eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
32.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
806 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•أین بقیة الله... و توسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• گمگشته ام در این راه أین بقیة الله از سینه میکشم آه أین بقیة الله رفتیم تا که از دست، خوردیم تا به بن بست گفتیم گاه و بیگاه، أین بقیة الله در روضه های ارباب، ما غصه دار و بی تاب گفتیم ناخودآگاه، أین بقیة الله ما اشتباه کردیم، از بس گناه کردیم افتاده ایم در چاه، أین بقیة الله هستیم ما یتیمش از دامن کریمش دستان ماست کوتاه، أین بقیة الله در روضه های سقا شد ذکر نوحهٔ ما وقت مصیبت ما، أین بقیة الله *آقا رو صدا بزن. أین بقیة الله...* امروز بی قرارست، بی تاب و غصه دارست در این فغان جانکاه، أین بقیة الله بی دست شد اباالفضل، تا دست ما بگیرد هر روز و شب در این ماه، أین بقیة الله ای نوکران عباس، گریه کنان عباس گویید غرق در آه، أین بقیة الله ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•باب الحوائج است... و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• باب الحوائج است و مشکل‌گشا اباالفضل شد دستگیر ما با، دست جدا اباالفضل در محضرش ندیدم شرمنده سائلی را خیرات می‌کند چون بی سرصدا اباالفضل *گرفتارا! اونایی که میگن مریض مون رو دکتر ها جواب کردن. دیگه امیدی بهشون نیست...* گرچه مریض ما را دکتر جواب کرده دلواپسی نداریم، داریم تا اباالفضل بردار حاجتت را با خود حرم بیاور عرض توسل از تو باقیش با اباالفضل *همه اموات، شهدا رو، مد نظر بیار تو این یه بیت...* دارم به لب دوباره یاد تمام اموات درد آشنا اباالفضل، ای باوفا اباالفضل از دشمنش زده سر، پیش حرم سرش خم رزمش بجا اباالفضل، شرمش بجا اباالفضل خالی شده‌ست اما، در روضه می‌تواند صدبار پُر کند مشک از اشکها اباالفضل یک کوفه دست میزد در علقمه همینکه دست مبارکش شد از تن جدا اباالفضل داغش کمر شکست از آقای هر دو عالم آن لحظه که صدا زد «ادرک اخا» اباالفضل به صورتی که از آن غم می زدود غم داد *همیشه میخونی "یا کاشف الکرب عن وجه الحسین." ای آقایی که وقتی ابی عبدالله به صورتت نگاه میکرد، غم و غصه از ارباب ما دور میشد. اما امروز تو علقمه وقتی این بدنو دید نوشتن حسین کنار بدن پیر شد. بان الإنکسار فی وجه الحسین...* با صورت از بلندی افتاد تا اباالفضل کو آن قد بلندش؟ پاشیده بند بندش با نیزه بسکه جسمش، شد جابجا اباالفضل هم دست داده از دست هم پا شده بریده در علقمه چگونه زد دست و پا اباالفضل؟ باید حسین میرفت چون خیمه در خطر بود میزد به سینه میگفت: آه آی خدا ! اباالفضل *یه دست زیر آب آورد برای اینکه آب بنوشه، اینا همش حرفه. معرفت عباس علیه السلام اصن این نیست. گفت...* این دست ز تن بریده بادا از حدقه برون دو دیده بادا هرچند که آب را نخوردم اما کف، در خنکای آب بردم کفّاره ی لمس آب این ست خوش باش که عاشقی همین است *اگر که دست زیر آب برد برا اینکه لحظه آخرم تداعی روضه بشه. "فذکر عطش الحسین." خواست برا تشنگی لب های ابی عبدالله گریه کنه و اِلّا...