eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
32.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
810 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦• روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایام شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم ماهِ محرم سال 1398 به نفسِ حاج علی علیان •✾• •┄┅═══••↭••═══┅┄• برید کنار میخوام سر و ببینم زخمایِ روزِ آخرُ ببینم جلو چشامُ نگیرید که میخوام پارگی هایِ حنجرُ ببینم .. "مَن الَّذی ایتَمنی "بابایی دیگه تو آغوشِ منی بابایی .. این همه جا رفتی دلت میومد به دخترت سر نزنی بابایی ؟.. لبایِ غرق خون ، با تو چه کرده چوب خیزرون زده چه ضربه ای ، شکسته دندونِ تو از همون حالا که اومدی کنار من بمون کاشکی میشد بازم به روم بخندی پلکایِ زخمیتُ دیگه نبندی خیلی تنم درد میکنه بابایی از شبی که پرت شدم از بلندی ببین لبم داره عجب شکافی نمیشه مویِ سوخته رو ببافی هر دفعه گفتم که بابامُ می خوام بهم زدن یه سیلیِ اضافی از کوچه ها نگو ، راستی خبر نداری از عمو بگو اگه دیدیش ، سرِ رقیه سوخته مو به مو از مجلسِ یزید چیزی بهش نگو .. جایِ طنابِ رو تنم بابایی زخمیِ دورِ گردنم بابایی محلۀ یهودیا شلوغ بود کاشکی فقط میزدنم بابایی میون نامسلمونا حَرم رفت اِنقده اونجا داد زدن سرم رفت کاشکی فقط میزدنم بابایی یه دسته موهام با گُل سَرم رفت شبی که گُم شدم ، صدا زدم نزن میام خودم سوخت بابا چادری که خریدی برا تولدم کبودِ چشمم از شبی که گم شدم *همۀ روضه م تو این یکی دو جمله ست بگم صدا ناله ت بلند شه .. راوی میگه سرُ وقتی دید عمه کمک کرد گذاشت تو بغلش .. بعد یه مقدار نگاه کرد تو اون تاریکی خرابه سرُ گذاشت زمین نازدانه ، دستاشُ مشت کرد .. شروع کرد با دستاش به صورتش میزد .. * چشم بر من بسته ای دیگر نمی خواهی مرا آخرش دیدی که از چشمت مرا انداختند .. من بدونِ معجرم ، خیلی خجالت میکشم تو خبر داری چه شد؟! آن را کجا انداختند؟! خسته ام سر درد دارم پیکرم درهم شده بس که من را از بلندی بی هوا انداختند شاعر : *گفت بابا امروز یه جایی دیدمت که نباید میدیم .. همۀ جگرم آتش گرفت که دیدم عمه ام کاری از دستش بر نمیاد ..* در سرم بود که با هم به تفرُج برویم گفته بودم که مرا شمر به صحرا نبرد خیزران کارِ بدی کرد لبت را بوسید اثر بوس مرا برد ، بگو تا نبرد شاعر : حسین ... *اینم برا شهدامون ، اموات ، مدافعانِ حرمِ زینبی همه فیض ببرن ؛ سرُ که رو زانوش گذاشت ، (شنیدید روضه خوان ها میگن یه وقت عمه اومد دید سر یه طرف رقیه یه طرف ؟) این سه ساله دیگه جونی تو بدن نداشت .. سرُ رو زانو گرفته ، خودش خم شد برا بوسیدنِ بابا .. یه لحظه زینب سلام الله دید دیگه آروم شده .. (زبانِ حال) گفت خوب حرفاشُ با بابا زد خوابید .. درد و دل هاشُ با بابا کرد خوابید .. راحت شد .. بالاخره دید باباشُ .. اما ساعتی نگذشت بی بی دید نه اصلاً تکونم نمی خوره .. رفت جلو ، صدا زد رقیه ام .. رقیه ام .. گفت تا خوابِ سرُ از بغلش بردارم .. اینا اگه بیان با تازیانه بیدارش میکنن .. همین که اومد سرُ از رقیه جدا کنه .. انگار تعادلِ این دختر با همین سر بود .. سرُ که برداشت بچه افتاد .. (بلدی زبون بگیری؟) امام صادق (ع) فرمود آخر الزمان یه عده ای میان مثه مادرِ بچه مرده برا جدِ غریبم حسین گریه میکنن .. تازه موقعِ ناله زدنِ زینبِ .. همین که دید رقیه افتاد .. شروع کرد به سر و صورتش زدن .. اُم کلثوم اومد دستِ زینبُ گرفت .. خواهر چه میکنی با خودت .. گفت الهی براش بمیرم .. بچه م گرسنه مُرد ..* ________.
