eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
32.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
806 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾ *امشب خیلی خانم اذیت شد. هی گشت یک به یک بچه ها رو سرشماری میکنه. امانت های برادر. خیلی هاشون که زیر دست و پا جون دادن. وقتی سرشماری میکرد، بی بی نگاه کرد دید دو تا از بچه ها نیستن. به خواهرش حضرت ام کلثوم گفت: عزیزم بلند شو! باید دوباره بریم بگردیم. دوتا لیف خرما روشن کردن، تو این بیابون، تاریک، ترسناک. هی یک به یک رفتن دیدن زیر دو تا بوته خار بچه ها دست گردن هم انداختن، هر دو جون دادن. بدن بی جان یدونه شون رو زینب گرفت، یدونه اشو ام کلثوم. دوباره اومدن نشستن، سرشماری کردن، بعضی ها شاخصن. یه بعضی ها رو آدم میشمره حواسش نیس. اما خب یه شیرین زبون داره این قافله مثه رقیه. تا نگاه کرد دید رقیه نیست. یهو بی بی از جا بلند شد. پاشو رقیه نیست. پاشو باید بریم دنبال رقیه. سه ساله حسینم. همینطور داره میاد، بی بی صدا میزنه، با اون صدای بی جوهر. رقیه جان! عزیز دلم! اینقدر گشت گشت دید صداش از کنار گودال میاد. اومده کنار بدن بی سر. عمه اومد بغلش کرد، عزیز دلم! تو اینجا رو چطور پیدا کردی؟ چطوری اومدی کنار گودال؟ گفت عمه، هی صدا میزدم أبتا! دیدم از این جا یه صدایی میاد. هی میگه نَفْسی... جونم...دشمن میگه. وقتی خیمه ها رو آتیش زدن، دیدم از وسط این خیمه های آتیش گرفته یه دختر بچه دامنش آتیش گرفته. دوان دوان اومد بیرون داره میدوئه. با پاهای برهنه رو خارها. دنبالش افتادم. یه وقت دیدم از ترس دستشو رو سرش گذاشت. اولین حرفی که زد گفت: ای مرد ما بابا نداریم. گفتم کاری باهات ندارم. اومدم آتیش دامنت رو خاموش کنم. اینا که از اینا مهر و محبت ندیدن. هی با تعجب نگاه میکرد. من آتیش دامن رو خاموش کردم، دیدم انگار یه چیزی میخواد بگه. اما دل دل میکنه نمیگه. گفتم چی میخوای ؟ بگو. گفت بگو ببینم تو خورجین اسبت یه مقدار آب پیدا میشه؟ سه روزه اینا آبو بستن. رفتم یه ظرف آب دستش دادم. دیدم هی نگاه به آب میکنه. هی داره اشک میریزه. گفتم مگه تشنه نبودی؟ چرا آب نمی خوری؟ گفت: به من بگو راه گودال از کدوم طرفه. هنوز صدا بابام تو گوشمه. هی میگفت آه! جیگرم داره از تشنگی میسوزه...* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•ای کشته ای که جان... و توسل به باب الحوائج حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج میثم‌مطیعی•✾• بی بی سلام ماه محرم شروع شد.همین الان یه نگاه به ما بنداز ما دیر رسیدیم. نوکرات،عاشقای پسرت،خیلی قبل تر رزق گریه محرم رو گرفتن.خیلی هاشون فاطمیه،همون شب شام غریبان کار رو تموم کردند.از اون موقع تا الان منتظر محرمند.ما دیر رسیدیم یه نگاه به ما بنداز.به خاطر دل علی یه نگاه به ما بکن؛ما بتونیم برا پسرت گریه کنیم.شب اوله شب حضرت زهراست.بی بی جانم به حق اون لحظه ای که اگه پسرت گودی قتلگاه تمام توانش رو جمع کرد؛روی زانو نشست؛یه نگاهی به سمت خیمه ها انداخت.به حق اون لحظه ای که تمام توانت رو جمع کردی از جا بلند شدی..دنبال حیدر می دوید.بلند شد.دنبال علی می دوید.زبان حال علی این شد.* زهرای من! در وسط کوچه تو را می زدند کاش به جای تو مرا می زدند زهرای من! چرا شده گوشهٔ چشمت کبود؟! به من بگو: مگر علی مرده بود؟! وای من و وای من و وای من میخ در و سینه زهرای من *یه زنی بین در و دیوار صدا زد:"یا ابتاه هکذا یُفعلُ لابنَتِه"همین بانو عصر عاشورا صدا زد:"بنی قتلوک،ذبحوک و من الماء ذبحوک"* میان این همه نوکر به فکر من هم باش منی که از همه جز تو،عجیب، خسته شدم بوی بهشت می وزد از کربلای تو ای کشته ای که جان دو عالم فدای تو دیوانه وار آمده ام تا به قتلگاه وقتی به استغاثه شنیدم صدای تو *یه وقت صدا زد"هل من مُغیث یغاثنا لوجه الله؟! " * در حیرتم چه شد که نشد آسمان خراب وقتی شنید، ناله وا غربتای تو *عصر عاشورا شد"وَ عَزَمَ علی لِقاء قومِه بِمُهجتِه" دیگه خودش اراده میدان کرد.