* چون‌ بود شاه تشنه، بعد از شهادتش آب از کوثر او ننوشید.. ای مرحبا اباالفضل در محضر عقیله، جز بر فراز نیزه بالا نبرد سر را، ای با حیا اباالفضل ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•چهار تا یل ام البنین... و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾ نه آب مانده برایم نه آبرو چه کنم؟ نه باده مانده نه چیزی از این سبو چه کنم؟ به فرض اینکه مرا سمت خیمه ها بردی اگر سکینه به من گفت آب کو، چه کنم؟ بدون دست شدم من که پای می‌کوبند عزیز فاطمه! درمانده ام بگو چه کنم؟ ببخش دیدن دست بریده باعث شد برات زنده غم ماجرای کوچه کنم؟ *کنار بدن من گریه نکن داداش...* چهار تا یل ام البنین فدات شوند تو را چو دوره کنند از چهارسو چه کنم؟ برای حنجر تو سینه ام به تنگ آمد اگر که نیزه نشیند بر این گلو چه کنم؟ *گفت چرا داری گریه میکنی؟ گفت گریه ام برا اینه داداش...* ببینم از سر نیزه سه ساله را، که کسی به قصد کشت دویده به سمت او چه کنم؟ *یدونه دیگشو برات بگم حسین...* و یا که از سر نیزه ببینم افتاده‌ست سرت به زیر سم و چکمه‌ی عدو چه کنم؟ *برای این داد بزن! حسین...* بگو ببینم اگر خواهرت شود جایی کنار رأس تو با شمر روبه رو چه کنم؟ *حسین من! عزیز دلم! آقا زین العابدین علیه السلام فرمود: هفت مرتبه بابای من بلند بلند گریه کرد. از این هفت مرتبه، سه جاشو برا اباالفضل نقل کردم. یه جا موقعی که میخواست بره. گفت سینه ام داره سنگینی میکنه، ابی عبدالله مشک آبو آورد دستش داد. برو قدری برا این بچه ها آب بیار. خودِ ابی عبدالله رکاب شد برا عباس. "إرکب بنفسی أنت"... سوار شو دورت بگردم. زین العابدین فرمود: اینجا بابام دست گردن عموم انداخته اینقدر گریه کرده بود، که وقتی عموم اومد با من خداحافظی کنه همه پیراهنش از اشک بابام تر شده بود. تو این گریه، اگه حسین گریه میکرد زینب کنارش بود آرومش میکرد. اما یه گریه ای کنار بدن داشت،" و بَکا بُکاء عالیا... "هرچی صدای گریه حسین بیشتر میشد، صدا هلهله ها بیشتر میشد. میشنوی صدا هلهله ها رو؟ به اندازه ای که میشنوی امروز باید داد بزنی. اما گریه آخریش، از همه مظلومانه تر بود. اهل خیام دارن نگاه میکنن. ابی عبدالله یه دست به کمر گرفته، یه دست به عنان ذوالجناح. برا اینکه بچه ها نبینن دیدن حسین داره با آستینش اشک هاشو پاک میکنه. آه... آه... از طرز اومدن ابی عبدالله و گریه هاش، سریع عمه سادات دوید تو خیمه، رباب دیگه آروم باش. حرف از آب نزنی یه وقت. بچه ها رو یه گوشه ای جمع کرد. می بینه حال برادرو. حسین نزدیک خیمه ها نشست رو خاکا. آه... دیگه پاها جون نداره. یه وقت دید یه نازدانه ای دوان دوان اومد. نشست رو زانوی بابا. اشکای بابا رو پاک میکنه. صدا زد "أبتا... أین عَمّی العباس؟" چرا بدون عموم برگشتی باباجان؟ رسم در عرب اینه، اگه کسی از دنیا میره، عمود خیمه اشو میکشن. خیمه که رو زمین میفته یعنی دیگه این خیمه صاحب نداره. برا اینکه همه حرفا رو یه جا جواب بده ابی عبدالله ، دیدن پاشد عمود خیمهٔ عباسو کشید. رو کرد به عمه سادات، صدا زد زینب جان زیاد وقت نداریم، اینا دارن میان سمت خیمه ها. برو گوشواره ها رو دربیار. برو گره معجرا رو محکم کن...* «ای حسین. دستا بیاد بالا. هرکجا هستی صدا ناله ات رو برسون علقمه. میخوای عباس امروز دعات کنه. از پرده جگر بگو یا حسین...» ┅═┄⊰༻↭༺⊱
