانال:شعبانپور
@Haram75
─⊱✾♡✾⊰─
https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122
@Asheghane_hazrat_zeynab
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
.
|⇦•سلامِ دورِ ما....
#قسمت_دوم #روضه و توسل ویژه شهادت ابا المهدی آقا امامحسن عسکری علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا بذری
●━━━━━━───────
"یا اَبامُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بنَ عَلِیٍ اَیُّهَا الزَّکِیُّ العَسکَرِیُّ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه "
سلام ای نور، ای محصور، ای دور از رهاییها
غریب ابن غریبِ وادی نا آشنایی ها
تویی که مرزهای نقشه ها را خطّ بُطلانی
سلام ای هستی اعراب، فخر آریاییها
سلامِ دور ما جان داد در راهِ علیک تو
کمی نزدیک کن ما را شبیه سامرایی ها
کمی هم کاسه های چشم مان را پر کن از دیدار
که با دینار کاری نیست ما را در گدایی ها
*گرچه فرمودند: آشی که میپزید نمکشم از اهل بیت بخواین..فرمودند: راحت باشید دنیا بخواید اما آقا !مرا با دینار کاری نیست
آقاجان من خودتو امشب میخوام...چیزای بزرگ بخواید. یه کسی اومد به حضرت گفت آقاجان یابن رسول الله ! مگه این نیست پیغمبران به پشت میخوابیدن؟ فرمود: درسته..مگه این نیست خواب مومن به راسته خواب منافق به چپه
خواب شیاطین به روست؟ حضرت فرمودن: درسته..گفت: آقا! من هر کار میکنم نمیتونم شب به راست بخوابم هر کار میکنم باز به چپ عادت کردم حضرت یه نگاه کردن گفتن بیا جلو، اومد جلوحضرت فرمود: حالا دستاتو ببر زیر عبا.. حضرت دو تا دست خودش رو از عبا آورد بیرون دستشو برد سمت دست این شخص سه بار اشاره کرد از چپ به راست از چپ به راست.. میگه دیگه بعد اون نتونستم به چپ بخوابم. تا اینجا اینجوری از حضرتت میخواستن.. .جزئیات زندگیشون رو..فرمودن بخواید، کمم نخواید هر چی دوست دارین بخواید ازشون..یکی داشت از کنار امام حسن عسکری رد میشد یه لحظه به ذهنش اومد یعنی خدا به منم فرزند میده.. حضرت داشتن رد میشدن فرمودن: بله. خدا به تو هم فرزند میده. یهو یه لحظه گفت یعنی خدا به من پسر میده حضرت فرمود: نه خدا به تو دختر میده یه مدت گذشت خدا بهش دختری عنایت کرد. بخواید کمم نخواید زیادم بخواید اماخودتونو پابند همین مسائل ریز و دم دستی و مسائل ریز دنیوی نکنید گرچه اینارم فرمودن بخواید..بگو یا امام حسن عسکری من ازت میخوام دستمو تو دست مهدی بگذاری اینجوری بخواه..بگو آقا ما دور افتادیم یا بقیه الله..امشب شب یتیمی شماست. اما پیغمبر فرمود: "أَشَدُّ مِنْ يُتْمِ الْيَتِيمِ الَّذِي انْقَطَعَ عَنْ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ يُتْمُ يَتِيمٍ انْقَطَعَ عَنْ إِمَامِهِ"پیغمبر فرمود: یتیمتر از اون یتیمی که پدر از دست داده اونیه که از امامش دور افتاده. یا بقیه الله منم دور افتادم ازت، منم یتیمم، اما حواسم نیست. همینکه بفهمم دور افتادم خودش کلیه..من شأن امامو نفهمیدم درک نکردم آقاجان! اون باورو امشب به من بده.آقاجان! اون اعتقاد راسخو به من بده..*
(*بعضیا از اول محرم تا به امشب لباس مشکی به تنشونه شصت و نه شب به عشق حضرت زینب لباس مشکی به تنشون بود..بعضیا بالاخره شام غریبان امام رضا لباسو درآوردن بعضیا گفتن این ایام وفات حضرت سکینه و شهادت امام عسکری تا امشب لباس سیاه تنشون بود. از زبان اونها دو سه خط بگم..*)
شبهای آخر است گدا را حلال کن
این هم بساط نوکر بی دست و پای تو
ما را ببخش گریهٔ سیری نکرده ایم
چشمان خشک ما خجل از این عزای تو
کی دست خالی از در این خانه رفته است
دستِ پر است تا به قیامت گدای تو
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_عسکری
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۲ به نفس کربلایی حسین طاهری •✾•
شب عاشورا شد زینب شنید سر شبی نانجیب برا عباس امان نامه آورده. پاسبان خیام شب عاشورا عباس بود. گفت: همه برن استراحت کنن میدونیم فردا چه خبره من امشب خودم یه تنه از خیام حسین مراقبت میکنم.دید از دور یه سیاهی داره نزدیک میشه. گفت:کیستی؟همونجا بایست، امشب پاسبان خیام حسین عباسه... دید داره میاد نگاه کرد کی هستی؟ گفت: عباس جان منم نگاه کرد دید.. صدا آشناست.. صدا صدای زینبه.