یه نگاه به راست و چپ کرد."و نظراََ یمینا و شمالا"هی نگاه کرد" فَلَم یَره مِن اصحابِه اَحَداََ"هیچ کسی رو ندید.اول صدا زد: "یا مسلمَ بنَ عقیل"مسلم کجایی؟!"یا هانی بن عروه"مسلم که کربلا نبود.مسلم کوفه شهید شد،نهم ذی الحجه.حاج آقامجتبی می فرمود: مسلم ابن عقیل باب الحوائجه پیغمبر فرمود:من عقیل رو دوبار دوست دارم...یکی به خاطر اینکه عقیل رو دوست داشتم.یکی اینکه خدا یه پسری به عقیل میده؛در راه محبت نوه من شهید میشه.آی مسلم آقا صدات کرد.تو کجا صداش کردی آی غریب کربلا؟! آی غریبا! آی بی کسا!نماز عشا رو در مسجد خوند، پشت سرش رو نگاه کرد؛ دید سی نفر باهاشن.آمد آستانه مسجد؛یه نگاه انداخت،دید فقط ده نفر موندن.همچین که پا به آستانه کوچه گذاشت، یه نگاه به عقب انداخت، دید هیچ کسی باهاش نمونده" فَمَشی مُتَلَدِّدا فی اَزِقَّه الکوفه"تنها و سرگردون و حیرون تو این کوچه ها میگشت؛رسید در خونه این بانو،در خونه پیرزن نشست؛طوعه در رو باز کرد.یه مقداری صبر کرد،دید نمیره.صدا زد ای بنده خدا چی میخوای؟ گفت: یه ذره به من آب بده. آب خورد؛همین جور نشست. صدا زد:"یا عبدَ الله اَلَم تَشرَب؟! "مگه آب نخوردی؟"لا، جُلوس علی بابی"درست نیست در خونه من بشینی.بلند شو برو سراغ زن و بچه ات.برو سراغ خانواده ت."ما لی مثلی اهل و لا عشیره"من تو این شهر،کسی رو ندارم. کی هستی؟من مسلم بن عقیلم..* کرم نما و فرود آی که خانه،خانه توست. .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
و توسل به باب الحوائج حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج میثم‌ مطیعی•✾• انقدر بهش خدمت کرد،انقدر رفت، اومد. پسر خبیثی داشت این پسر ملعون رفت مسلم رو لو داد.رفت در خونه مسلم شلوغ شد.قبل از اینکه از خونه بیرون بره؛حسابی از این پیرزن تشکر کرد.یه نگاهی به این پیرزن کرد،فرمود:شفاعت پیامبراکرم رو نصیب خودت کردی به من پناه دادی.رفت؛جنگ نمایانی کرد..انقدر شبیه مولا شد عاشق همیشه شبیه معشوق میشه. از بالای پشت بوما بهش سنگ میزدند آتیش پرتاب می کردند،با شمشیر لبش رو بردیدند،گفت برام آب بیاریدظرف آب رو بالا آورد تا خواست تناول کنه،خون از لب و دهانش به داخل آب ریخت.شروع کرد های های گریه کردن یک نفر گفت:خجالت بکش! داری گریه میکنی؟ برا کار بزرگی قیام کردی "والله مالی بکیتُ" من برای خودم گریه نمی کنم من برای خودم مرثیه نمیخونم. ابکی للحسین و آل الحسین چی گفتم؟! آقا عصر عاشورا مسلم رو صدا زد و مسلم هم یه جا آقا رو صدا زد.قبل از اینکه سر از بدنش جدا کنند؛یه نگاه به افق کوفه انداخت صدا زد "یا اباعبدالله! اِرجِع فِداکَ بابی و امی"پدر و مادرم به فدات، برگرد. عصر عاشورا که امام حسین صداش کرد چند نفر دیگه هم صدا زد.یا بریر! یا زهیر! یا حبیبَ ابن مظاهر!.این یه دونه اش به درد ما می خوره صدا زد:یا حرالریاحی! توبه کار من کجایی؟ یا علی بن الحسین! پهلوونا کجایید؟ بیاید از خیمه های من دفاع کنید...* یه کنج از حرم بهم جا بده دلم تنگته،خدا شاهده هوای حرم،هوای بهشت ببر کربلا به جای بهشت .