#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شب_دوم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج حیدر خمسه•✾•
*گفت: حسین!..*
من که نرفته بودم جز مجلسِ زنانه
برگرد تا نبینم دشنام و تازیانه
بگذار تا گلویت بوسم به این بهانه
سر میبُرند اینجا از پشت ناشیانه
خانه خراب زینب، خانه خراب زینب
برگرد تا ندیدم اینجا غبار گردد
کوچه به کوچه این سر با نیزه دار گردد
صندوقچهی سرِ تو میزِ قمار گردد
جای شرابخوار و بیبند و بار گردد
«تو گیرِ نیزهدار و گیرِ طناب زینب»
یا بن الشبیب عمهی ما راه دور رفت
میخواست قتلگاه بماند به زور رفت
*اومدن تو گودال یکی صدا میزد بلند شو همه رفتن.. اینجا زینب و زدن جسارت ها شرو ع شد... *
نگو قراره کاروان اینجا بمونه
روی لَبِت اِنّا اِلَیهِ راجِعونه
برگرد بریم داداش، نذار که بد بشه
تنِ تو زیر سم مرکبا، لگد نشه
میپاشه آخرش، کتابِ پیکرت
پیرای کوفه میزنن، عصا روی سرت
اَعوذُ بِالله مِنَ الکَربِ وَالبلا
رسیده کاروان به دشت نینوا
*اومد پا بذاره پایین.. عباس بدو اومد رکاب و گذاشت. هاشمیان دنبال این بودن کی خانم رو بغل بگیره اکبر اینور قاسم اینور بقیه هم وایساده بودن تا کسی قد. بالاش و نبینه.. دعوا بود. تو راه که میامدن از مدینه هر روستا که وایمیستادن زنها غبطه میخوردن هی میگفتن خوش به حال اون زنه چه محرمایی داره چشمش زدن... بچه ها مثل امروز با جلال و جبروت پیاده شد صبح یازدهم هی اینوری میدوید هی اونوری میدوید.. رجاله ها دنبالش میکردن خودش را رسوند دم گودال صدا زد.. کجایی علی اکبر؟ کجایی قاسم؟ کجایی حسین؟
دید جواب نمیاد.. بر گشت رو علقمه صدا زد خوش غیرت رکاب زینب بلند شد لات های کوفه دنبالم کردن.. «حسین »*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دوم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_حیدر_خمسه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•باز محرمه...
#زمزمه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شب_اول_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
باز محرمه
عجب غوغایی توی عالمه
*امشب چه خبره کربلا...*
باز محرمه
عجب غوغایی توی عالمه
میگن وقت تعویض پرچمه
ای آقا...
باز محرمه
از امشب روی عرش اعظمه
یه پیرهن که داغِ مجسمه
ای آقا....
*کدوم پیروهن...؟*
یه پیرهن پاره پاره
که جای سالم نداره
یه پیرهن که روضه هاشو
میگم اما با اشاره
*با اشاره بگم...*
یه پیرهن...
که بوی یوسف میداد
تو چنگ گرگ ها افتاد
نگم چه کردن
یه پیرهن
که خیلی روضه اش بازه
اسبا و نعل تازه
نگم چه کردن
*اما شب اوله، شب اوله. باید دلا رو ببریم مسجد کوفه...*
غم روی غمه
توی چشمام اشک نم نمه
کی گفته کوفه سبز و خُرَّمه
ای آقا..
*حسین جان.هی دست روی دست میزد...*
خیر مَقدمِ
اینجا با سنگای محکمه
نیا دنبال غارتن همه
ای آقا..
توی این دارُ الخَلافه
همه تیغ ها بی غلافه
*التماست میکنه مسلم...*
میا کوفه یا که بردار
یه چن تا معجر اضافه
میدونم به تو جسارت میشه
خیمه ها غارت میشه
آه و واویلا...
می ترسم
بری به زیر مرکب
اسیر شه آخر زینب
آه و واویلا..
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•بازم اومدم...