|⇦•گر چه کم‌ هستند... و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• گرچه کم هستند خیلی، یار اما مانده است هر کسی که انتخابش کرده زهرا مانده است *چند بار حضرت فرمود: هرکی میخواد بره، بره. مثل امشبی رو هم نوشتن، که حضرت فرمود: چراغ ها رو خاموش کنید، مشعل ها رو خاموش کنید. اونایی که میخوان برن راحت بتونن برن، خجالت نکشن. دیگه کار جدی شده. فهمیدن هیچ خبری نیست. یه عده به احساس های دیگه اومده بودن دور ابی عبدالله. کم کم همه رفتن. صدای پاها میومد. زینب کبری میگفت آخ حسین. دارن تنهات میذارن داداشم...* بین طومارش زهیر و عابس و جُوْن و حبیب حُر که نامش هست اینجا، پس کجا جا مانده است؟ *همون روزی که جلو سپاه ابی عبدالله رو گرفت، سیدالشهدا میگفت: لا حول و لا قوه الا بالله. هرچی نگاه میکنم تو سپاه مایی، الان مقابل ما ایستادی؟! خیلی از ما همینطوری هستیما. خیلی. حضرت وقتی نگاه میکنه میگه من که نگاه میکنم تو که جزو گریه کنای جدّ منی، الان تو مجلس گناه چیکار میکنی؟ چرا مشغول گناهی؟ تو مگه گریه کن حسین من نیستی...؟* خیمه را تاریک کرد و خواست راحت‌تر رود هر غریبه که میان آشناها مانده است تا که از هم باز کرد انگشتها را، چشم هاش چون بهشتی شد که مابین دو دنیا مانده است *هرکدومشون یجور رجز خوندن امشب. بعضی هاشون رجز هاشون ممتازه مثل زهیر. خوشا به سعادت زهیر. چجوری ارباب مون بغلش کرد و خریدش. حسین جان! یه بارم ما رو اون طوری بخر آقا! ما با همه آلودگی هامون هیچ موقع نشده اگه یه خیمه امام حسینو دیدیم، دلمون باز شده. خیمه روضه امام حسین. بابا زهیر میگفت: خیمه منو یه جایی بزنید من چشمم به چشم پسر فاطمه نیفته. وقتی فرستاد دنبالش ابی عبدالله، نمی خواست بره. همسرش... یه موقع همسرت تو رو درِ خونه ابی عبدالله نگه میداره. اگه یه همچین همسری داری قدر بدون. از این همسر بچه هایی به وجود میان، این بچه هام میان در مسیر امام حسین میشینن نوکری میکنن. گفت خجالت بکش زهیر. پسر فاطمه دنبالت فرستاده. نمیخوای بری؟ لقمه رو نزدیک دهان آورده بود، گذاشت زمین با عصبانیت با غیظ، بلند شد. بریم ببینیم چی میگه. رفت، اینجا رو دیگه تاریخ هیچی ننوشته. کسی نبوده تو خیمه که بخواد ببینه ارباب چی بهش گفت. شاید حسین گفته زهیر! میای کمک مون بکنی؟ میای کمک مادرم بکنی؟ شاید اصن ارباب یه نگاه بهش کرد! نمیدونم. برگشت به همسرش گفت برو طلاقت دادم. برو خونه خودت. برو زندگیتو داشته باش. مال و اموال همه چی مال تو. من دیگه دنبال حسین دارم میرم، کربلایی شدم. حالا این زهیر، امشب چنان رجزی... حسین جان! بریم؟ اگه میخواستیم بریم که تو دنبال مون فرستادی. اگه هزار بار منو بکشن، بدنمو آتیش بزنن، خاکسترمو به باد بدن، بازم میام دورت میگردم. خیالش که از همه راحت شد، فرمود: بیاید حالا جایگاه تون رو فردا ببینید، مابین انگشتشو باز کرد. هی یکی به یک اومدن، خونه های بهشتی شون رو، قصرهای بهشتی شون رو، نعمت هایی که خدا براشون، کنار خونه ابی عبدالله... رسید به حبیب. تا رسید به حبیب، حبیب اومد دستای آقا رو بوسه زد. انگشتشو بست. گفت: حسین جان بهشت من تویی. تو هرجا باشی بهشت منه. از کارهای امشب ارباب تونه...* خار می‌چیند چرا هی از زمین این وقت شب در پریشانی بُرِیْر از کار آقا مانده است *گفت آقا داری چیکار میکنی؟ این وقت شب. فرمود: میان فردا این خیمه ها رو آتیش میزنن. بچه های من از این مسیر میدوئن. میخوام این خارها کمتر تو پای رقیه ام بره...* امشب از شرم لب اطفال، عباس آب شد شرمگین از شرم او عمری‌ست دریا مانده است با وجود وعده دادن های شمر بی وجود مثل کوهی پشت مشک‌ خیمه سقا مانده است ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• *عباس مثل کوه ایستاده، اما دل تو دلش نیست از امروزی که این نانجیب اومد جلو خیمه. پاسبان خیامِ امشب. هی با خودش میگه یه امشبو بچه های حسین میتونن راحت بخوابن. یه وقت دید از دور یه سیاهی داره نزدیک میشه. صدا زد، کیه داره به خیمه های حسین من نزدیک میشه؟ امشب پاسبان خیام عباسه. یه وقت دید صدا، صدای آشناست. صدا زد داداش من زینبم. دوید خودشو رو پاهای خانم انداخت. سیدتی و مولاتی... چرا از خیمه بیرون اومدید؟ صدا زد عباسم دلم شور میزنه داداش. چرا دورت بگردم؟ عباس اومدم یه چیزیو بهت بگم. قمر بنی هاشم هم میدونه خواهر چی میخواد بگه. چیه عزیز دلم؟ داداش یادته شب بیست و یکم ماه رمضون، وقتی بابام گفت بجز بچه های فاطمه همه از حجره بیرون برن، سرتو پایین انداختی توأم بری. فرمود: عباسم تو بایست با تو کار دارم...داداش یادته دستتو تو دست حسینم. قمر بنی هاشم داره اشک میریزه. یادمه براچی این حرفا رو میزنی؟ گفت داداش میشناسمت! اما دل من شور میزنه. شنیدم امروز برات امان نامه آوردن. اصلا شمر برا همین اومد نانجیب. اومد عباسو خجالت بده بره. گفت: دلت قرص باشه خواهر. فردا به اینا جنگو یاد میدم دورت بگردم. من، داداشام، هرکی تو این خیمه دور ابی عبدالله جمع شدن، تا آخرین نفس مون دور حسین میگردیم. تو خیالت راحت باشه...* خواهرش با گریه سمت خیمه‌اش راهی شده *با دل قرص اومد خیمه ابی عبدالله...* آخرین توصیه‌ی اُم‌ابیها مانده است بین خیمه زیر لب «یا دهر..» می‌خواند حسین گوئیا دیده‌ست عریان بین صحرا مانده است دست پشت دست می کوبد برای لحظه‌ای که عقیله دستِ‌تنها عصرِ فردا مانده است دور او جمعند امشب جان نثارانش ولی آه از آن ساعت که در‌ گودال تنها مانده است ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•با همه خدا حافظی... و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• *با همه خداحافظی کرد. نگاه کرد دید اسب حرکت نمیکنه. ابی عبدالله یه نگاه کرد. دید سکینه خانم دستای اسبو گرفته. عزیزم! رها کن بذا بابا بره. گفت نه قربونت برم. اول باید از اسب پیاده شی. ابی عبدالله اومد پایین. گفت: بابا من که میدونم این رفتن دیگه برگشت نداره. بابا کاری که با دختر مسلم کردی، با منم بکن برو. یه دست یتیمی ام رو سر من