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•ای صد ذبیح ... و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج میثم‌مطیعی•✾• خورشید و ماه و جنّ و ملک خون گریستند وقتی میان لُجّۀ خون بود جای تو رفتی به پاس حرمت کعبه به کربلا شد کعبۀ حقیقیِ دل، کربلای تو اجر هزار عمره و حج در طواف توست ای مروه و صفا به فدای صفای تو با گفتنِ «رضاً بِقَضائِک» به قتلگاه شد متّحد رضای خدا با رضای تو تا با نماز خوف تو گردد قبول حق شد سجده‌گاه اهل یقین خاک پای تو تو هرچه داشتی به خدا دادی ای حسین! فردا خداست جَلّ جَلالُه جزای تو اندر مِنا ذبیح یکی بود و زنده رفت ای صد ذبیح کشته شده در منای تو! برخیز و باز بر سرِ نی آیه‌ای بخوان ای من فدای آن سرِ از تن جدای تو! خون خداست خونِ تو و جز خدای نیست ای کشتۀ خدا! به خدا، خون‌بهای تو ما را خشوع بندگی آموز، چون خداست در مجلس عزای تو صاحب‌عزای تو... آن‌جا که حدّ ممکن و واجب بُوَد، تویی ای منتهای اوج بشر، ابتدای تو... : سید محمد علی ریاضی یزدی ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•روضه برای حضرت مسلم... و توسل به باب الحوائج حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده نفسِ کربلایی محمد عطااللهی•✾• ماه محرم آمده یا صاحب العزاء بر دوش توست شال عزا صاحب العزاء قربان پلک زخمی تو یا ابالغریب *قربون اون چشمایی که این چند شبه از گریه زخم میشه امام رضا علیه السلام برا روصه جدشون مجلس عزا میگرفتن اونایی که میومدن مجلس امام رضا میدیدن چشمشون زخم شده میفرمودن : برا جد غریب ما بلند بلند گریه کنید* قربان پلک زخمی تو یا ابالغریب روضه گرفته ای تو کجا صاحب العزاء آقاجان ای صاحب عزای محرم بیا دگر یک سر بزن به مجلس ما صاحب العزاء بین کدام خیمه تو خون گریه میکنی کجا خیمه عزا زدی حجه ابن الحسن بین کدام خیمه تو خون گریه میکنی در کوفه یا که کرب و بلا صاحب العزاء روضه برای حضرت مسلم گرفته ایم مجلس به پاست بی تو چرا صاحب العزاء *بی مقدمه بریم حرم قشنگ مسلم ابن عقیل خوش بحال زائرایی که امشب کوفه کنار مضجع شریف مسلم ابن عقیلن تو زیارتنامش اومده"السلام عليك أيها الفادى بنفسه و مُهجته، الشّهيد الفقيه المظلوم، المغصوب حقّه، المنتهك حرمته" سلام به اون آقای جان نثار فقید، شهید، مظلوم که حقش غصب شد حرمتش شکست. مسلم وقتی وارد کوچه شد همون هجده هزار نفری که نامه نوشته بودن باهاش بیعت کردن.اول ابتدا وارد کوفه شد تا قبل از این که ابن زیاد وارد کوفه بشه مردم بیعت کردن گروه گروه میومدن اما یه دلشوره ای ته دل مسلمه اینجا بود نامه نوشت به ابی عبدالله حسین جان بیا آقا..قربون مظلومیتت برم اما بعد چندین روز گذشت از اومدن مسلم یه شب نماز مغربو خوند به عشا که نرسیده دید مسجد خالیه همه رفتن.تنها و مظلوم ایستاد بین مسجد فهمید اینا دیگه دلاشون با ابی عبدالله نیست.لذا یکه و تنها کوچه های کوفه رو گذر میکرد...* شکنجه دیده امو و خسته و پریشانم از اینکه نامه نوشتم بیا پشیمانم تو را به جان رقیه حسین کوفه نیا فدای تو بشوم ای پسر عمو جانم سرم به سر در دارالاماره نذر تو شد ببین فدای سرت که شکسته دندانم آخه براش آب آوردن دندون افتاد میون ظرف آب اینقدر که سنگ زدن.اینقدر حضرت رو هتک حرمت کردن نذاشتن حتی حضرت حرف بزنه* نیا تو را قسمت میدهم به جان ریاب برای آل رقیه عجیب حیرانم برای طفل رضیع تو حرمله امروز سه شعبه داده سفارش اگر که گریانم من سنگ میخورم به گناه محبتت این صورت شکسته به قربان صورتت *همینطور خون از صورت مسلم جاری بود هی دورو برشو نگاه میکرد تنها مونده بود دیگه* افتاده ام زمین و به یاد تن توام من غصه دار زیر لگد بودن توام حسین‌جان! تیر سه شعبه دیده امو و آب از سرم گذشت یک لحظه حال و روز رباب از سرم گذشت گودال براش کندن آقای ما رو انداختن میان گودال دورش رو گرفتن یه عده با سنگ میزدن نتونه نگاه کنه و گرنه مسلم ابن عقیل دلاوری بود جنگاوری بوده بعد شمشیر و نیزه ها رو پرتاب کردن حصرت نشست میان گودال چه کردن؟دستان حضرت رو بستن کشون کشون تو کوچه های کوفه دارن میبرنش هی گریه میکرد. اولش اینه آدم میپرسه مگه مرد جنگی گریه میکنه؟دلاور بوده مسلم ابن عقیل وقتی بردنش بالای دارالاماره هی میومد سرک میکشید اینطرفو اونطرفو نگاه میکرد اون نانجیب طعنه زد مسلم چرا گریه میکنی مگه مرد گریه میکنه..چرا این ور واون ورو‌نگاه میکنی.حیران چه هستی مسلم فرمود: نامرد برا خودم گریه نمیکنم من نامه نوشتم حسین مردم تو رو میخوان آماده ان..گریه ام برا اینه آقای من با زن و بچه ش داره میاد آوره بیابونا شده* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