ای خیر ناله ی سحری صاحب الزمان از درد ما که باخبری صاحب الزمان ما ندبه های پشت سر مرکب توایم پایان راه در به دری صاحب الزمان دیدی نیامدی و نشد زائرت شوم؟! شد عمر بی وفا سپری صاحب الزمان عید آمده به سائل خود سر نمی زنی؟! ای که امید چشم تری صاحب الزمان عیدی ما رضایت و بخشیدن شماست ما را نمی شود بخری صاحب الزمان؟! حاشا که رد کنی تو کسی را که قانع است بر یک نگاه مختصری صاحب الزمان ثابت قدم شدن درِ این خانه با شماست آقای سامرا نظری صاحب الزمان امشب دعا به حال دل تنگ ما نما از کربلا که میگذری صاحب الزمان
اجازه هست مرغ دل، کبوتر حرم شود و با فرشته های وحیِ عشق، هم قدم شود اجازه هست این کبوتر نشسته در حرم پر شکسته اش برای مدح تان قلم شود برای وصل آب و دانه نیست سر به زیری اش برای پایبوسی ات به اشتیاق خم شود در این حرم اگر که دَم شود نوای یا علی نوای یا اباالحسن نوای بازدم شود کنار خوان جامعه، دعا نمی کنم دگر زبان حاجتم همین دو دیده ی ترم شود منی که در تمام زندگی ابالجوادی ام خوشم گدای سامراییِ امام هادی ام چه نعمتی است در تمام عمر، سائلت شدن گدا و ریزه خوار معدن فضائلت شدن چه نعمتی است نذر مادرت سمانه کردن و به این طریق، موجبات شادی دلت شدن چه نعمتی است این که با اشاره ی نگاه تو غلام و پاسبان صبح و شام منزلت شدن چه نعمتی است هم چنان فداییان درگهت برای حفظ این حرم فدا و بِسملت شدن چه نعمتی است با تو بودن و مجاورت شدن چه نقمتی است بی تو بودن و مقابلت شدن همان ازل به روی لوح سینه، بیرقی زدم به روی آن نوشته ی "أمیری یانقی" زدم بخوان برای ما فراز قادَةَ الْهُداة را بخوان و زنده کن دوباره جان کائنات را هزار سیدالکریم از این قبیله زنده کن بخوان و شرح کن فراز سادَةَ الْوُلاة را شراب ناب عشق را بریز در سبوی مان خودت معرفی نما أئِمَةَالْدُعاة را بگو علی علی است شرط گفتن خدا خدا بیا نشان بده به ما حقیقت صلاة را حمایت بتول از ابوتراب را بگو عیان نما به خلق راز ذادَةَ الْحُماة را بدون تو، منِ غریبه آس و پاس می شوم قدم قدم کنار تو خداشناس می شوم دعای ما دعا نبود اگر نبود جامعه دعا گره گشا نبود اگر نبود جامعه کسی سراسر جهان، میان انس و جنیان مرید هل اتی نبود اگر نبود جامعه کنار چاه غالیان و صوفیان کسی دگر به راه، آشنا نبود، اگر نبود جامعه غروب جمعه های ما اسیرهای مبتلا به عشق، با صفا نبود اگر نبود جامعه خلاصه عرض می کنم میان اعتقاد ما خدا همین خدا نبود اگر نبود جامعه ازین طرف بخوان برام جامعه، از آن طرف بخوان زیارت غدیریه دوباره در نجف دعا که می کنی گناه خلق پاک می شود جهان بدون بودنت چه هولناک می شود خدا به خنده های بر لب تو شاد می شود خدا به خشم چهره ی تو خشمناک می شود به ریزه ناخنت قسم اگر کسی به ساحتت اهانتی کند، بدون شک هلاک می شود مرید مکتبت برای کسب نور معرفت به پای جامعه کبیره سینه چاک می شود در انتظار دیدن جمال توست سائلت در آن زمان که عاقبت، اسیر خاک