#زمزمه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شب_ششم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
بازم اومدم
میدونم تو خوبی و من بدم
درو وا کردی تا که در زدم
ای آقا
هستمو بگیر
ولی مثل حُر دستمو بگیر
سراغ قلب خستمو بگیر
ای آقا
دوست دارم بی اراده
تو دورت عاشق زیاده
یه بارم ما رو بغل کن
شبیه جُوْن و جُناده
*با آقات حرف بزن امشب...*
دوس دارم غلام سیاهت باشم
حُرِّ نگاهت باشم
منم قبول کن
دوس دارم مثل سعیدت باشم
منم شهیدت باشم
منم قبول کن
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•گر چه کم هستند...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شب_دهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
گرچه کم هستند خیلی، یار اما مانده است
هر کسی که انتخابش کرده زهرا مانده است
*چند بار حضرت فرمود: هرکی میخواد بره، بره. مثل امشبی رو هم نوشتن، که حضرت فرمود: چراغ ها رو خاموش کنید، مشعل ها رو خاموش کنید. اونایی که میخوان برن راحت بتونن برن، خجالت نکشن. دیگه کار جدی شده. فهمیدن هیچ خبری نیست. یه عده به احساس های دیگه اومده بودن دور ابی عبدالله. کم کم همه رفتن. صدای پاها میومد. زینب کبری میگفت آخ حسین. دارن تنهات میذارن داداشم...*
بین طومارش زهیر و عابس و جُوْن و حبیب
حُر که نامش هست اینجا، پس کجا جا مانده است؟
*همون روزی که جلو سپاه ابی عبدالله رو گرفت، سیدالشهدا میگفت: لا حول و لا قوه الا بالله. هرچی نگاه میکنم تو سپاه مایی، الان مقابل ما ایستادی؟! خیلی از ما همینطوری هستیما. خیلی. حضرت وقتی نگاه میکنه میگه من که نگاه میکنم تو که جزو گریه کنای جدّ منی، الان تو مجلس گناه چیکار میکنی؟ چرا مشغول گناهی؟ تو مگه گریه کن حسین من نیستی...؟*
خیمه را تاریک کرد و خواست راحتتر رود
هر غریبه که میان آشناها مانده است
تا که از هم باز کرد انگشتها را، چشم هاش
چون بهشتی شد که مابین دو دنیا مانده است
*هرکدومشون یجور رجز خوندن امشب. بعضی هاشون رجز هاشون ممتازه مثل زهیر. خوشا به سعادت زهیر. چجوری ارباب مون بغلش کرد و خریدش. حسین جان! یه بارم ما رو اون طوری بخر آقا! ما با همه آلودگی هامون هیچ موقع نشده اگه یه خیمه امام حسینو دیدیم، دلمون باز شده. خیمه روضه امام حسین. بابا زهیر میگفت: خیمه منو یه جایی بزنید من چشمم به چشم پسر فاطمه نیفته. وقتی فرستاد دنبالش ابی عبدالله، نمی خواست بره. همسرش... یه موقع همسرت تو رو درِ خونه ابی عبدالله نگه میداره. اگه یه همچین همسری داری قدر بدون. از این همسر بچه هایی به وجود میان، این بچه هام میان در مسیر امام حسین میشینن نوکری میکنن. گفت خجالت بکش زهیر. پسر فاطمه دنبالت فرستاده. نمیخوای بری؟ لقمه رو نزدیک دهان آورده بود، گذاشت زمین با عصبانیت با غیظ، بلند شد. بریم ببینیم چی میگه. رفت، اینجا رو دیگه تاریخ هیچی ننوشته. کسی نبوده تو خیمه که بخواد ببینه ارباب چی بهش گفت. شاید حسین گفته زهیر! میای کمک مون بکنی؟ میای کمک مادرم بکنی؟ شاید اصن ارباب یه نگاه بهش کرد! نمیدونم. برگشت به همسرش گفت برو طلاقت دادم. برو خونه خودت. برو زندگیتو داشته باش. مال و اموال همه چی مال تو. من دیگه دنبال حسین دارم میرم، کربلایی شدم. حالا این زهیر، امشب چنان رجزی... حسین جان! بریم؟ اگه میخواستیم بریم که تو دنبال مون فرستادی. اگه هزار بار منو بکشن، بدنمو آتیش بزنن، خاکسترمو به باد بدن، بازم میام دورت میگردم. خیالش که از همه راحت شد، فرمود: بیاید حالا جایگاه تون رو فردا ببینید، مابین انگشتشو باز کرد. هی یکی به یک اومدن، خونه های بهشتی شون رو، قصرهای بهشتی شون رو، نعمت هایی که خدا براشون، کنار خونه ابی عبدالله... رسید به حبیب. تا رسید به حبیب، حبیب اومد دستای آقا رو بوسه زد. انگشتشو بست. گفت: حسین جان بهشت من تویی. تو هرجا باشی بهشت منه. از کارهای امشب ارباب تونه...*
خار میچیند چرا هی از زمین این وقت شب
در پریشانی بُرِیْر از کار آقا مانده است
*گفت آقا داری چیکار میکنی؟ این وقت شب. فرمود: میان فردا این خیمه ها رو آتیش میزنن. بچه های من از این مسیر میدوئن. میخوام این خارها کمتر تو پای رقیه ام بره...*
امشب از شرم لب اطفال، عباس آب شد
شرمگین از شرم او عمریست دریا مانده است
با وجود وعده دادن های شمر بی وجود
مثل کوهی پشت مشک خیمه سقا مانده است
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شب_دهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
*عباس مثل کوه ایستاده، اما دل تو دلش نیست از امروزی که این نانجیب اومد جلو خیمه. پاسبان خیامِ امشب. هی با خودش میگه یه امشبو بچه های حسین میتونن راحت بخوابن. یه وقت دید از دور یه سیاهی داره نزدیک میشه. صدا زد، کیه داره به خیمه های حسین من نزدیک میشه؟ امشب پاسبان خیام عباسه. یه وقت دید صدا، صدای آشناست. صدا زد داداش من زینبم. دوید خودشو رو پاهای خانم انداخت. سیدتی و مولاتی... چرا از خیمه بیرون اومدید؟ صدا زد عباسم دلم شور میزنه داداش. چرا دورت بگردم؟ عباس اومدم یه چیزیو بهت بگم. قمر بنی هاشم هم میدونه خواهر چی میخواد بگه. چیه عزیز دلم؟ داداش یادته شب بیست و یکم ماه رمضون، وقتی بابام گفت بجز بچه های فاطمه همه از حجره بیرون برن، سرتو پایین انداختی توأم بری. فرمود: عباسم تو بایست با تو کار دارم...داداش یادته دستتو تو دست حسینم. قمر بنی هاشم داره اشک میریزه. یادمه براچی این حرفا رو میزنی؟ گفت داداش میشناسمت! اما دل من شور میزنه. شنیدم امروز برات امان نامه آوردن. اصلا شمر برا همین اومد نانجیب. اومد عباسو خجالت بده بره. گفت: دلت قرص باشه خواهر. فردا به اینا جنگو یاد میدم دورت بگردم. من، داداشام، هرکی تو این خیمه دور ابی عبدالله جمع شدن، تا آخرین نفس مون دور حسین میگردیم. تو خیالت راحت باشه...*
خواهرش با گریه سمت خیمهاش راهی شده
*با دل قرص اومد خیمه ابی عبدالله...*
آخرین توصیهی اُمابیها مانده است
بین خیمه زیر لب «یا دهر..» میخواند حسین
گوئیا دیدهست عریان بین صحرا مانده است
دست پشت دست می کوبد برای لحظهای
که عقیله دستِتنها عصرِ فردا مانده است
دور او جمعند امشب جان نثارانش ولی
آه از آن ساعت که در گودال تنها مانده است
#گروه_شعر_یا_مظلوم
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•با همه خدا حافظی...
#روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شب_دهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
*با همه خداحافظی کرد. نگاه کرد دید اسب حرکت نمیکنه. ابی عبدالله یه نگاه کرد. دید سکینه خانم دستای اسبو گرفته. عزیزم! رها کن بذا بابا بره. گفت نه قربونت برم. اول باید از اسب پیاده شی. ابی عبدالله اومد پایین. گفت: بابا من که میدونم این رفتن دیگه برگشت نداره. بابا کاری که با دختر مسلم کردی، با منم بکن برو. یه دست یتیمی ام رو سر من بکش. ما روضه خونا، روضه خوندن مون رو از حضرت سکینه سلام الله علیها ارث بردیم ها. چنان روضه خوند، ابی عبدالله پا به پاش گریه کرد. فقط هی نگاش کرد حسین گفت" لا تُحْرقی قلبی..." دلمو آتیش نزن. بذار بابا بره. با هرکسی ابی عبدالله یه طور وداع کرده. حالا میخواد بره، چند قدم ذوالجناح برداشت، یه وقت دید یه صدای ناله دیگه داره میاد. مهلاً مهلا یابن الزهرا... حسین... ابی عبدالله سریع عنان ذوالجناح رو کشید. صدا زینبه. نمیتونه حسین بره، برگشت. عزیز دلم! مگه نگفتم تو خیمه ها بمون. چیه قربونت برم؟ خانم عرضه داشت داداش، این لحظه رو دیگه دست من نیست. مادرم وصیت کرده. شب آخر منو در آغوش گرفت. صدا زد ظهر عاشورا کربلا من که نیستم. عوض مادر یه کاری رو انجام میدی ؟ مادرم گفت وقتی پیراهنو ازم گرفتی یاد وصیتش افتادم. حسین جان معذرت میخوام نگهت داشتم. باید وصیت مادر و انجام بدم. پیاده شو از اسب. یه وقت دیدن زیر گلوی حسینو بوسه زد. این وصیت رو انجام داد زینب. اما هنو نمیدونه علت چیه؟ چرا مادر نگفت پیشانیش رو ببوس. چرا نگفت دست حسینو ببوس. تا اون لحظه ای که اومد بالا تل زینبیه. نگاه کرد" و الشمر جالس علی صدره..." خنجرو رو حنجر برادر گذاشته. ای حسین... صدات عاشورایی باشه. صدا ناله ات برسه کربلا. حسین. صلی الله علیک یا سیدنا العطشان. یا حسین...*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•غروب بود و تنی...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شام_غریبان۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
غروب بود و تنی چاک چاک در صحرا
غروب بود و تنی روی خاک در صحرا
غروب بود و روان،خونِ پاک در صحرا
غروب بود و شبی ترسناک در صحرا
غروب بود و زمان هجوم و غارت بود
غروب بود و شب اول اسارت بود
بیا به روضهی قبل از غروب برگردیم
که زیر سُم نشده لاله کوب، برگردیم
نبود روی تنش سنگ و چوب، برگردیم
نداشت زخم و تنش بود خوب، برگردیم
نوشتهاند مقاتل، دروغ باشد کاش
بُرید خنجر قاتل، دروغ باشد کاش
*بچه ها هممون بیاییم اینطوری فک کنیم...*
گمان کنیم که او هم زره به تن دارد
گمان کنیم که یک کهنه پیروهن دارد
که جای سالم و بی زخم در بدن دارد
گمان کنیم که این کشته هم کفن دارد
*این از همه مهم تره...*
گمان کنیم که هرقدر غصه و غم هست
کنار زینب کبری هنوز مَحرم هست
چقدر روضهی جانکاه، کربلا دارد
چقدر داغ جگرسوز، نینوا دارد
رسیده دشمن و چشمش مگر حیا دارد!