و توسل به باب الحوائج حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده نفسِ کربلایی محمد عطااللهی•✾• با قلب خونین و چشمای گریون موندم غریب و بی سروسامون وای از غریبی آقا! اینجا همه از ما طلبکارن همه فقط به فکر آزارن دست از سر تو برنمیدارن وای از غریبی کوفه نیا بخاطر اصغر که روی دست تو میشه پرپر کجا؟پیش چشای خسته مادر وای از غریبی این کوفیا چشم نظر دارن خواهر تو رو آروم نمیزارن از اهل بیتت اینا بیزارن عزیز زهرا *داره التماس میکنه..* قافله رو مدینه برگردون نذار بشه زینب چشاش گریون چشم علمدارت نشه پرخون حسین عزیز زهرا نذار به خواهرت جسارت شه نصیب بچه هات اسارت شه تموم پیکر تو غارت شه *یخ عده مردم بالای دارالاماره رو نگاه میکردن چیکار میکنن با بدن مسلم ابن عقیل..یه وقت دیدن سر از بالای دارالاماره پایین افتاد..شاید مسلم ابن عقیل که بچه هاشم کوفه بودن تو دلش این بود خدا هیچ بچه ای سر بریده باباشو نبینه. با بدنش چه کردن.. آوردن بازار قصابا بدنشو آویزان کردن مردم نگاه میکردن این همون آقاییه که چند روز پیش مردم باهاش بودن دورش بودن الان آویزان بازار قصابها شده..بمیرم برات..خبرش رسید به کاروان ابی عبدالله حضرت فرمود:" انالله و انا الیه راجعون"اولین کاری که حضرت کرده فرمود: دختر مسلم رو صدا بزنید بیاد مردم این دختر بابا نداره احترامش واجبه به همه اهل کاروان آقام سفارش کرده یتیمو احترام بذارید.اما بمیرم برای بچه های یتیم حسین..وقتی این زن و بچه رو وارد کردن جلوشون نان‌ و خرما صدقه می انداختن.. بی بی جان ما این صدقه ها رو جمع کرد فرمود: صدقه بر ما بچه های پیغمبر حرومه ببرید این نان و خرما رو ...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•اختیار دل ماست... و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده نفسِ کربلایی محمد عطااللهی•✾• اختیار دل ما هست بدستان خودش هر که در مجلس او آمده دعوت دارد حرم اوست به هر جا که بر او گریه کند کربلایش بخدا این همه وسعت دارد روز محشر که غنیمت نخرند از آدم پیرهن مشکی ما هست که قیمت دارد گریه کردیم برایش که خودش فرموده اشک چیزیست که بر زخم طبابت دارد * به اون عاشق دلسوخته به اون ولی خدا حضرت فرمود: به شیعیان ما بگو اگه می خواید زخمای تن من خوب بشه برا من گریه کنید برای من اشک بریزید چون اشک تون مرهم این زخمای منه.* دست جمعی به سرش ریختن این مردم همه رفتن ولی شمر سماجت دارد *آری کربلا همان سرزمینیه که ابن عباس میگه در صفین بین راه رسیدیم سرزمین نینوا. امیرالمؤمنین از خستگی قدری خوابش برد.ابن عباس میگه یوقت دیدم هراسان از خواب پرید.*هی صدا می زد حسینم "غریباً وحیدً فریدا"ابن عباس میگه سئوال کردم آقا جان چی شده چه خوابی دیدید اینجوری هراسان از خواب پریدید؟ آقا فرمودند: ابن عباس خواب دیدم اینجا حسینم بین خون داره دستو پامی زنه.همین کربلایی که روز دوم محرم کاروان امام حسین می رسه اینجا همونجاییه که پیغمبر وعده اش رو داده امیرالمؤمنین به حضرت زهرا وعده اش رو داده. تو شکم مادرش فاطمه بود.چون پیغمبر رسید دید گریه می کنه فاطمه سئوال کرد چرا دخترم گریه می کنی ؟عرضه داشت بابا چند روزه جگرم با این بچه ای که تو شکممه سوخته.