می شود همین که هیچ کس کنار من نبود، می رسی همیشه دیر کرده ام ولی تو زود می رسی به دست خود به ما فقیرها پیاله می دهی شراب ناب و کهنه ی هزار ساله می دهی تو فکر اعتقاد مایی و به دست شیعیان برای جبر و اختیار هم رساله می دهی فدک نماد غربت علی و فاطمه شده به ما خبر ز غاصبان آن قباله می دهی تو حاضری خودت غریب باشی و حسین نه خودت کریمی و به کربلا حواله می دهی فقط دو هفته مانده تا بساط گریه بر حسین به ما دوباره رزق اشک و شور و ناله می دهی؟ به لطف تو اسیر شاه عالمیم تا ابد علم به دوش خیمه ی محرمیم تا ابد
. زیبای فاطمیه_امام زمان(عج) بانوای سیدمهدی حسینی " دل شکسته" مرا صدا کنید، کافی است نظر بر این سرای بی بها کنید، کافی است قبول... لایقِ زیارت شما نبوده ام فقط کمی برای من دعا کنید کافی است کسی که تحبس الدعا شود، غریب می شود کمی به این غریبه اعتنا کنید کافی است بس است در به در شدن، بس است خون جگر شدن به روی من در انابه وا کنید... کافی است... دوا نخواستم، همین هم از سرم زیادی است مرا فقط همین که مبتلا کنید، کافی است به دستْ پخت نان فاطمه عزیز می شود حقیر را دخیل این سرا کنید، کافی است قسم به ربنای فاطمه به این شکسته دل کمی حلاوت دعا عطا کنید، کافی است فدای مادری که با دل شکسته ناله زد بس است حیدر مرا رها کنید‌... کافی است... صبور شهر را چرا به دست بسته می برید ز روی دختر نبی حیا کنید... کافی است... شاعر: .👇@Asheghane_hazrat_zeynab
4. شروع خوب.mp3
زمان: حجم: 5.24M
31/2/1400 خیلی خراب کرده ام آقا ، درست کن من را به مِهرِ حضرت زهرا درست کن صدها گِره به روی گِره خورده بر دلم ای چاره ساز ، این گِره ها را درست کن رویم سیاه باد ، دلت را شکسته ام یک جونِ عاشق از منِ رسوا درست کن آن گونه که تو خواسته ای من نبوده ام من را به حق زینب کبری درست کن بر سینه ی خرابه ام آقا نظاره کن از این خرابه ، عرش معلی درست کن ای علت نزول نم اشکِ نوکران در چشم بی ثمر شده ، دریا درست کن شاعر :
4. شروع خوب.mp3
زمان: حجم: 5.24M
31/2/1400 خیلی خراب کرده ام آقا ، درست کن من را به مِهرِ حضرت زهرا درست کن صدها گِره به روی گِره خورده بر دلم ای چاره ساز ، این گِره ها را درست کن رویم سیاه باد ، دلت را شکسته ام یک جونِ عاشق از منِ رسوا درست کن آن گونه که تو خواسته ای من نبوده ام من را به حق زینب کبری درست کن بر سینه ی خرابه ام آقا نظاره کن از این خرابه ، عرش معلی درست کن ای علت نزول نم اشکِ نوکران در چشم بی ثمر شده ، دریا درست کن شاعر :
2. از سن کودکی.mp3
زمان: حجم: 6.96M