سیدتی سیدتی مولاتی باید تو خیمه باشی چرا اومدی اینجا؟ گفت عباس جانم! من که در وفای تو شکی ندارم.. دم نماز داشتم خاطراتم رو مرور می کردم.یادم اومد از وصیت بابام امیرالمومنین.. یادته دستت رو تو دست حسین گذاشت یادته گفت نیاد روزی که حسینم و تنها بذاری.. دیدن عباس سرش رو پایین انداخت. میدونست زینب چی میخواد بگه.. عباس جان! شنیدم برات امان نامه آوردن. نکنه حسینم رو تنها بذاری.. فرداش رفت کنار داداشش گفت:من اومدم برات علمداری کنم بذار من برم میدون.. در همون لحظه صدای العطش خیمه ها بلند شد.دختر بچه مشک و بیرون آورد.عمو! علیاصغر داره جون میده، عمو! رقیه داره جون میده، ابی عبدالله نگاه کرد گفت: عباسم میخوای بری میدون باشه. اول برو مشک رو آب کن این بچه ها تشنه اند. سمعاً وطاعتا رفت. اما
دید یه صدایی میاد صدا آشناست. اما نوع کلام نه.. "اخا ادرک اخا" تا حالا حسین نشنیده بود عباس این طور صداش کنه.وصیت بابا م این بود همه رو بیرون کرد فقط بچه های فاطمه بودن قمر بنی هاشم رفت. امیرالمومنین فرمود: تو کجامیری .همه حرفهام با توعه.. سر شبی نانجیب برا عباس امان نامه آورده پاسبان خیام شب عاشورا عباس بود گفت همه برن استراحت کنن میدونیم فردا چه خبره من امشب خودم یه تنه از خیام حسین مراقبت میکنم. دید از دور یه سیاهی نزدیک میشه گفت بایست امشب پاسبان خیام حسین عباسه. دید داره میاد نگاه کرد کی هستی گفت عباس جان منم نگاه کرد دید صدا آشناست صدا صدای زینب..سیدتی مولاتی باید تو خیمه باشی
گفت: عباس جانم میدونم..من که در وفای تو شکی ندارم.. یه خاطره ای یادم اومد از وصیت بابام امیرالمومنین. یادته دستت رو تو دست حسین گذاشت؟ یادته گفت نیاد روزی که حسینم و تنها بذاری؟ دیدن عباس سرش رو پایین انداخت. گفت: عباس جان! شنیدم برات امان نامه آوردن. نکنه حسینم رو تنها بذاری.
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#کربلایی_حسین_طاهری
#فاطمیه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،،
مدیریت کانال:شعبانپور
@Haram75
─⊱✾♡✾⊰─
https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122
@Asheghane_hazrat_zeynab
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼
@kianatv
─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
|⇦•گر به زهرا برسد...