مگه چی میگه؟ عرضه داشت میگه" انا الغریب "من غریبم مادر پیغمبر پا بپای فاطمه گریه می کرد دلداریش می داد. گفت: آیا چیز دیگری هم گفته که امروز اینقده جزع و فزع می کنی ؟ گفت بابا امروز همش میگه" انا العطشان انا العطشان، انا العطشان، انا العطشان" مادر من تشنمه پیغمبر فرمود: صبر کن من خودم برات میگم این بچه دلیل داره هی غربتش رو میگه تشنگیش رو میگه. پیغمبر فرمود: فاطمه جان یه جایی حسینم رو می کشند که دو تا نهر آب از کنارش رد میشه تشنه اس ولی کسی به پسرم آب نمیده.اینقدر مادر و پدر گریه کردن برا این مصیبت. خیلی ابی عبدالله سخت بدنيا اومده تو شیش ماهگی وقتی حضرت زهرا گذاشتش توی گهواره روایته میگن آخه ما عادتمون اینه مادر کنار گهواره می‌شینه یه چیزی میگه.. لالا لالا لا لا لالا لا لا لالا. یعنی اصلش همینه مادر باید برای بچه لالایی بخونه اما این پسر فرق داره مادر بجای لالایی می دونی چی می خوند..هی میگفت کربلاکربلا کربلاکربلا..یه چیزی پیغمبر گفت که کربلا اتفاق می افته فاطمه یادش نرفت.. کربلااااااا کربلااااااا کربلا.اونوقت گفت یا رسول الله اولش تا شنید بین دو نهر آب سر از بدنش جدا می کنن گفت من این بچه رو نمی خوام. اگه قراره بچمو اینطور بکشن بخدا بدنيا نیومده نمی خوامش پیغمبر فرمود: صبر کن. چرا ؟چون یه نویدی پیغمبر داد.فرمود: مهدی! آن منجی عالم که قراره بیاد دادرس همه عالم باشه از صلب حسینه غصه نخوری حسینم رو شهید می کنن به فجیع‌ترین وضع حسین منو می کشند اما فاطمه جان بچه های حسین یکی پس از دیگری حجت خدا روی زمین می شن تا مهدی صاحب الزمان بدنيا بیاد و منجی مهم بود برای حضرت زهرا تا اینو شنید آروم شد .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده نفسِ کربلایی محمد عطااللهی•✾• یه سئوال کرده گفت: بابا فقط می خوام بدونم مادرم دلم آروم بشه آیا کربلا کسی هست کمکش کنه ؟کسی بچه امو یاری می کنه شما هستی؟ امیرالمؤمنین، من هستیم؟ فرمود: هيچکی نیست در عالم باطن هستیم ولی در عالم ظاهر نیستم. پس کی برا حسینم عزاداری می‌کنه..پیغمبر من و شما عزادارا رو گفته یه عده جمع می شن آخر الزمان مثل مادر مرده ها مثل جوون از دست داده ها برا حسینت گریه می‌کنن اینقده خوشحال شد فاطمه.عرض کرد یا رسول الله! والله قیامت تا دونه دونه شون رو شفاعت نکنم بهشت نمیرم.رسید کربلا هفت مرکب عوض کرده دید حرکت نمی کند زهیر را صدا کرد. زهیر سئوال کن ببین این سرزمین چه نامی داره.بزرگای قوم را جمع کردن یکی صدا زد آقا اینجا رو غاضریه میگن، یکی گفت اینجا رو نینوا میگن ،یکی گفت شاطی الفرات میگن اسمای مختلف آوردن نه انگار میدونه باید کجا بیاد فرمود: آیا نام دیگری دارد یا نه؟ یوقت پیرمردی بلند شد صدا زد کربلا. تا اسم کربلا رو آورد فرمود: همینجاس عباس خیمه ها رو بزن..* کربلا مهمون از راه اومده آب و جارو کن مسیر حرمو می دونی که واجبه نگه داری حرمت این حرم محترمو قدماشون رو روی چشات بذار اهل بیت عترت و نبوتن دامن پاکشونو رها نکن این خونواده سخاوتن عزت و کرامته الهی شونه هر امیر و شاه رو بنده می کنه یه سه ساله توی این قافله هست که نگاش مرده رو زنده می کنه حواست باشه که هیچ نامحرمی سایه مخدراتو نبینه کربلا کاشکی می شد کاری کنی تا رباب شط فراتو نبینه خاطرت باشه که زینب از حسین نباید یه لحظه هم جدا شه وقتی می خواد از ناقه پیاده شن حواست خیلی به بچه ها باشه خدا اون روز رو نیاره بچه‌ها طرف گودی قتلگاه برن با پاهایی که مثل گل نازکه روی خارای بیابونا برن میگه جمع شدن دیدن همه از محملا پیاده شدن یه محمل موند چون تشریفاتش فرق می کنه اونم محمل زینبه..حالا نوبت زینب رسید فرمود: همه برن کنار رکابدار ابوالفضله..