بکش. ما روضه خونا، روضه خوندن مون رو از حضرت سکینه سلام الله علیها ارث بردیم ها. چنان روضه خوند، ابی عبدالله پا به پاش گریه کرد. فقط هی نگاش کرد حسین گفت" لا تُحْرقی قلبی..." دلمو آتیش نزن. بذار بابا بره. با هرکسی ابی عبدالله یه طور وداع کرده. حالا میخواد بره، چند قدم ذوالجناح برداشت، یه وقت دید یه صدای ناله دیگه داره میاد. مهلاً مهلا یابن الزهرا... حسین... ابی عبدالله سریع عنان ذوالجناح رو کشید. صدا زینبه. نمیتونه حسین بره، برگشت. عزیز دلم! مگه نگفتم تو خیمه ها بمون. چیه قربونت برم؟ خانم عرضه داشت داداش، این لحظه رو دیگه دست من نیست. مادرم وصیت کرده. شب آخر منو در آغوش گرفت. صدا زد ظهر عاشورا کربلا من که نیستم. عوض مادر یه کاری رو انجام میدی ؟ مادرم گفت وقتی پیراهنو ازم گرفتی یاد وصیتش افتادم. حسین جان معذرت میخوام نگهت داشتم. باید وصیت مادر و انجام بدم. پیاده شو از اسب. یه وقت دیدن زیر گلوی حسینو بوسه زد. این وصیت رو انجام داد زینب. اما هنو نمیدونه علت چیه؟ چرا مادر نگفت پیشانیش رو ببوس. چرا نگفت دست حسینو ببوس. تا اون لحظه ای که اومد بالا تل زینبیه. نگاه کرد" و الشمر جالس علی صدره..." خنجرو رو حنجر برادر گذاشته. ای حسین... صدات عاشورایی باشه. صدا ناله ات برسه کربلا. حسین. صلی الله علیک یا سیدنا العطشان. یا حسین...* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•مردی غریب ... و توسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• امشب تمام کُوْن و مکان گریه می کند گریه کنید امام زمان گریه می کند زانو بغل گرفته ز غم های کربلا مردی غریب مثل زنان گریه می کند بی جوهر است ناله او از غم حسین آقای ما گرفته زبان گریه می کند گاهی به یاد ماتم یک شیرخواره است گاهی به یاد داغ جوان گریه می کند دست بریدهٔ قمر خانواده را بر سینه اش گرفته بر آن گریه می کند *میخوای بدونی آقات کجاست...؟* امشب کنار پیکر بی سر نشسته است در قتلگاه وقت اذان گریه می کند دارد سلام میدهد از روی ناحیه با اشک او زمین و زمان گریه می کند *خوب گوش بدی صدای سلام آقات داره میاد. "السلام علی الخد التریب... السلام علیک شیب الخضیب..." حسین...* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•غروب بود و تنی... و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• غروب بود و تنی چاک چاک در صحرا غروب بود و تنی روی خاک در صحرا غروب بود و روان،خونِ پاک در صحرا غروب بود و شبی ترسناک در صحرا غروب بود و زمان هجوم و غارت بود غروب بود و شب اول اسارت بود بیا به روضه‌ی قبل از غروب برگردیم که زیر سُم نشده لاله کوب، برگردیم نبود روی تنش سنگ و چوب، برگردیم نداشت زخم و تنش بود خوب، برگردیم نوشته‌اند مقاتل، دروغ باشد کاش بُرید خنجر قاتل، دروغ باشد کاش *بچه ها هممون بیاییم اینطوری فک کنیم...* گمان کنیم که او هم زره به تن دارد گمان کنیم که یک کهنه پیروهن دارد که جای سالم و بی زخم در بدن دارد گمان کنیم که این کشته هم کفن دارد *این از همه مهم تره...