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده ۱۴۰۲ به نفس حاج حسن کاشانی •✾•
از کرامت بر جبینِ ما همه
ثبت کن هذا محبُ الفاطمه
نامه ی احوال نوکرها به دست فاطمه ست
آنقدر می بخشد او نوکر خجالت می کشد
گر به زهرا برسد نامه ی ما نیست غمی
هر کسی بچه ی بد را زده مادر نزده
*امیر عالم هستی فرمود: دنیا با بلا پیچیده شده. دیدی توی خانواده یه بچه ناخلف دارن از چشم خواهرمیوفته، از چشم برادرمیوفته، از چشم بابا میفته، اما وقتی میری سر سجاده میبینی مادر همش میگه بچه ام، بچه بدم باشه برا مادر، بچه ست..
امشب برا ما مادری کن..*
«چادرت را بتکان روزی ما را بفرست
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حاج_حسن_کاشانی
#فاطمیه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.
|⇦•اوضاع زهرا پشت در...
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده فاطمیه ۱۴۰۳ به نفس حاج محمد رضابذری
●━━━━━━───────
این غصه زهرا رو بیچاره کرد غصهٔ امیرالمومنین..لذا آخر عمرش مولا دید زهراگریه میکنه فرمود: چرا گریه میکنی؟برای این گریه میکنم بعد من تو خیلی غریب و تنهایی علی..گریه های زهرای مرضیه خیلی عجیب بود مردم همه اش راهگشاست. داره به ما میگه رفقا غصه ات چی باید باشه..گریه ات برای چی باید باشه. زهرای مرضیه همه دردهاش رو یه کنار گذاشت هیچوقت از دردش ناله نکرد..غصهٔ علی زهرا رو بیچاره کرد و فقدان پیامبر...زنهای مدینه اومده بودن عیادت بی بی چنان بهشون تشر زد مرداتون چه کردن با علی ..علی رو رها کردن غصه زهرا اینه همش درده والله قسم..سیاسی ترین شهید تاریخ فاطمه زهراست.بین درو دیوار جان داد برای امیرالمومنین....اولیش این غربت علی بود نمیذاشت زهرا علی رو صدا بزنه.. دلیل دومش این بود کار زنانه شده بود جایی شده بود که زن به زن احتیاج داره لذا صدا زد "یا فضه خذینی" فضه زهرا رو دریاب به خدا محسنمو کشتن..*
*آخه امروز صبح تا غروب کسی در خونه علی رو نزد مقداد داشت برمیگشت تو راه ملعون دومی و همراهاشو دید مقداد بیا با ما بریم تشییع پیکر فاطمه زهراما براش نماز بخونیم صدا زد نیاز نیست دیشب علی کارو تمام کرد. دیشب علی زهرا رو دفن کرد.تا اینو گفت چنان سیلی زد تو صورت مقداد، #مقداد دور خودش گشت خورد به دیوار نشست رو زمین زانوهای غم بغل کرد شروع کرد گریه کردن طعنه زد گفت دردت اومد داری گریه میکنی؟ مرد جنگی مثلا..یه نگاه کرد گفت گریه ام برای این سیلی خوردنم نیست.من مَردَم تحمل این سیلی رو نداشتم فقط بگو ببینم زهرا رو هم همینجوری زدی با همین دست زدی؟*
مردان نمیفهمند بهتر که نمیفهمند
اوضاع زهرا پشت در فضه بیا هم داشت
یک سیلی معروفو صدها سیلی پنهان
بین شلوغی ضربه هایی بی هوا هم داشت
مولا عبا انداخت بر رویش ولی زهرا
یک چادرِ افتاده زیر دست و پا هم داشت
*نقل اینه مولا وقتی بند کفن فاطمه زهرا رو بست این قسمت صورت فاطمه زهرا رو باز گذاشت..اصلاً این بچه ها چنان با حسرت آستین به دهن منتظر بودن بابا اذن بده بیان برا بار آخر مادر و ببینن.