آین محمل فرق داره دختر امیرالمؤمنین نشسته ابن خانم پنجاه وشس ساله تا حالا کسی قامتشو ندیده وقتی پیاده شد نذاشت پاش مستقیم به زمین بخوره تا اومد پایین دید علمدار زانو زده رکابشو گرفته علی اکبر یه طرف قاسم یه طرف با یه تشریفاتی‌ آوردنش عقیله بنی هاشم رو..تا رسید کربلا گفت حسین من که نرفته بودم جز مجلس زنانه برگرد تا نبینم دشنام و تازیانه *آخ برگرد برگرد برگرد یه دلشوره ای گرفت تا پیاده شد ازناقه یه وقت دید طبل جنگ می زنن آی گریه کن آماده ای یا نه ..گفت: ای کاش مینوشتی ما شیر خواره داریم یا دختران کوچک در این عماره داریم گر محملی عروسی با گاهواره داریم نه راه نه پای راه رفتن نه راه چاره داریم *رباب رو نشون حسین داد گفت رحم کن به این مادر* لب‌های ما از امروز از آفتاب خشکید تا دید حجم لشکر از اضطراب خشکید برگرد ای برادر شیر رباب خشکید «حسین جان حسین جان .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•من در این وادی ... و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ کربلایی مجید دلشاد •✾• "السلام علی المهدی و علی آبائه" به سر دارم هوای کویت ای دوست دهم جان رونمای رویت ای دوست دگر حاجت به عطر گل نداشتم رسد بر مشامم بویت ای دوست «یا صاحب الزمان یا صاحب الزمان » نمی‌دونم غم دل با که گویم سراغ کویت ای گل از که جویم شود آیا که روزی مقدمت را گهی بوسه زنم گاهی ببویم «یا صاحب الزمان یا صاحب الزمان» *سلام باد به روح مطهرت زینب.. وقتی از آقا پرسیدن مولا جانم! به کدام یک از اهل بیت آل الله بیشتر توسل پیدا کنیم؟حضرت فرمودند: به عمه جانم زینب به عمه جانم زینب.. این روزها و این ایام ایام اسارت عمه ی سادات زینبه، زینبی که داغ شش برادر دیده، زینبی که داغ دو فرزند، برادرزاده‌ها، خواهرزاده ها اون روزی که داشت یازدهم محرم از کربلا خداحافظی می‌کرد حرفش این بود..* من در این وادی چو پا بگذاشتم هجده محرم به گِردم داشتم شش برادر در کنارم بوده است دور خیمه پاسدارم بوده است باغ من هم ارغوان هم یاس داشت لاله زارم لاله چون عباس داشت حال خالی گشته از گل دامنم نیست حتی غنچه‌ای در گلشنم *داداش یادته هر موقع مدینه قصد زیارت جدم پیغمبرو می‌کردم پدرم علی پشت سرم شما سمت راستم برادرم حسن سمت چپ کسی قد و بالای زینب را نبینه...* یاد داری در مدینه با حسن راه پیمودی دوشادوش من غافل از خواهر نگردیدی دمی تا نباشد گرد من نامحرمی حال بین نامحرمان گرد منند خنده بر زخم درونم می‌زنند *حسین جانم حسین جانم حسین جانم، همیشه یار و یاورم بودی داداش..* لطف خود را باز یارم کن حسین خیر از جا و سوارم کن حسین به زینب چه گذاشت از دوری و هجران برادر.. زینبی که شرط ازدواجش با عبدالله این بود عبدالله من هر روز باید حسینمو ببینم..عبدالله! هرجا حسینم بره منم باید برم حالا این چند روز و هجران حسین برا زینب حسینم...* چند روزِ که داداش تو رو ندیدم من تو غربت کوفه، چه‌ها کشیدم من نبوده یک روز هم ازت جدا باشم توی مصیبت‌ها غریب و تنهاشم نرفته از یادم وقتی توی گودال سینه سوزانت چگونه شد پامال حسین جان وقتی اومدم کنار بدنت، استخوان‌های سینت خرد وقتی که رأست شد همسفرِ زینب سایه شدی بر نی روی سر زینب * تا نگاه کرد دید مردم دارن با انگشت طرف آسمونو نشان میدن چه خبره ؟ سر از محمل بیرون آورد.. یا صاحب الزمان انشالله هیچ خواهری این منظره را نبینه، دید سر برادر بالای نیزه..حسینم داداش! ای هلال مه زینب که تو انگشت نمایی دو سه روز است بگو ای سر بریده کجایی؟ بس که مشتاق تو از دوریت ای سر شده بودم بود نزدیک که جان بسپارم از داغ جدایی، *حسینم اگر با من حرف نمی‌زدی من تحمل می‌کنم لااقل چند جمله با این دختر صغیرت حرف بزن ..