( علیه السلام ) از سن کودکی شده غم آشنای من بادِ خزان وزیده به دولت سرای من بغض و شرر گرفته مسیر صدای من بالا گرفته کار دل و گریه های من ... خاک مزار من ز جفا بی نصیب نیست زائر نمانده دور حریمم ، عجیب نیست مانند من امام غریبی ، غریب نیست گریه کنید اهل مَنا در عزای من ... اهل زمانه غُصه به قلبم رسانده اند بر روح و جانِ من غم و غربت چشانده اند من را به رویِ مَرکبِ سمّی نشانده اند از زهرِ زینِ اسب ورم کرده پای من ... از کودکی رسیده به من چهره ای کبود در کربلا و کوفه و جولانگه یهود از بس که زخم های تنم در فشار بود مانده نشان سلسله بر جای جای من یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم آتش گرفته بود ، پرِ عمه زینبم یاد لباس شعله ور عمه زینبم فریاد می کِشد جگر مبتلای من یاد غروبِ کرب و بلا زار و مضطرم آن خاطرات می گذرد از برابرم یک عمر یاد تشنگیِ جد اطهرم ذکر حسین گشته دعا و نوای من ... شاعر :
2. قسمت اول.mp3
زمان: حجم: 12.56M
( علیه السلام ) پای درسِ ولی ، فهیم شده مثل بابای خود ، کریم شده سیزده ساله ی امام حسین چه کسی گفته که یتیم شده ؟ در رکاب عموی خود عباس از دلیران این حریم شده حال ، میلِ عسل به سر دارد کاسه ی طاقتش دو نیم شده چه کُند تا عمو اجازه دهد کار جنگیدنش ، وخیم شده تا که او هم شود فدای حسین بوسه میزد به دست و پای حسین وسط خیمه سخت حیران بود بر لبش آیه های قرآن بود غِبطه می خورد بر علی اکبر شوق جان دادنش فراوان بود زانوی غم گرفت در بغلش چشم هایش عجیب گریان بود یادش آمد وصیت پدرش آن سفارش که عهد و پیمان بود گفت : این نامه را بده به عمو هر زمان که دلت پریشان بود بس عمو بر حسن ارادت داشت نامه را خواند و روی دیده گذاشت بستن صورتش سبب دارد چهره ای هاشمی نسب دارد بیشتر بوسه زد به دست عمو بیشتر از همه ادب دارد بندِ نعلینِ خود نبسته ، دوید در پریدن عجب طرب دارد جملی نو دوباره راه انداخت فَأنا بنُ الحَسن به لب دارد اِن تُنکِرونی فَاَناَ ابنُ الحَسن سِبطِ النّبیِ المُصطَفیِ المُؤتمَن جملی نو دوباره راه انداخت فَأنا بنُ الحَسن به لب دارد ابن سعد از هراس می لرزد بس که در نعره اش غضب دارد اَزرق از هیبت نظرهایش به درک رفت با پسرهایش لشگری پست را خبر کردند حلقه را تنگ و تنگ تر کردند سنگ باران شد از چهار طرف ضربه ها بر تنش اثر کردند در شلوغی و گرد و خاک نبرد اسب ها از تنش گذر کردند شاعر :
امام حسین(ع)، شب جمعه، شب زیارتی ارباب -(همیشه هرشب جمعه به سینه غم دارم) همیشه هر شب جمعه به سینه غم دارم حرارتی است قدیمی که در دلم دارم اگرچه دستِ تهی دارم و گدا طبعم دلِ شکسته ی خود را که دستِ کم دارم میان نامه ی من خالی است از خوبی گناه و جرم و خطا را همه رقم دارم مرا به حُرمتِ موسی الرضاست می بخشید خوشم که رعیتم و شاهِ ذوالکرم دارم به امرِ حضرت سلطان، حسین می گویم به لطف فاطمه ارباب محترم دارم حسین گفتم و جان و دلم به جوش آمد مرا ببخش، فقط اشک تازه دم دارم نشد که زائر کرب و بلا شوم، باشد دلم خوش است میان دلم حرم دارم برات کرب و بلایم به دست عباس است دوباره مُلتمس دامنِ علمدارم شاعر:
@emamzaman37- dar gusheye tanhaei.mp3
زمان: حجم: 6.36M