این لحظه لحظه ای هی مولا میخواست صورت زهرا رو ببنده هی باز میکرد دوباره صورت زهرا رو میدید..یه نگاه به بچه ها کرد.بچه ها بیاید برای بار آخر مادرتون رو ببینین دویدن سمت مادرخودشونو رسوندن مولا میفرماد: یه وقت دیدم بند کفنی که خودم بسته بودم باز شد دستهای فاطمه از لای کفن بیرون اومد با یه دست حسنو بغل کرد با یه دست حسینو بغل کرد.مولا گریه، حسن گریه، حسین گریه، اسماء گریه،یه وقت دیدم صدای گریه زهرا هم از لای کفن میاد.. اینجا ملکی بین زمین و آسمان صدا زد یا علی! بچه ها رو از مادر جدا کن آخه ملائکه آسمان طاقت ندارن..*
*کار به کجا رسید نیمه های شب سلمان میگه مشغول نماز بودم دیدم در میزنن در و باز کردم دیدم آقازاده امیرالمومنین سر به دیوار میگه عمو بابا شما رو صدا زده..*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#روضه_حضرت_زهراسلام_الله_علیها
#حاج_محمد_بذری
#فاطمیه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#ادب_ام_البنین #شباهت_با_رفتار_فاطمه
|⇦•جان بر لبم رسیده...
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت ام البنین سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاجمحمد رضا بذری
●━━━━━━───────
روضه حضرت ام البنین و بریم در خانه اش، ان شاءالله بزودی تو بقیع حرم می سازیم براش....اونقدر ادب داره وقتی با امیرالمؤمنین ازدواج کرد.همراهان خانم ام البنین تا دم در خانهٔ مولا همراهیش کردند. اسمش فاطمه بوده به مولا عرض کرد..آقا جان شما منو فاطمه صدا نزنید این خانه یک فاطمه ایی داشت.من کنیز فاطمه ام..مولا فرمود: بهت میگم ام البنین گفت آقا من پسری ندارم مولا فرمودخدا به تو پسرها میده..یه نمونه از ادبش عجیبه، میگه وقتی همراهان خانم امالبنین اومدند خواستند دست عروس رو دست داماد امیرالمومنین بگذارند و برند. بی بی ام البنین به همراهاش فرمود: صبر کنید من باید از یه موضوع مطمئن بشم بعد بگم شما برید. وارد خانهٔ مولا شد نقل میگه روزی که مولا با ام البنین ازدواج کرد حسنین بیمار بودند، بستری بودند در منزل، نیاز به پرستاری داشتند از همان روز اول ام البنین لباس خدمت به تن کرد. حسنین، زینبین خوش آمد گفتند با اینکه حسنین مریض بودند. بی بی ام البنین اومد محضرشون گفت فقط یه جمله به من بگید من مطمعن بشم به همراهام بگن برن..بفرما... فرمود: این خانه جایگاه فاطمه زهراست نه جای من.. اگه اجازه بدید من کنیزی اهل این خانه را کنم. انقدر بچه های فاطمه زهرا ادب و احترام کردند به این خانم. اومد دم در به همراهانش گفت کنیزی منو بچه های فاطمه قبول کردند حالا برید.*
جان برلبم رسیده و در بین بسترم
از سینه آمده است، نفس های آخرم
*نقله با همان عسل مسمومی که امام حسن رو مسموم کردند،محمدبن ابی بکر رو مسموم کردند مالک اشتر رو مسموم کردند با همون عسل خانم ام البنین رو مسموم کردند .می دونید چرا؟ چون وجود خانم براشون ضرر محض بود می تونست توخونه گریه کنه اما تأسی کرد به خانم فاطمه زهرا ،بین گریه های فاطمه زهرا و خانم ام البنین پنجاه سال فاصله است.فاطمه زهرا دست حسنین رو میگرفت میرفت بیت الاحزان.. زن های مدینه گله کردن فاطمه یا روز گریه کن شب آروم بگیریاشب گریه کن روز آروم بگیر بی بی دست حسنین رومی گرفت می رفت تو بقیع بیت الاحزان آنقدر گریه می کرد که ملعون ها همون جا رو هم خراب کردند و درش رو هم بستند.