* ناز پرورده ات این طفل سه ساله به شب و روز می‌کشد ناله ی جانسوز که ای باب کجایی... "وَ سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مُنقَلَبٍ ینقَلِبونَ یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین. اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة." ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•سری به نیزه بلند... و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج حسن خلج •✾• "السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین" * کاروان وارد کوفه شد ای وای زینب.. هیجده تا گلهای زهرا جلو چشم زینب از کربلا تا کوفه پر پر شدن. بابا وقتی یکنفر از دنیا میره میبینن دخترهاش خواهرهاش مادرش بی تابی میکنن اطرافیان میگن عکس و از جلو چشماش بردارید آی زینب، آی لیلا، آی سکینه، آی رقیه ...وااای رباب از کربلا تا کوفه هر وقت سرشون و بلند کردن دیدن سرها بالای نیزه است..* سری به نیزه بلند است در برابر زینب خدا کند که نباشد سر برادر زینب *مگه میشه سر برادر زینب نباشه..شاعر چی داری؟ میگی خوب نگاه کن ببین سر سر حسینه خب آخه نگاه کردم نشناختم سرو‌ چطور نشناختی؟ سرت آشفته چطور شده سر آشفته شده به چند دلیل سر آشفته شده یکی که هر کی رسید قربة الی الله سنگ برداشت یکی اینکه یکی دوشب پیش تو خونه خولی بوده رو خاکسترهایی که نمیدونم آتیش داشته یا نه، اما آشفتگی این سر نه مال سنگه نه مال تنوره.. مال اینه که راوی میگه هنوز آقامون زنده بود نعل اسباشونو عوض کردن...تو مصیبتای حسین دست بالا دست بسیار است اینایی که گفتم مال تن ابی عبدالله است مال گوشت و پوست و استخون ابی عبدالله است اما بقیه بیت و گوش بدی میبینی جان حسین آتیش گرفته..* سرت آشفته اما به تشییع سرت شهر به شهر راه افتاده ببین خواهر آشفته ترت داره حرف می‌زنه زینب هفتاد دو داغ دیده زینب اسارت کشیده زینب از همه مصیبتهاش بدتر زینب بی حسین داره حرف میزنه اهل کوفه گفتن علی زنده شده صدا ،صدای صلابت علیه، نطق، نطق علیه وای بر شما مردم پسر فاطمه رو‌کشتید شهرتون و چراغونی کردید رقص و پایکوبی میکنید چشماتون خشک مباد با عتاب با خطاب علوی..یکمرتبه دیدن لحن سخن زینب عوض شد صدانرم شد هلال یک شبه ی زینب کجا بودی سه شبانه روزه راوی میگه دیدم چشمش افتاده به سر بریده حسین بالای نیزه..گفت ندیدم چه کرد زینب اما یکوقت دیدم از زیر مقنعه ی بی بی از پیشانی خانم خون تازه جاری شد گمان میکنم سر و به چوبه محمل کوبید مگه میشه سر تو شکسته باشه سر زینب سالم باشه.. یک حسینی بگو صدات به حرم ابی عبدالله برسه هر کجا هستی بگو حسین...* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•در حریم قدس... و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حجت الاسلام سید رضی مرتضوی•✾• در حریم قدس محرم زینب است آنکه بر غم هست خاتم زینب است ناخدای کشتی غم زینب است تا نفس بر سینه صبح و شب کند دم حسین و بازدم زینب بوَد *شاید همین ایام بود داره خطبه میخوانه پیرمردای کوفه دیدن صدای امیرالمومنین میاد دویدن آمدن دیدن دختر حیدر کرار زینب کبری داره خطبه میخواندیک دفعه دیدن لحن خطبه عوض شد. بی بی زینب کبری دید صدای قرآن خواندن میاد سربلند کرد دید سر برادرش حسین بالای نیزه... داداش هر مصیبتی میدونستم همه رو مادرم زهرا بمن گفته بود اما نمی‌دونستم قراره سر تو پراز خون بالای نیزه باشه.. نمیدونم رقیه ی نازدانه در بغل زینب چه حالی شد باز حضرت زینب لحنش و عوض کرد خودش و فراموش کرد صدا زد..برادر اگه با من حرف نمیزنی با این دختر کوچولو حرف بزن داره قلبش از غصه آب میشه نوشتن چنان سر رو‌ بر چوبه محمل کوبید...« صلی الله و علیک یا ابا عبدالله» در جهان تا زنده ام گویم ثنایت یا حسین دست حاجت میبرم پیش خدایت یا حسین ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•.