زمزمه، زمینه شب اول (مسلم ابن عقیل)
تو شهر کو،فه بی حبیبم
بعد از نماز، دیدم غریبم
سفیرِ حضرت حسینم..
ولی شده، بلا نصیبم
از روی دار، میگم بهت با این نوا
پسر عمو، به سوی کوفیا نیا..
نقشه دارن، سر تو رو کنند جدا
وای حسین
وای حسین، کوفه نیا کوفه نیا..
خودم دیدم، سه شعبه دارن
منتظره، یه شیرُ خوارن
رباب میشه، اینجا پریشون
غم به رویه، دلش می کارن
اگر میای، علیِ اصغر و نیار
یا لااقل، رقیه تو تنها نذار
که زجر و حرمله دارن قصد شکار
وای حسین
وای حسین، کوفه نیا کوفه نیا..
چی بگم از، سنگای کوفه
از نگاهه، مردای کوفه
من که یه مَردَم ولی زینب
غم می بینه، هر جای کوفه
یه روز میاد، تو کوفه زینب اسیره
رو نیزه ها، سر تو هم داره میره
سنگ میزنن، به تو وُ زینب میمیره
وای حسین
وای حسین، کوفه نیا کوفه نیا..
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#حضرت_مسلم_ع
#زمزمه_محرم
#زمینه_محرم
#شب_اول
زمزمه، زمینه شب سوم (حضرت رقیه (س))
کمک کن از، خاکا بلند شم
به خاطرِ، بابا بلند شم
عمه بگیر، دو دستامو که
نمی تونم، از جا بلند شم
بابام اومد، ولی ببین یه غم دارم..
چه وضعیه؟!، نه مویی رو سرم دارم!
بابا ببین، چقد آخه وَرَم دارم..
وای حسین
بابا حسین، من الذی ایتمنی...
تو دَندونات، شکسته من هم..
خاک روی موت، نشسته من هم..
تو پُرِ زخم، من پُرِ زخمم
دو چشمای، تو بسته من هم..
بابا بگو، کی بُریده سرِ تو رو..
به خاک و خون، کشیده پیکر تو رو..
ولی نَگو، کی بُرده معجر تو رو!!..
وای حسین
بابا حسین، من الذی ایتمنی...
من و ببر، از این خرابه
که بی تو این، روزا عذابه
ببین بابا، که روی دستم
جای غلاف، رَدِ طنابه
ببین شدم، شبیه مادرت بابا
سیلی بِهِم، میزنه زجرِ بی حیا
خیر ندیدم، از کوفه تا شامِ بلا
وای حسین
بابا حسین، من الذی ایتمنی...
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#زمزمه_محرم
#زمینه_محرم
#شب_سوم