* گمان کنیم که هرقدر غصه و غم هست کنار زینب کبری هنوز مَحرم هست چقدر روضه‌ی جانکاه، کربلا دارد چقدر داغ جگرسوز، نینوا دارد رسیده دشمن و چشمش مگر حیا دارد! برای روضه‌ی زینب بمیر، جا دارد غروب بود و مقاتل که روضه‌خوان بودند مَحارم حرمش بین ناکسان بودند امام ظهر به نی بود و آیه بر لب داشت امام عصر دهم بین خیمه‌ها تب داشت اگرچه دختر حیدر غمی معذَّب داشت هوای معجر خود را همیشه زینب داشت * این روضه دیگه برا فرداس...* تمام دخترکان را سوار محمل کرد برای رفتن خود گریه کرد و دل دل کرد نداشت محرمی و مثل شمع سوسو زد به نیزه‌ی سر عباس خواهری رو زد گمان کنیم که چون دست را به پهلو زد *میخوای ببینی چجوری زینب سوار شد...* برای خواهرِ ارباب، ناقه زانو زد گذشت کرب و بلا، روضه‌ها نگشته تمام هنوز مانده مصیبت، امان امان از شام : محسن ناصحی ای خسته‌ی لب تشنه‌ی از حال رفته رفتی و بعد از رفتنت خلخال رفته رفتی ندیدی خواهر پرده‌نشینت مانند حیدر در دلِ جنجال رفته طوری شکستم در همین یک ساعت انگار از عمر بی تو بودنم صد سال رفته یک ماهه، شش‌ماهه به پشت خیمه دفن است برخیز که دشمن به استهلال رفته رفتند طفلان پا برهنه بین صحرا خار مغیلان هم به استقبال رفته گفت: حسین جان! از رنگ و روها می‌توان فهمید این را در این هیاهو چه کسی گودال رفته وقتی عروسک هست دست شمر یعنی در غارت خیمه همه اموال رفته *آزاد شد آب و... حسین جان! بذا یه خبر خوبم بهت بدم...* آزاد شد آب و اسیران جان گرفتند آزاد شد آب و رباب از حال رفته * همه رو آروم کرد. زیر یه خیمه نیم سوخته همه رو جمع کرد. به سختی بچه ها رو بی بی امشب داره مدیریت میکنه. یه وقت دید پشت خیمه ها یه صدا ناله داره میاد. هی داره این خاکا رو زیر و رو میکنه. میگه خانم همین جا دفن کرد این بچه رو. هرچی می گردم پسرم نیست. چنان داره ناله میزنه، حضرت زینب گفت، عروس مادرم! رباب جان! من اینا رو به سختی آروم کردم. چرا اینطوری داری داد میزنی؟ گفت خانم دست خودم نیست. تا حالا که آبو بسته بودن، علی که تو بغلم بود شیر نداشتم بهش بدم. حالا که یه جرعه آب بهم دادن، الان که شیر دارم دیگه شیرخواره ندارم...* آزاد شد آب و رقیه کاسه در دست دنبال لب های تو تا گودال رفته ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾ *امشب خیلی خانم اذیت شد. هی گشت یک به یک بچه ها رو سرشماری میکنه. امانت های برادر. خیلی هاشون که زیر دست و پا جون دادن. وقتی سرشماری میکرد، بی بی نگاه کرد دید دو تا از بچه ها نیستن. به خواهرش حضرت ام کلثوم گفت: عزیزم بلند شو! باید دوباره بریم بگردیم. دوتا لیف خرما روشن کردن، تو این بیابون، تاریک، ترسناک. هی یک به یک رفتن دیدن زیر دو تا بوته خار بچه ها دست گردن هم انداختن، هر دو جون دادن. بدن بی جان یدونه شون رو زینب گرفت، یدونه اشو ام کلثوم. دوباره اومدن نشستن، سرشماری کردن، بعضی ها شاخصن. یه بعضی ها رو آدم میشمره حواسش نیس. اما خب یه شیرین زبون داره این قافله مثه رقیه. تا نگاه کرد دید رقیه نیست. یهو بی بی از جا بلند شد. پاشو رقیه نیست. پاشو باید بریم دنبال رقیه. سه ساله حسینم. همینطور داره میاد، بی بی صدا میزنه، با اون صدای بی جوهر. رقیه جان! عزیز دلم! اینقدر گشت گشت دید صداش از کنار گودال میاد. اومده کنار بدن بی سر. عمه اومد بغلش کرد، عزیز دلم! تو اینجا رو چطور پیدا کردی؟ چطوری اومدی کنار گودال؟ گفت عمه، هی صدا میزدم أبتا! دیدم از این جا یه صدایی میاد. هی میگه نَفْسی... جونم...دشمن میگه. وقتی خیمه ها رو آتیش زدن، دیدم از وسط این خیمه های آتیش گرفته یه دختر بچه دامنش آتیش گرفته. دوان دوان اومد بیرون داره میدوئه. با پاهای برهنه رو خارها. دنبالش افتادم. یه وقت دیدم از ترس دستشو رو سرش گذاشت. اولین حرفی که زد گفت: ای مرد ما بابا نداریم. گفتم کاری باهات ندارم. اومدم آتیش دامنت رو خاموش کنم. اینا که از اینا مهر و محبت ندیدن. هی با تعجب نگاه میکرد. من آتیش دامن رو خاموش کردم، دیدم انگار یه چیزی میخواد بگه. اما دل دل میکنه نمیگه. گفتم چی میخوای ؟ بگو. گفت بگو ببینم تو خورجین اسبت یه مقدار آب پیدا میشه؟ سه روزه اینا آبو بستن. رفتم یه ظرف آب دستش دادم. دیدم هی نگاه به آب میکنه. هی داره اشک میریزه. گفتم مگه تشنه نبودی؟ چرا آب نمی خوری؟ گفت: به من بگو راه گودال از کدوم طرفه. هنوز صدا بابام تو گوشمه. هی میگفت آه! جیگرم داره از تشنگی میسوزه...* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
. |⇦•گریه کن ها همه از داغ ... گریز به کربلا اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ حاج‌ ●━━━━━━─────── گریه کن ها همه از داغ رضا گریه کنید *دستور آقامونه فرمود: اگه خواستید گریه کنید برا جد غریبم. اما مگه همیشه یه همچین شبی برای آقای غریب مون امام رضا گریه نکنیم! از مسیر امام رضا ما به مسیر ابی عبدالله رسيديم. خدایا کمک مون کن* گریه‌کن ها همه از داغ رضا گریه کنید شده مسموم ولی نعمت ما گریه کنید پاره ی قلب پیمبر جگرش پاره شده *دو نفرو پیغمبر فرمود پاره های تن منند. چکار کردن با پاره های تنش. شب آخره. یا امام رضا! من هرکجا روضه بی بی رو راحت بخونم محضر امام رضا سختمه. چه کردن با پاره های تن پیغمبر. یه پاره ی تنش مثل فردا، دیدن تو کوچه عبا رو سر کشیده. بعضیا نوشتن پنجاه مرتبه این راه کمو امام رضا هی رو زمین افتاد. هی صدا میزد یا زهرا! هرکی تو کوچه میخورد زمین ازین خانواده؛ یاد اون خانمی میفتاد. آخه هیچ کسی مثل فاطمه اینطور زمین نخورده. چنان نانجیب سیلی تو صورتش زد. گفت* «بردم پناه هر چه به دیوار بیشتر او پیشتر رسید و رهم بیشتر گرفت» پاره قلب پیمبر جگرش پاره شده به جگر سوخته ی زهر جفا گریه کنید خواهرش نیست که بر بی کسی‌اش گریه کند جای معصومه ی مظلومه شما گریه کنید گل بیارید و به همراه زنان نوغان *گفتن مهریه هامونو می بخشیم. ای والله به وفای این زنها! مهریه هامونو می بخشیم؛ اجازه بدید بریم تشییع جنازه. پسر فاطمه غریبه. اینقدر گل آوردن ریختن رو بدن امام رضا. الهی فدای اون بدنی بشم که وقتی زین العابدین داشت از کربلا میرفت، میگفت عمه گويا اینا ما رو مسلمونم نمیدونن. بدن های خودشونو دفن کردن، بدن بابای غریبم روی خاکا مونده* به غریبی غریب الغربا گریه کنید یاد آن لحظه که آن نور دل آل عبا آمد اما به سرش داشت عبا گریه کنید دو قدم رفته نرفته به زمین می افتاد سخت شد کار معین الضعفا گریه کنید نا ندارد که سر از روی زمین بردارد دستگیر همه، افتاده ز پا گریه کنید پسرش آمد و برداشت سرش را از خاک بعد از این بر غم شاه شهدا گریه کنید پسرش آمد و سیراب از این دنیا رفت همه بر تشنه لب کرب و بلا گریه کنید *تشنه لب کرب و بلا آب بهش ندادن چرا؟