مسافرم من و‌ گم‌ کرده.. و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج رضا عاصی •✾• مسافرم من و گم کرده کوکبِ اقبال نه شوقِ بدرقه دارم، نه شورِ استقبال چراغِ راه به جُز آهِ من نمیباشد کسی گلاب سرِ راهِ من نمیپاشد من از نواحیِ « اللهُ نور » می‌آیم من از زیارتِ سر در تنور می‌آیم من از مشاهد‌ه‌ی بیتُ الحرامِ بزمِ وفا من از طوافِ حضور می‌آیم درونِ سینه‌ام اِشراقِ وادیِ سَیناست من از مجاورتِ کوهِ طور می‌آیم سفیرِ گلشنِ قدسم، هُمایِ عِزُّ و شَرف شکسته بال و پَر اما صبور می‌آیم هزارمرتبه نزدیک بود جان بدهم اگر چه زنده زِ آفاقِ دور می‌آیم ضمیرِ روشنم آیینه‌ی شکیبایی‌ست و نقشِ خاطرِ من هرچه هست، زیبایی‌ست "ما رأیتُ الّا جمیلاً ..."اون نانجیب میخواست زینب رو تحقیر کنه اما با یک جمله دودمانش رو به باد داد، تو مجلس به بهترین وجه تحقیر کرد اون نانجیب رو خواست داغِ دل زینب رو تازه کنه ولی فرمود: من که جز زیبایی چیز دیگری نمیبینم ...* ضمیرِ روشنم آیینه‌ی شکیبایی‌ست و نقشِ خاطرِ من هرچه هست، زیبایی‌ست سرودِ درد به احوالِ خسته میخوانم نمازِ نافله‌ام را نشسته میخوانم هنوز از نَفَسم باغِ لاله می‌رویَد هنوز از جِگرم داغِ لاله می‌رویَد زِ باغ با خود عطر شکوفه آوردم پیامِ خون و شَرف را به کوفه آوردم سِپُرد کشتیِ صبرم، عنان به موج آن روز صدای شیونِ مردم گرفت اوج آن روز چو لب گشودم و فرمان « اُسکُتوا » دادم به شِکوهِ پنجره بستم، به اشک رو دادم میان آن همه خاکسترِ فراموشی صدای زنگ جَرس‌ها، گرفت خاموشی چو من به مردمِ پیمان‌شکن سخن گفتم صدا صدایِ علی بود و من سخن گفتم ‌ *مردمِ کوفه‌ای که برا تماشا آمدن، دارن زارزار گریه میکنن. فرمود: اشکِ چشمتون خشک نشه، حسین منو لب تشنه کُشتید حالا دارید بلند بلند گریه میکنید.یه وقت بی‌بی جانِ ما زینب دید یه زنی جمعیت رو کنار میزنه.طَبَقی رو دستشه، طعام آورده، آمد جلو محفلِ بچه ها..بچه هایِ گرسنه، تشنه، از راه رسیده..تا نان و خرما دستِ بچه ها داد، فریاد زد بی‌بی جانِ ما نکنید اینکار را، صدقه بر این ها حرامه.تعجب کرد این زن حدودا عمرش رو در خانه ی بچه های علی تمام کرده؟مگر اینها کی هستن صدقه براینها حرامه؟صدا زد خانم‌اولا این صدقه نیست، من ام حبیبه کنیز خانه ی بچه های فاطمه بودم.. از آن روزی که از مدینه هجرت کردم نذر کردم برا حسینم..هر وقت اسیری، یتیمی وارد کوفه میشه من اطعامشون کنم به نذر حسین صدا زد ام حبیبه ما بچه های پیغمبریم،ام‌حبیبه من زینبم..حسین من، زینب من از هم جدا نمیشدن اگر تو زینبی پس کو حسینت؟ گفت سرت رو بالا بگیر، سری که بالای نیزه ست سر حسین منه..ای حسین‌.....حسین....* غروب نیست،خدایا چرا هلال دمیده هلال و ظهر و سر نیزه و تلاوت قرآن کسی ندیده است ،آنکه دید من بودم *یوقت دیدن مردم کوفه دیگه اعتنایی ندارن همه مجذوب حسین شدن اینجا زینب از این‌ موقعیت استفاده کرد.خودش رو رساند کنار نیزه،سرش رو بلند کرد* الا ای ماه من قربان رویت چرا خاکستری گردیده رویت سرتو خون ب پای نیزه ریزد چرا خون از سر زینب نریزد یه دختر بچه تو بغل زینب نشسته تا نگاهش افتاد به سر بابا هی،بلند میشد و مینشست بصورت میزد..هی میگفت عمه جان این سر بریده ی بابام حسینه..صدا زد حسین‌ من! بامن حرف نمیزنی نزن تو که اعجاز میکنی سربریده بالای نی قرآن تلاوت میکنی یه کلمه جواب طفل صغیرت رو بده میترسم دلش از،غصه آب بشه ای حسین...* آه، فراز نی سر وی گر رود ندارت بین که سرفرازی تو آب و آل یاسین است "صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله بدم المظلوم یا الله.....بحق الحسن عجل لولیک الحجه" ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