▫️از سینه میکشم آه أَيْنَ بَقِيَّةُ اللهِ 🥀 دوریم از رخ ماه، أین بقیه الله ماندیم در دل چاه، أین بقیه الله دلتنگ یار بودیم، هر روز، وقت و بی وقت گفتیم گاه و بیگاه، أین بقیه الله یارب تفضلی کن، خسته شدیم ازین غم با ما کمی بیا راه، أین بقیه الله ماه علی است این ماه، از برکتش به مهدی ما را رسان در این ماه، أین بقیه الله یک شب نجف عطا کن، تا در حریم حیدر گوییم تا سحرگاه، أین بقیه الله مانند طفل لجباز دم میزنم مکرر أین بقیه الله، أین بقیه الله آب از سرم گذشته، عمرم به سر رسیده از سینه می کشم آه، أین بقیه الله هر بار روضه رفتیم، هربار گریه کردیم گفتیم ناخودآگاه، أین بقیه الله یک عمر این مصیبت، سوزانده قلب ما را مانده است تشنه لب شاه... أین بقیه الله افتاده گیسوی یار، آن رشته ی هدایت در دست شمر گمراه، أین بقیه الله
|⇦•چهل منزل کتک خوردم.. و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم محرم۱۴۰۰ به نفس استاد حاج منصور ارضی •✾ السلام علیکم یا اهل بیت النبوه خدا جلوه‌اش در دل عارفین من الاولین بوده و الاخرین بنازم به نازی که از ما کشید بنازم به این احسن الخالقین مرا آفریده برای حسین لک الحمد، حمد همه شاکرین یکی گفت در گوش من یاحسین شنیدم دو یا ارحم الراحمین به قرآن، بهشتِ خدا بی حسین شود بدتر از اسفل السافلین به مستی من لحظه‌ای شک نکن که جوشیده‌ام در چهل اربعین سرشته شده با رقیه گلم منم بندهء آن خرابه نشین ندارم به زهرا کسی را جز او ندارم به شخصی بجز او یقین اگر روز محشر به زهرا نشد مرا می سپارد به اُم البنین پناه رقیه فقط زینب است سپرده است جان را به جان آفرین تصور کن آغوش زینب شده رکابی که بی او ندارد نگین طبَق آمده با سری غرقه خون سری آمده از تنور، آتشین نشست و پدر را به دامن گرفت سپس گفت؛ ای ماهم، ای نازنین؛ شده لکنتم بیشتر، بین شام شده حرف من نقطه چین نقطه چین ورم داشت دستم که بالا نرفت نشد رو بپوشانم از آستین روی صورتم جای یک بوسه نیست خبر داری از سیلی آن و این؟! لگد خورده‌ام بس که خوردی لگد زمین خورده‌ام بس که خوردی زمین نخوردی اگر چوب، در تشت زر چرا شد لب تشنه‌ات این چنین شنیدی چرا دخترت شد مریض کنیزی صدا کرده من را کنیز شاعر: با ادب این سرُ از تو تشت برداشت .. رحمتِ خدا بر این گریه ها .. [زبان حال بگم :] به بچه ها گفت من امشب میرم .. شما مواظب عمه باشید .. خیلی زحمتِ منو کشید .. اگر کربلا رفتید جای منم زیارتِ بابام برید .. بگید انقدر دلش میخواست بیاد .. چهل منزل کتک خوردم نبودی به زیر دست و پا مُردم، نبودی منی که غنچه بودم، تشنه ماندم توانم رفت و پژمردم، نبودی چرا وقتی که بد ترسیده بودم چرا نام تو را بردم، نبودی؟! شب تاریک، در بین بیابان من از محمل زمین خوردم نبودی نپرس از پهلویم، تقصیر زجر است *نامرد اول با لگد زد .. گفت یه کاروان رو معطل کردی .. موهای دختر رو گرفت ..