#امام_حسین_علیهالسلام
#کلیات_مصائب
#حزین_لاهیجی
شاهی که نور دیدۀ خیر الانام بود
ماهی که بر سپهر معالی تمام بود
شد روزگار در نظرش تیره از غبار
باد مخالف از همهسو، بس که عام بود
آب از حسین برده و خنجر دهد به شمر
انصاف روزگار ندانم کدام بود
آبی که خاروخس همهسیراب ازآنشدند
آیا چرا بر آل پیمبر حرام بود
خون دیدهها چگونه نگرید بر آن شهید؟
کز خون به پیکرش کفن لعل فام بود
دادی به تیر و نیزه تن پاره پاره را
زان رخنهها چو صید مرادش مدام بود
آن خضر اهل بیت به صحرای کربلا
نوشید آب تیغ ز بس تشنه کام بود
تفتند ز آتش عطش آن لعل ناب را
سنگین دلان مضایقه کردند آب را
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
📚 دیوان حزین لاهیجی
#امام_حسین
.
#امام_حسین_علیهالسلام
#کلیات_مصائب
#وفائی_شوشتری
میزان حُسن و عشق چو باهم قرینفتاد
سهم بلای او به امام مبین فتاد
عشقش عنان کشید ز یثرب به کربلا
کوشید تا که کار به «عین الیقین» فتاد
در دشت عشق تاخت سمند آن قَدَر که کار
از عشق در گذشت و به عشقآفرین فتاد
از تاب تشنهکامی اطفال شد چنان
کز تاب، پیچ و تاب به «حبل المتین» فتاد
او را چو سنگ کین ز جفا بر جبین زدند
از بهر شکر، سجدهکنان بر زمین فتاد
ساکن شد آسمان و زمین گشت بیسکون
از زین چو بر زمین، شه دنیا و دین فتاد
در خاک و خون ز سوز جراحات و نوکتیر
گه جانب یسار و گهی بر یمین فتاد
از کینه گشت، سر به سر نیزهاش بلند
عریان به خاکش، آن بدن نازنین فتاد
خاتم برفت از کفَش آنسان که جبرئیل
بر زد فغان ز دست سلیمان، نگین فتاد
دردا! که خصم در حرمش بر زد آتشی
کز وی شرار بر فلک هفتمین فتاد
غلمان و حور سربهسر، آسیمهسر شدند
چون بانگ این خبر به بهشت برین فتاد
«زین العباد» نیز کز او مانْد یادگار
بر گردنش ز کینه، غل آهنین فتاد
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
📚 دیوان وفایی شوشتری
#امام_حسین
.
#امام_حسین_علیهالسلام
#کلیات_مصائب
#نیر_تبریزی
ای ز داغ تو روان خون دل از دیدۀ حور
بی تو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
دیدهها گو همه دریا شو و دریا همه خون
که پس از قتل تو منسوخ شد آئین سرور
پای در سلسله سجّاد و به سر تاج، یزید!
خاک عالم به سرِ افسر و دیهیم و قصور
دیرِ ترسا و سَرِ سبط رسول مدنی
آه اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور
تا جهان باشد و بوده است که دادهاست نشان
میزبان خفته به کاخ اندر و مهمان به تنور؟
سر بیتن که شنیده است به لب آیۀ کهف
یا که دیده است به مشکات تنور آیۀ نور؟
قدسیان سر به گریبان به حجاب ملکوت
حوریان دست به گیسوی پریشان ز قصور
غرق دریای تحیُّر ز لب خشک تو نوح
دست حسرت به دل از صبر تو ایوب صبور
مرتضی با دل افروخته لاحول کُنان
مصطفی با جگر سوخته حیران و حصور
کوفیان دست به تاراج حرم کرده دراز
آهوان حرم از واهمه در شیون و شور
انبیا محو تماشا و ملایک مبهوت
شمر سرشار تمنا و تو سر گرم حضور
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
📚 دیوان نیر
#امام_حسین_علیهالسلام
#کلیات_مصائب
#همای_شیرازی
ای غریبی که لبتشنه بریدند سرت!
لالهسان سوخت ز داغ علی اصغر، جگرت
تشنهلب هیچ مسلمان نکُشد کافر را
تو چه کردی که لبتشنه بریدند سرت؟
بیکس و تشنهلب و خستهومجروح و غریب
نه انیسی به کنار و نه طبیبی به سرت
کس به پهلوی تو نَنْشست به جز نیزه و تیر
کس نیامد به جز از خنجر و پیکان، به برت
قدِ چون تیر تو از بهر چه گردیده کمان؟
کوه اندوه که بشْکست بدینسان کمرت؟
نالۀ فاطمه، خشک و تر عالم سوزد
گر لب خشک تو را بنْگرد و چشم ترت
گاه در شام به طشت زر و گاهی در دیر
گه به خاکستر و گاهی به سَنان است، سرت
واژگون چون نشد اینطشت؟که در بزمیزید
دید سر، زینب دلسوخته در طشت زرت
بر لب خشک تو، آبی پسر سعد نریخت
با وجودی که بُوَد ساقی کوثر، پدرت
نامۀ تشنهلبان را ببر، ای باد صبا!
به سوی تربت زهرا، اگر افتد گذرت
بگو، ای بانوی جنّت! سری از غرفه برآر
غرقه در لجّۀ خون بین،رخ شمس و قمرت
روزی آخر خبری از دل بیمار بپرس
مگر از حالت بیمار نباشد خبرت؟
تو دلآسوده و از چشمۀ کوثر، سیراب
دخترانت همه لبتشنه و بیسر پسرت
بس که جانسوز بُوَد شعر روان تو! «هما»!
آتش افکنْد به دلها، سخن با اثرت
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
📚 دیوان همای شیرازی
#امام_حسین