* بهر آن کشته لب تشنه که آبش دادند با سرِ نیزه و شمشیر و عصا گریه کنید باغریب الغربا بهر غریب گودال که بریدند سرش را زقفا گریه کند شاعر : ✍ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. امام رضا اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── "صلی علیک ملیک السماء، هذا حسین بالعراء، مقطع الاعضاء، مسلوب العمامه و الرداء، المجزوز الرأس من القفا" *جوادالائمه اومد. با هر کیفیتی بود آن قدر کفن های قیمتی و، بدن امام رضا رو با احترام غسل داد. با احترام کفن کرد. با احترام دفن کرد. گریز به نیمه های شب وقتی بنی اسد جمع شده بودن دور گودال، با تعجب داشتن به این بدن ها نگاه میکردن. یه وقت دیدن زین العابدین داره میاد. آقا فرمود: بنی اسد کنار برید؛ این بدن ها رو من خوب میشناسم. این بدن بریره. این بدن حبیبه. این بدن مسلم بن عوسجه ست. همه رو یک به یک دفن کردن تا رسیدن به گودال. یه بدن قطعه‌ قطعه. نه سر به بدن داره، نه پیراهن به تن داره. الان دیدی زنها میان، دسته بنی اسد میان، ازاین زنبیل ها میذارن. اینا همینطوری نیست. اینی که حضرت طلب کرد برید قطعه ای حصیر بیارید. حضرت نگاه کرد دید این بدنو هر عضوی برمیداره، یه عضو رو زمین میفته. باید با یه چیزی انتقال بدن تا کنار قبر. فرمود: برید یه قطعه حصیر بیارید. اگر نه تو این قبیله چند متر پارچه بود بخواد این بدنو کفن کنن. آقا دید این بدن کفن نمیشه. با هر کیفیتی بود بدنو آورد. میخواد دفن کنه. "بسم الله و بالله و فی سبیل الله، و علی ملة رسول الله" بدنو روونه قبر کرد. ایستادن، دارن گوش میدن. دیدن صدای حضرت نمیاد. گفتن شاید حالش بد شده. نزدیک تر اومدن. دیدن داره با بابا حرف میزنه. باباجان! رسم دین ماست؛ صورت میت رو، رو به قبله رو خاک میذارن. من با این بدن چه کنم؟ دیدن خم شد، لب ها رو به رگ های بریده. ای حسین* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•تسلیت ای حجت ثانی... ویژه شهادت ابا المهدی آقا علیه السلام اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ حاج‌ ●━━━━━━─────── تسلیت ای حجت ثانی عشر یا ابن الحسن زود بود از بهر تو داغ پدر یا ابن الحسن العجل العجل العجل یا ابن الحسن آقا جان! قرن ها چشم تو گریان است بر جدت حسین لحظه لحظه ریختی اشک بصر یا ابن الحسن العجل العجل العجل العجل یا ابن الحسن قرن ها فریاد زهرا مادرت آید به گوش از مدینه بین آن دیوار و در یا ابن الحسن *آقا جان یه خط برامون روضه بخون ما بریم تو روضه‌ی آقای غریب* از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین دست و پا می زد حسین زینب صدا می زد حسین *همه امشب با بی‌بی بگن ای حسین جان ای حسین جان * .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