برای روضهی زینب بمیر، جا دارد
غروب بود و مقاتل که روضهخوان بودند
مَحارم حرمش بین ناکسان بودند
امام ظهر به نی بود و آیه بر لب داشت
امام عصر دهم بین خیمهها تب داشت
اگرچه دختر حیدر غمی معذَّب داشت
هوای معجر خود را همیشه زینب داشت
* این روضه دیگه برا فرداس...*
تمام دخترکان را سوار محمل کرد
برای رفتن خود گریه کرد و دل دل کرد
نداشت محرمی و مثل شمع سوسو زد
به نیزهی سر عباس خواهری رو زد
گمان کنیم که چون دست را به پهلو زد
*میخوای ببینی چجوری زینب سوار شد...*
برای خواهرِ ارباب، ناقه زانو زد
گذشت کرب و بلا، روضهها نگشته تمام
هنوز مانده مصیبت، امان امان از شام
#شاعر: محسن ناصحی
ای خستهی لب تشنهی از حال رفته
رفتی و بعد از رفتنت خلخال رفته
رفتی ندیدی خواهر پردهنشینت
مانند حیدر در دلِ جنجال رفته
طوری شکستم در همین یک ساعت انگار
از عمر بی تو بودنم صد سال رفته
یک ماهه، ششماهه به پشت خیمه دفن است
برخیز که دشمن به استهلال رفته
رفتند طفلان پا برهنه بین صحرا
خار مغیلان هم به استقبال رفته
گفت: حسین جان!
از رنگ و روها میتوان فهمید این را
در این هیاهو چه کسی گودال رفته
وقتی عروسک هست دست شمر یعنی
در غارت خیمه همه اموال رفته
*آزاد شد آب و... حسین جان! بذا یه خبر خوبم بهت بدم...*
آزاد شد آب و اسیران جان گرفتند
آزاد شد آب و رباب از حال رفته
* همه رو آروم کرد. زیر یه خیمه نیم سوخته همه رو جمع کرد. به سختی بچه ها رو بی بی امشب داره مدیریت میکنه. یه وقت دید پشت خیمه ها یه صدا ناله داره میاد. هی داره این خاکا رو زیر و رو میکنه. میگه خانم همین جا دفن کرد این بچه رو. هرچی می گردم پسرم نیست. چنان داره ناله میزنه، حضرت زینب گفت، عروس مادرم! رباب جان! من اینا رو به سختی آروم کردم. چرا اینطوری داری داد میزنی؟ گفت خانم دست خودم نیست. تا حالا که آبو بسته بودن، علی که تو بغلم بود شیر نداشتم بهش بدم. حالا که یه جرعه آب بهم دادن، الان که شیر دارم دیگه شیرخواره ندارم...*
آزاد شد آب و رقیه کاسه در دست
دنبال لب های تو تا گودال رفته
#گروه_شعر_یا_مظلوم
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شام_غریبان
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شام_غریبان۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾
*امشب خیلی خانم اذیت شد. هی گشت یک به یک بچه ها رو سرشماری میکنه. امانت های برادر. خیلی هاشون که زیر دست و پا جون دادن. وقتی سرشماری میکرد، بی بی نگاه کرد دید دو تا از بچه ها نیستن. به خواهرش حضرت ام کلثوم گفت: عزیزم بلند شو! باید دوباره بریم بگردیم. دوتا لیف خرما روشن کردن، تو این بیابون، تاریک، ترسناک. هی یک به یک رفتن دیدن زیر دو تا بوته خار بچه ها دست گردن هم انداختن، هر دو جون دادن. بدن بی جان یدونه شون رو زینب گرفت، یدونه اشو ام کلثوم. دوباره اومدن نشستن، سرشماری کردن، بعضی ها شاخصن. یه بعضی ها رو آدم میشمره حواسش نیس. اما خب یه شیرین زبون داره این قافله مثه رقیه. تا نگاه کرد دید رقیه نیست. یهو بی بی از جا بلند شد. پاشو رقیه نیست. پاشو باید بریم دنبال رقیه. سه ساله حسینم. همینطور داره میاد، بی بی صدا میزنه، با اون صدای بی جوهر. رقیه جان! عزیز دلم! اینقدر گشت گشت دید صداش از کنار گودال میاد. اومده کنار بدن بی سر. عمه اومد بغلش کرد، عزیز دلم! تو اینجا رو چطور پیدا کردی؟ چطوری اومدی کنار گودال؟ گفت عمه، هی صدا میزدم أبتا! دیدم از این جا یه صدایی میاد. هی میگه نَفْسی... جونم...دشمن میگه. وقتی خیمه ها رو آتیش زدن، دیدم از وسط این خیمه های آتیش گرفته یه دختر بچه دامنش آتیش گرفته. دوان دوان اومد بیرون داره میدوئه. با پاهای برهنه رو خارها. دنبالش افتادم. یه وقت دیدم از ترس دستشو رو سرش گذاشت. اولین حرفی که زد گفت: ای مرد ما بابا نداریم. گفتم کاری باهات ندارم. اومدم آتیش دامنت رو خاموش کنم. اینا که از اینا مهر و محبت ندیدن. هی با تعجب نگاه میکرد. من آتیش دامن رو خاموش کردم، دیدم انگار یه چیزی میخواد بگه. اما دل دل میکنه نمیگه. گفتم چی میخوای ؟ بگو. گفت بگو ببینم تو خورجین اسبت یه مقدار آب پیدا میشه؟ سه روزه اینا آبو بستن. رفتم یه ظرف آب دستش دادم. دیدم هی نگاه به آب میکنه. هی داره اشک میریزه. گفتم مگه تشنه نبودی؟ چرا آب نمی خوری؟ گفت: به من بگو راه گودال از کدوم طرفه. هنوز صدا بابام تو گوشمه. هی میگفت آه! جیگرم داره از تشنگی میسوزه...*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شام_غریبان
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•ای صد ذبیح ...
#روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شب_اول_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج میثممطیعی•✾•
خورشید و ماه و جنّ و ملک خون گریستند
وقتی میان لُجّۀ خون بود جای تو
رفتی به پاس حرمت کعبه به کربلا
شد کعبۀ حقیقیِ دل، کربلای تو
اجر هزار عمره و حج در طواف توست
ای مروه و صفا به فدای صفای تو
با گفتنِ «رضاً بِقَضائِک» به قتلگاه
شد متّحد رضای خدا با رضای تو
تا با نماز خوف تو گردد قبول حق
شد سجدهگاه اهل یقین خاک پای تو
تو هرچه داشتی به خدا دادی ای حسین!
فردا خداست جَلّ جَلالُه جزای تو
اندر مِنا ذبیح یکی بود و زنده رفت
ای صد ذبیح کشته شده در منای تو!
برخیز و باز بر سرِ نی آیهای بخوان
ای من فدای آن سرِ از تن جدای تو!
خون خداست خونِ تو و جز خدای نیست
ای کشتۀ خدا! به خدا، خونبهای تو
ما را خشوع بندگی آموز، چون خداست
در مجلس عزای تو صاحبعزای تو...
آنجا که حدّ ممکن و واجب بُوَد، تویی
ای منتهای اوج بشر، ابتدای تو...
#شاعر: سید محمد علی ریاضی یزدی
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_میثم_مطیعی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•به باد گفتم ...
#روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاجمحمود کریمی •✾•
به باد گفتم اگر شد مرتبت بکند
به خاک گفتم اگر شد تنت بپوشاند
ببین دل زاره زینب نگاه و اصرار زینب
تو راهی از خیمه شدی و
من از قفا مرو! کجا ؟امیر و سالار زینب
سایه روی سرم چه کنم
با آتیشه جیگرم چه کنم
یه زن تنها با حرم چه کنم
سپردی ام به که رفتی
به دلقکان و کنیزان
حسین! به من خستهٔ غم زده رحمی
به دل جون به لب اومده رحمی
نرو نرو یه نگاه به حرم کن به حرم رحمی
دم غروب خورشیده چه بوی سیبی پیچیده
وصیت مادرمونه که زینبت داری میری زیر گلوتو بوسیده
*یه وقتی صدا زد یا هانی بن عروه! یا مسلم بن عقیل!یا حبیب! یا مسلم بن عوسجه! چرا جواب منو نمیدید؟این بدنا شروع کردن به تکون خوردن با بال بال زدنشون گفتن لبیک یا حسین..*
چقده زخمی شده بدنت
جونی نمونده دیگه به تنت
زینب و کشته کهنه پیروهنت
*اصلاً هفده،هجده مَحرم داشتم همینطوری بود عمه سادات. همه که جمع میشدن میایستادن عمه جان بیان یهو مثلاً حضرت علی اکبر وارد میشدن میگفتن عمه جان تشریف آوردن. همه عزیزاشو در آغوش میگرفت الان ببین کار به کجا رسیده..*
تو دل من غم عالمه رحمی حسین
دور و بر ما نا محرمِ رحمی
تو رو به چادر خاکی زهرا مادرم رحمی
ببین که پا لرزونه ببین که دستام بی جونه
بیا بریم خیمه ببینی داره تو خواب با ترس و لرز رقیه روضه میخونه
بذار بخوابه شاید نبینه که تن تو به روی زمینه
یکی با خنجر رو سینه ات میشینه
به مادر دم گهواره رحمی
به گوشای پره گوشواره رحمی
میزنه حرمله خنده به اشکات نداره رحمی
هنگامهٔ غم شد
تیر آمد و مقتل همه آلوده به سم شد
هی کم و کم..