پنجاه سال در بیت الاحزان بسته بود. بعد پنجاه سال خانم ام البنین میتونست تو خونه گریه کنه اما دست پسر عباس رو می گرفت میومد تو بقیع چهار تا صورت قبر درست میکرد گریه می کرد. گریه خانم ام البنین سیاسی بود اهل ادبیات بود، ذوق شعر داشت فصیحه بود. با شعر هم روضه میخوند برا بچه هاش هم ازظلمی که این نامردا میگفت. همه جمع میشدند گریه میکردند تا جایی که نوشتند خود مروان والی مدینه بود میومد لابه لای جمعیت گریه میکرد به سرش می زد. حتی دشمن روهم به گریه می انداخت. تو گریه هاش میگفت دیگه به من ام البنین نگید. اون زمانی ام البنین بودم که چهار تا پسر داشتم. ای همه مادرها فدای این نامادری.. خودشو شاگرد مکتب زهرا می دونست مث فاطمه زهرا گریه می کرد.*
جان برلبم رسیده و دربین بسترم
از سینه آمده است نفس های آخرم
خاک بقیع شاهد آه و فغان من
دشمن گریست بر من و بردیده ی ترم
بالا بلند من، که شدی نقش زمین
نقش است یاد تو در قاب خاطرم
گفتند:دستهای کریمت بریده اند
اما نبود داغ دو دستِ تو باورم
وقتی عمود ابروی پیوسته ات گسست
در سینه آب شد از غصه قلب مضطرم
گفتم سکینه را که عمو را حلال کن
در خون فتاد و آب نیاورد در حرم
گفت ای ماهِ آسمان من از علقمه بیا
تابوت من به شانه بگیر ای دلاورم
با صد امید چهار پسر کرده ام بزرگ
تا وقت مرگ جمله نشینند دربرم
دیگر پسر نمانده برایم بی پسر شدم
جز گریه نیست کار دیگرم
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#روضه_حضرت_ام_البنین_سلام_الله
#حاج_محمد_بذری
#روضه_حضرت_ام_البنین
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
رباعیات مرتبط با فرازهایی از #دعای_ابوحمزه
✔️#قسمت_دوم
یَا رَبِّ إِنَّ لَنَا فِیكَ أَمَلاً طَوِیلاً كَثِیراً إِنَّ لَنَا فِیكَ رَجَاءً عَظِیماً عَصَیْنَاكَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْنَا وَ دَعَوْنَاكَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتَجِیبَ لَنَا
پوشاندی و من خراب کردم یا ربّ
خود را هدفِ عذاب کردم یا ربّ
در حشر بیا و آبروداری کن
روی کرمت حساب کردم یا ربّ
::
أَنَا الْوَضِیعُ الَّذِی رَفَعْتَهُ
خط از طومار مؤمنینم مزنی
ننگ ابدی را به جبینم مزنی
پیش همه آبرو به من بخشیدی
بالا بردی مرا، زمینم مزنی
::
أَنَا الَّذِی أَمْهَلْتَنِی فَمَا ارْعَوَیتُ، وَ سَتَرْتَ عَلَی فَمَا اسْتَحْییتُ
مهلت دادی، دعا نکردم یا رب
خود را ز گنه جدا نکردم یا رب
از لطف و کرامتت، گناهانم را
پوشاندی و من حیا نکردم یا رب
::
وَ مِنْ عُقُوبَاتِ الْمَعَاصِی جَنَّبْتَنِی حَتَّی کَأَنَّکَ اسْتَحْیَیْتَنِی
آری منم و گناه، خرمن خرمن
آلوده شدم اگر چه دامن دامن
امّا ز عقاب باز دورم کردی
انگار که تو حیا نمودی از من
::
فَمالي لا اَبْكي اَبْكي لِخُروُجِ نَفْسي اَبْكي لِظُلْمَةِ قَبْري اَبْكي لِضيقِ لَحَدي
بر زشتی اعمال بدم میگِریَم
بر وحشت راهِ ابدم میگِریَم
قبر است تجلی همین قلبِ خراب
بر تنگی قبر و لحدم میگِریَم
::
إِلَهِی إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَی مِنْکَ بالعفو؟!