* نپرس از پهلویم، تقصیر زجر است به ضرب چکمه آزردم، نبودی چرا ساکت، چرا اینگونه سردی؟! مگر با دختر خود، قهر کردی؟! سه ساله بودم و قدم کمان شد تسلای غمم، زخم زبان شد نبودی جان بگیرم در کنارت رقیه از یتیمی نیمه جان شد حجابم را نشد محکم بگیرم دو دستم بسته بین ریسمان شد چه دستان بزرگی دارد این شمر تمام صورتم زهرا نشان شد حواسم بود روی نیزه بودی سرت بالاسر من سایه بان شد سرت را می گذارم روی شانه که گویم حرف های دخترانه اگرچه درد دارم قدر کافی نمی خوابم که مویم را ببافی نپرس از وضع موهایم که دیگر ندارد حاجتی بر موشکافی پر پروانه وارم را شکستند ندارم استطاعت بر طوافی شدم خسته ازین سربار بودن خودم حس می کنم هستم اضافی مرا با خود ببر، با من بگو که دگر از این مصیبت ها معافی بیا امشب به قول خود عمل کن مرا در لحظه ی آخر بغل کن شاعر : لب ها رو گذاشت بر اون لب های ورم کرده و چوب خورده .. دیدن دیگه صداش نمیاد .. گفتن عزیزمون خوابش برده .. بی بی اومد بالاسرش یه مقدار تکونش داد .. رقیه جان .. صدا زد امام چهارم رو عرض کرد آقاجان خواهرت از دنیا رفت .. به خدا هیچ نمازی مثه نماز امام چهارم بر خواهرش نبوده .. بدن شستشو شد نمیدونم! کفن شد نه والله ! با همون رخت اسیری بدن رو گذاشت جلوش صدا زد اَللّهُمَّ اِنَّ هذِهِ أَمَتُک وَ ابْنَةُ عَبْدِک وَ ابْنَةُ أَمَتِک.. نیمه شب چه نماز میتی خواند .. اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْها اِلاّ خَیراً .. ای حسین .. پیچیده در عالم چاووشِ محرم با ناله بگوید مادر با قدی خم ای مذبوح عریان، ای آقای عطشان مانده پیکرِ تو بی سر در بیابان واویلا حسین جان .. در کنج خرابه محزون و غمینم گرچه دختِ شاهم، ویرانه نشینم چشمم گشته روشن با قدی خمیده آمد دینِ من شاهِ سر بریده ای بابا حسین جان .. با اشک دو دیده شستم خون زِ رویت با لب های زخمی میبوسم گلویت میسوزد وجودم، سر تا پا کبودم چون مادر اسیرِ سیلیِ یهودم ای بابا حسین جان .. پهلویم شکسته، بازویم شکسته سنگین بوده سیلی، اًبرویم شکسته دارم یک سوالی از تو ای عزیزم با این رخت پاره من مثلِ کنیزم ای بابا حسین جان .. @Asheghane_hazrat_zeynab
|⇦•حق تعالی روز اول آفریدم .. و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب پنجم محرم۱۴۰۰ به نفس استاد حاج منصور ارضی السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ اَلسَلامُ عَلَیکَ یا اَبامُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بنَ عَلِی حق تعالی روز اول آفریدم با حسین مکتب توحید حق را برگزیدم با حسین با حسین بن علی سرمایه دار عالمم دست از دنیا و اهل آن کشیدم با حسین برکت این زندگی هم از محرم شد شروع می شود تحویل ، هر سال جدیدم با حسین سجده روی تربت او پرده ها را زد کنار تا کجاها که نمی دانم رسیدم با حسین گریه کردن، روضه خواندن، نوکری، سینه زدن طعم های بی نظیری را چشیدم با حسین نوکری را از پدر آموختم، یادش بخیر نوکری کردم، فراوان خیر دیدم با حسین هر کسی دنبال شادی بود نوش جان او بی خیال دیگران ، من غم خریدم با حسین کار او را من اگر بر خود مقدم ساختم روز محشر ، نزد زهرا روسپیدم با حسین