از جسم تو هی کم شد و هی کم شد و کم شد
یک نیزه به شانه
آنقدر فرو رفت که یک مرتبه خم شد
پاشیده تن او
تقطیع شده بند به بند بدن او
عمامه و انگشتری و پیراهن او
لب پاره شد انگار با پا زده نیزه لگدی
لب تشنه و خسته شمشیر چنان خورده
که اعضاش شکسته
زیر سم مرکب دندان و سر و سینه و ابرو شکسته
شمر است که با چکمه روی سینه نشست
گوشهای عدهای کمان در دست روی اعضا شرط میبنندند
فریاد کشیده از روی بلندی به روی سینه پریده
ده ضربه زده است و مانده است دو ضربه که به حنجر نرسیده
با خنجر کندش رگهای گلو را نبریده که دریده
*کجا؟جلو چشم مادرش صدای مادر داره میاد «بنی..»پسرم! جیگرم!حسینم! حسین غریب آقا غریب آقا... زینب دست رو سر گذاشت هی صدا میزد وا محمدا.. وا علیا.. اما یه ناله اش دل اهل عرش و سوزاند واماه...*
ای مونس شکسته دلا حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بی آشنا ببین
* این ساعت ساعتهایی که هوای کربلا قیرگون شد تا زینب اومد برسه..*
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نباشد سر برادر زینب
*ای وای.. از کنار حسین با تازیانه کنار کشوندنش.. ای وای حسین وای حسین هلال میگه دلم سوخت سپرم آب کردم ببرم براش دیدم شمر از گودال بیرون اومد داره خنجرشو پاک میکنه.کجا میری؟ برم آب بهش برسونم پسر پیغمبره.. زحمت نکش سیرابش کردم.. چطور؟ عباشو کنار زد دیدم سر ...*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#حاج_محمود_کریمی
#روضه_شب_جمعه
#شب_دهم_محرم
#عاشورا
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═
|⇦•هر که با خاک درت...
#روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج سید ناصر کهربائی •✾•
هر که با خاک درت کام لبش بردارد
از همان کودکی اش چشم به کوثر دارد
اولین آرزویم هست هم آنی باشم
که به لب نام تو تا لحظه ی آخر دارد
چند صد حج پیاده است ثواب آنکه
قصد پابوسی شش گوش تو در سر دارد
*به خودت ببال نوکر ابی عبدالله گریهکن اربابی..*
پادشاهان همه مبهوت مقامت گویند
این چه شاهی است مگر، این همه نوکر دارد
آقا جان !