هرگز نشود جدا، دل ما از تو
رحمی نکنی به بنده؟! حاشا از تو
رحمانی و رحمتت رسیده به همه
بر بخششِ بنده کیست اولی از تو؟
::
واغْفِرْ لي ما خَفِي عَلَي الاْدَمِيينَ مِنْ عَمَلي وَ اَدِمْ لي ما بِهِ سَتَرْتَني
من بد بودم ولی تو احسان کردی
هر بار به من لطف فراوان کردی
غفار! بیا و باز نادیده بگیر
آن را که ز چشم خلق پنهان کردی
::
سَیِّدِی لا تُعَذِّبْنِی وَ أَنَا أَرْجُوکَ
هر چند بدم ولی جوابم نکنی
پیش همه سیدی! خرابم نکنی
امّید ندارم به کسی غیر خودت
من دل به تو بستهام، عذابم نکنی
::
سَيِّدى اِنْ کُنْتَ لا تَغْفِرُ اِلاّ لاِوْلِيآئِكَ وَاَهْلِ طاعَتِكَ؛ فَاِلى مَنْ يَفْزَعُ الْمُذْنِبوُنَ؟!
آنروز که ماییم و هزاران، چه کنیم؟!
از شرم به پیش چشم یاران چه کنیم؟!
غفرانت اگر فقط به خوبان برسد
ما طائفهی گناهکاران چه کنیم؟!
✍ #علی_مقدم (عاصی خراسانی)
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شب_دوم_محرم به نفسِ حاج حیدر خمسه•✾•
*خانم کجا بودی اون لحظه که نشست رو سینه آقا زاده ات...کجا بودی وقتی رباب خیمه ها را زیر و رو کرد.. کجا بودی وقتی آقا زاده ات بچه اشو گرفت رو دست برد بالا..*
ببینید، ببینید گلم رنگ ندارد
اگر آمده میدان، سر جنگ ندارد
*خانم! کجا بودی یه جرعه آب ببری برای بچه ات به اونا رو نزنه...*
انگار سرنوشت ما را جدا نوشتند
یا آرزوی من را بر بادها نوشتند
امروز بین این دشت مرگ مرا نوشتند
آنان که مقتلت را در کربلا نوشتند
ای هستیام! بگو که هستی به خواب زینب برخیز مرکبت را از کربلا بگردان
بگذار یا بمیرم یا راه را بگردان
هجران بلای ما شد، یا رب بلا بگردان
خیمه مزن به صحرا، حکم قضا بگردان
تا جان نداده پیشت از اضطراب زینب
دو سه باری ميگفت علی اکبر بگو بابا بیاد آقا میآمدند چیه خانم حرفشو میخورد میگفت: چیه خواهرم؟ ميگفت: هیچی.. تا مثل دیروز و امروز صدا میزد ابی عبدالله ميگفت: چته چیه؟ميگفت: میخوای بر گردیم..اونا که خواهر دارن میفهمند من دلم برای مادر تنگ شده .ما را برگردن آه دلشوره میزنه بچه ها ترسیدن بیا برگردیم*
فهمیدهام کجایی از نالههای زهرا
من های هایِ گریهام با وای وایِ زهرا
فهمیدهام کجایی از جای پای زهرا
آنجاست، جای گودال، آنجاست، جای زهرا
نگذار تا گذارَد پا بر تراب زینب
از حال برده ما را، هولِ سپاه دشمن
ترسیدهاند طفلان پیش نگاه دشمن
جمع حرامزاده، حجم سلاحِ دشمن
پیداست خیمهی ما از خیمههای دشمن
میخواهد از لبانت تنها جواب زینب
میترسم ای برادر! از چَشم آن کمانگیر
از شومیِ حرامی، از شعبههای آن تیر
از خنجرانِ عریان از تشنگیِ شمشیر
بیاختیار خوردم بر خاک دست من گیر عباس جان! نخواهد اینجا رکاب زینب
*خیمه ها را به پا کردن، اولین بار بود همه ادوات رو خالی میکردن. گوشهٔ پرده را رباب کنار زد یهو بند دلش پاره شد.تا حالا تو این راه نشده بود همه چی پیاده کنند.از محمل پایین اومد کنار کجاوهٔ خانم ..خانم چه خبره ؟ قراره بمونیم ؟ آره رباب.گفت: خانم اینورا آب هست؟ اون فراته اون دجله هست ما بچه اینجاییم.من بلدم اینجا فراوونی آبه..یه وقت لبخند زد رباب.. خیر بینی خانم میدونی که بچه دارم..* آه ده روز گذشت دیدن رباب چادر به کمر بسته، از اون خیمه به اون خیمه.. لبای بچه م ترکیده کسی آب داره؟رباب حرفاشو مو به مو زد.. حالا زینب میخواد با برادرش حرف بزنه گفت: حسین!..*
ای کاش مینوشتی ما شیرخواره داریم.