قطرۀ اشکِ عزایش شست و شویم می دهد بعد هیئت، باز انسانی جدیدم با حسین تا که بین سینه ام گرمای حبش حاکم است هر نفس، هر لحظه در حکم شهیدم با حسین کاش می شد تیرها را دفع می کردم از او تا که در محشر بگویم چون سعیدم با حسین روز و شب گریان آن جسم مقطع گشته ام از هر آنچه غیر گریه ، دل بریدم با حسین سخن اهل عشق این سخن است کربلا در احاطۀ حسن است هر کسی رو به کربلا کرده باطناً رو به مجتبی کرده بزم ما را حسن فراهم کرد او حسین را عزیزِ عالم کرد این همه مجلسِ مصیبت ها پرچم یا حسینِ هیئت ها خیرها را به ما حسن داده او به ما اذنِ سوختن داده میوۀ نور میدهد شجرش ای به قربانِ هر دو تا پسرش با حسن جانِ تازه میگیرم امشب از او اجازه میگیرم که بگویم زِ جلوۀ آن ماه مددی یا جناب عبدالله یازده سال‌س صف شکن است پس یتیم حسن خودش حسن است دست آورده جای شمشبرش همه مات، ماتِ تکبیرش حق شده پیش هو بزرگ شده این پسر با عمو بزرگ شده شیرخواره بود بالاسرِ آقامون امام حسن ابی عبدالله داره گریه میکنه .. قاسم و دیگران ایستادن این بچه هم بغلِ عموِ .. سفارش کربلا رفتنِ این بچه ها رو امام حسن کرد .. از اول با عمو و عمه ش بزرگ شده .. انقدر عظمت داره، انقدر عقلش کامله .. وقتی بالای تل زینبیه فرمود عمه جان عموم افتاده رو زمین «والله لَا أُفَارِقُ عَمِّي» .. من یه لحظه ام از عموم غافل و فارق نمیشم .. دست رو بسته بود حضرت به دستِ عمه با پارچه ای .. چنان دست عمه رو رها کرد رسید بالاسرِ عموش ( شنیدید ) فرمود پاشو بریم زخم های بدنت رو تو خیمه مرهم بزارم .. یه وقت دید سایۀ یه نانجیبی اومد بالاسرش .. شمشیر رو بالا آورد حضرت صدا زد وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّي ؟.. دیگه وقت نشد حمله کنه .. فقط این دستِ کوچکش رو آورد جلو .. دست به پوست آویزان شد .. از روی تل خدا خدا میکرد عمویش را فقط صدا میکرد چه عمویی میانِ چند سپاه تشنه ای در میانِ قربانگاه صحنه را تا که دید گفت حسین دستِ خود را کشید گفت حسین حسن کربلا به جان آمد پا برهنه دوان دوان آمد آمد و دید گریه بی اثرست یک نفر روی سینۀ پدر است پاره پاره شده‌ست پیرهنش میزند با قلاف بر دهنش بند بندِ تنش گسسته شده نیزه ها در تنش شکسته شده داد زد ای عموی خون جگرم غم نخور من برای تو سپرم چشم بر سمتِ خیمه گاه ندوز دستِ ناقابلم که هست هنوز میدهم دست در برابرِ تو تا بلا دور باشد از سرِ تو دیدی آخر تنم زِ عشقت سوخت تیر من را به جسم تو میدوخت حرمله اومد جلو .. تا نزدیک شد، عبدالله هم تو بغلِ عموِ .. چنان با تیر سر این بچه رو تو دامن عمو جدا کرد .. آی حسین .. قربانی عشقِ شاهِ کربلایم از نسلِ کریمم پورِ مجتبایم مجنون تو بودم از روزِ ولادت مست و بی قرارم از جام شهادت واویلا عمو جان .. مانده از مدینه بغضی در گلویم می آیم زِ خیمه امدادِ عمویم رویِ سینۀ تو با خون دیده بسته مثله مادرِ تو دستم را شکسته واویلا عمو جان . @Asheghane_hazrat_zeynab