تکیه بر نیزه ی غربت زدی و فرمودی:
چشم غارت به حرم این همه لشگر دارد
خواهرش گفت سرش را سر نیزه نزنید
آخ کاین هلال سر نی آمده دختر دارد
صدا زد ای عدو کی طبع من پا میدهد
دختر و سیلی چه معنا میدهد
هر چه میخواهی بزن اما چرا
نعل اسبت بوی بابا میدهد
*امشب همراه اون آقایی اشک بریزید رفقا که فرمود: یا جداه زمانه من رو به تاخیر انداخت نبودم کربلا جانم رو فدا کنم.حالا روز و شب گریه میکنم اگه اشک چشمم خشک بشه خون گریه میکنم. امشب بیا مرهم به چشمهای نازنین امام زمانت بزار با این اشک ناله..یا جداه فراموش نمیکنم اون لحظه ای که اسب بی صاحبت سمت خیمه ها اومد. بی بی ها و بچه ها دور ذوالجناح رو گرفتن.یکی صدا زد ای اسب بابا م رو کجا بردی؟ یکی صدا زد ای اسب بابام و چه کردی؟ یه وقت یه دختر سه چهار ساله ای این بچه ها رو کنار زد اومد کنار ذوالجناح دست در گردن این حیوان انداخت صدا زد.."یَا جَوادَ أبِی، هَلْ سُقِیَ ابی أوْ قَتَلُوهُ عَطْشَاناً" اسب بابا به من بگو به بابام آب دادن یا با لب تشنه کشتن؟ دیگه این حیوان نتونست طاقت بیاره. ارباب مقاتل نوشتن...اومد پشت خیمه هی سرش رو به زمین میکوبید این طور نوشتن با اشاره سر فهماند بی بی ها سمت قتلگاه حرکت کنید.خدا میدونه به دل عمه ما چی گذشت روی تل زینبیه ...*
*صدا زد حسین جان..*
بگو چکار کنم آب را صدا نزنی
بگو چکار کنم تا که دست و پا نزنی
بگو چکار کنم تا تو را خلاص کنم
به شمر رو بزنم یا که التماس کنم
«نذر فرج ناله بزن یا حسین..»
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#حاج_سید_ناصر_کهربائی
#روضه_شب_جمعه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.
|⇦•سر پیراهن تو...
#روضه_امام_حسین علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی حسینی
●━━━━━━───────
"السلام علیک یا مظلوم..صلی الل علیک سیدنا الغریب..صلی الله علیک سیدنا العطشان..صلی الله علیک سیدنا العریان
حسین....."
چه می خواهد لب تشنه به غیر از لطف بارانی
چه می خواهد شکسته دل به غیر از چشم گریانی
توسل بر توکل کن توکل بر توسل کن
در این دنیای حیرانی در این دریای طوفانی
اگر تا شام می خندی اگر تا صبح می خوابی
تو از مردن چه می فهمی تو از برزخ چه می دانی
اگر آشفته ات کردند یعنی لایق وصلی
به او نزدیکتر هستی زمانی که پریشانی
مرا هر وقت می دیدی گریبان پاره می دیدی
از اول نیز می آمد به من پاره گریبانی
به لطف گریه کار طفل بهتر راه می افتد
چه بهتر بیشتر از دیگران ما را بگریانی
گره هاییست در عالم که بی تو وا نخواهد شد
نمی آید به کار این گره ها هیچ دندانی
پشیمان می شود آنکه برای تو نمی میرد
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
*از این جا به بعد دیگه عمه جانم میگه حسین..*
خبرداری که رفتی تو به کوچه گردی افتادم
به من از تو فقط هجران رسید آن هم چه هجرانی
همه با دامن آتش گرفته رو به گودالند
عجب شام غریبانی عجب شام غریبانی
*از اینجا به بعد رویواش میگممادر نفهمه..رباب نفهمه..*
سر پیراهن تو گریه ی ما را درآوردند
میان اینهمه کشته چرا تنها تو عریانی؟
#علی_اکبر_لطیفیان✍
*ادب حکم میکنه که امشب مادرمون مهمونه حرمشه از زبون مادر بگیم..*
"حسین جان! أبكي علي رأسك المقطوع،أم علي بدنك المطروح"
از خودم بی حسین سیرم من
ته گودال سر به زیرم من
حق بده گوشه ای بمیرم من
خنجرش را نشد بگیرم من
تو که دست بریدنت تند است
خنجرت پس چرا کمی کند است
بمیره مادر چقدر پیرت کردند
بمیره مادر که زمین گیرت کردند
گرسنه بودی ته گودال افتادی
با نیزه و سنگ و سنان سیرت کردند
«حسین......»
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مناجات_با_امام_زمان عجل_الله_تعالی
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#سید_مهدی_حسینی
#روضه_شب_جمعه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