*وقتی حر راه رو گرفت بر ابی عبدالله.. آقا فرمود: خب باشه بذار ما بر گردیم.. گفت اصلا..گفت حر یه نگاه کن من با زن وبچه اومدم..گفت بذار این بعضیا میگن صدای خانم بلند شد مادرت داغتو ببینه آنقدر برادرم اذیت نکن...*
ای کاش مینوشتی ما شیرخواره داریم
یا دختران کوچک در این اماره داریم
در محملی عروسی با گاهواره داریم
نه پای راه رفتن نه راه چاره داریم
اینجا نمان نگردد رویش خَضاب ،زینب
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دوم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_حیدر_خمسه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#قسمت_دوم #روضه و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به کربلا اجرا شده #شب_دوم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا بذری•✾•
ای حضرت غریب من ای آشنای من
ای کعبه ی معظمه ی کربلای من
زانو بگیر تا به زمین نازلم کنی
رحلی گذار تا برسد آیه های من
داداش! هر جا تویی بهشت معلای زینب است
صحرا و خانه فرق ندارد برای من
حسین جان خون تو با اسارت من جلوه میکند
پس انتهای توست همان ابتدای من
تا شیرهای آل علی دور زینبن
کرب وبلاست مرکز دولت سرای من
حالا نبین برای تو فریاد میکنم
همسایه لحظه ای نشنیده صدای من
گفتی قراره گریه کنان است این زمین
خرج تمام گریه کنانت به پای من
عباس خیمه را بغل خیمه ام بزن
هر جا که میروم تو بیا از قفای من
زینب علیست هیچ نمیترسد از،بلا
گیرم به کوچه ها برسد ماجرای من
امشب که به شانه ی تو تکیه میکنم
روز دهم چه میشود اینجا خدای من
حسین بگذار تا که ذبح شوم من بجای تو
با بچه ها برو به مدینه بجای من
گفت داداش..
عالم اسیر سفره ی خیرات زینب است
نان بیات کوفه نباشد غذای من
لعنت به نیزه های میان گلوی تو
لعنت به خنده های وسط گریه های من
*کار بعدی ابی عبدالله این بود شروع کرد توصیف کردن این سرزمین:"هاهُنا وَاللّهِ مَناخُ رِکابِنا، وَ هاهُنا وَاللّهِ سَفْکُ دِمائِنا،"
اینجا همینجاست که خون ما رو میریزن
وَ هاهُنا وَاللّهِ هَتْکُ حَریمِنا، وَ هاهُنا وَاللّهِ قَتْلُ رِجالِنا،" اینجا همونجاست که زنها بیوه میشن..من نمیدونم این یه تیکه رو جلو رباب گفت یا نه.."وَ هاهُنا وَاللّهِ ذِبْحُ اَطْفالِنا" بعضی حرفا همه رو به گریه میندازه اما.. بعضی از حرفا رباب رو به گریه میندازه بیشتر از همه به گریه میندازه.اما بعضی از حرفا کوه غیرت رو به تلاطم میندازه و بی قرار میکنه.یه وقت صدا زد..اینجا همونجاست که دستای ناموسمو میبندن..من نمیدونم اباالفضل با این جمله چه کرد.کار بعدی ابی عبدالله این بود: خیمه ها که بنا شدن همه رو توی خیمه جمع کرد."فنظر ساعة" همه رو ی ساعت میدید و گریه میکرد.نوشتن گریه به گونه ای بود همه محاسن حسین خیس اشک شد.برادراش میدید گریه میکرد، خواهراش میدید گریه میکرد، دختراش میدید گریه میکرد،همسرشو میدید گریه میکرد،علی اصغر، علی اکبر میدید گریه میکرد،حسین حرف نمیزد فقط گریه میکرد.
وقتی همه رو دید گریه کرد یوقت صدا زد
"اللّهُمَّ إنِا عِترَهٌ نَبِيِّكَ.."خدا ما رو آواره کردن خدا ما رو از،شهرمون دور کردن آواره مون کردن ما عترت پیغمبر توییم...
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═