Haj Meysam MotieeShab08Safar1397[01].mp3
زمان:
حجم:
12.68M
▪️حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن
#روضه_امام_حسن
🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی
🏴 #شهادت_امام_حسن
حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن
برای این که حسین است سوگوار حسن
محرم و صفر اندوهگین غربت او
دو چشم علقمه گریان و اشکبار حسن
ضریح کرببلا نقره داغ تربت او
زهیر و حر و حبیبند داغدار حسن
اگر چه دور و برش از حبیب ها خالی است
امام ها همه جمعند در کنار حسن
مزار خاکی او شد ابوترابیِ محض
از آن به بعد نجف گشت خاکسار حسن
عجب نباشد اگر که به روز رستاخیز
حسین فاطمه برخیزد از جوار حسن
برای غربت او بی قرار می گریم
شبیه شمع خیالی سر مزار حسن
برای داغ دو تا ماهپاره اش یا که
برای لحظه ی جانسوز احتضار حسن
برای روضه ی او با کنایه می خوانم
مدینه ، کوچه ، فدکنامه ، گوشواره ، حسن
شاعر: محسن حنیفی✍
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_مهرت_به_کائنات_برابر.mp3
زمان:
حجم:
3.21M
💥سبک: #روضه #زمزمه
🎤مداح: #مهدی_سماواتی
🏴 #شهادت_امام_حسن
مهرت به کائنات برابر نمی شود
داغی ز ماتم تو فزون تر نمی شود
از داغ جانگداز تو ای گوهر وجود
سنگ است هر دلی که مکدر نمی شود
ظلمی که بر تو رفت ز دست ستمگران
بر صفحه ی خیال مصوّر نمی شود
ای آنکه شد جنازه ات آماج تیر کین
اینگونه ظلم با گل پرپر نمی شود
بی بهره از فروغ ولای تو یا حسن
مشمول این حدیث پیمبر نمی شود
فرمود دیده ای که کند گریه بر حسن
آن دیده کور وارد محشر نمی شود
دارم امید بوسه ی قبر تو در بقیع
افسوس می خورم که میسر نمی شود
با این ستم که بر تو و بر مدفنت رسد
ویران چرا بنای ستمگر نمی شود؟
آن را چه دوستی است «موید» که دیده اش
از خون دل ز داغ حسن، تر نمی شود
سید رضا مؤید✍
#روضه_امام_حسن
.
.
#روضه_امام_حسن
حاج #حسن_خلج
روضه امام حسن ، زَهر نیست ، جگر پاره نیست ... ، گفت #عبدالزهرا چرا روضه منو نمیخونی ؟ عرض کرد آقا جان ، من کارم روضه خوندنه ، مُکرر روضه شما رو خوندم ، حضرت فرمود : نه عبدالزهرا ، هنوز روضه منو نخوندی ... عرض کرد آقاجان ، مگه زهر ندادن ؟ مگه جگر پاره نشد ؟! مگه زینب طشت نیاورد ؟! مگه تیکه های جگر توی طشت نریخت؟! مگه زینب نبود هی دست رو دست می کشید ؟! مگه زینب نبود هی به صورتش می زد به حسین می گفت داداشم داره از دستم میره ؟! مگه اینا نیست روضه های شما ؟! فرمود نه ! روضه من اینا نیست ...
غروب بود و
یک کوچه تنگ و باریک
غروب بود و
من بودم و مادر من
مادرم گفت : حسن جان پاشو آماده شو مادر ... دیگه میخوام برم فدکمو بگیرم ، حسن جان به بابات که نمیتونم بگم همراهم بیاد ولی باید یه مرد همرام باشه ، نمیدونی چه قندی توو دلم آب کردم ، مادرم به جای مرد می خواست منو ببره ، گفت حسن جان تو بیا مواظب من باش ...
مگه میره از یاد
که اون پستِ نامرد
چه جوری گرفت ،
توی کوچه راهمونو
یه جوری زد اونجا ... شنیدی میگه ... من از بعضی باباها شنیدم ، بچه وقتی کار خطایی میکنه ، میگه ببین بچه ! یه جوری میزنم یکی از من بخوری دو تا از دیوار... شنیدی یا نه ؟ ... امام حسن میگه مادرم داشت حرف میزد ... بی حیا بی هوا ... با امام حسن بگید ...وای مادرم مادرم مادرم... وای مادرم مادرم مادرم
ببین بُغض دیرین
چه کرده به مادر
باید روضه مقداد
بخونه براتون
بگه دست سنگین ، چه کرده به مادر... یه چیزی می شنوی طاقت نمیاری. نعره ات بلند میشه. داد میزنی. هی میگی نگو نخون.قربون دلت برم امام حسن. بعد از مدتی از قضایای شهادت بی بی که گذشت. زینب دید حسن یه گوشه کِز می کنه. بغض داره گریه نمیکنه ... یه روز اومد دستشو انداخت دور گردن حسن. گفت داداش گریه کن یه خُرده. گریه کن دق می کنی ... همیشه این خوبه. رفقا یادتون باشه. آدمی که غم داره غُصه داره حرف زدن و گفتن براش خوبه. اگه رفیقت غُصه دار بود و تو هم مَحرم بودی و سِرّ نگهدارش بودی ، یه جوری به حرفش بیار همین که حرفاشو بزنه آروم میشه. یادت نره ...
علی علیه السلام هم که علی بود باید حرفاشو به یکی میزد ، چون کسی رو پیدا نمی کرد سرشو توی چاه می کرد ... یه رفیق نداشت ... یه رفیق ... نمیدونم به چاه چی می گفت ، صبح که میومدن دَلو رو مینداختن آب بکشن ، خون بالا میومد ... حرفاشو میزد ، علی هم که علی هست حرفاشو میزد ... تو هم اگه غم داری یه محرم پیدا کن حرفتو بزن... نزار توی سینت بمونه و توأم اگر محرمش هستی و رفیقش هستی و سِرّش رو نگه میداری و آبروشو نمیبری بشین بگو حرفاتو با من بزن. اینجا توی سینه من می مونه. بزار آروم بشه ...
زینب گفت حسن جان ... با من حرف بزن ، درد دلاتو با من بگو داداش ، منم مادرمو از دست دادم ... منم پهلوشو دیدم ، منم سینشو دیدم ... چرا اینجور کِز می کنی ؟ به حرف اومد ، شروع کرد گریه کردن ، گفت زینب ... تو که نبودی ، اینقدر مادرم خوشحال بود ... اینقدر ذوق می کرد ، گفت حسن فدک رو گرفتم ... حالا فدک رو میدم به علی ، خرج این مردم نامرد دنیا کنه ، دست از سر علی بر دارن ، زینب… یه وقت دیدیم کوچه تاریک شد ، نگاه کردم دیدم یه غول بی شاخ و دم ، یه لَندِهور از روبرو داره میاد ... جلو مادرمو گرفت ... مادرم رفت به راست. اونم اومد به راست. مادرم رفت به چپ اونم اومد چپ ... زینب ... رفتم جلو گفتم چیه؟! اما حیف !! قدم کوتاه بود ... اونم بی حیا قدش درازه ... دستشو بلند کرد ...
.👇
1. غروب بود و.mp3
زمان:
حجم:
11.85M
#روضه_امام_حسن علیه السلام
#حاج_حسن_خلج🎤
غروب بود و یک کوچه تنگ و باریک
حاج ابوذر بیوکافیSafar 1396.08.04 - Shab 07 - H-Sh.Gomnam Tehran - Shahadat I-Hasan A - 01 - Abozar Biukafi - Rouzeh - Edit.mp3
زمان:
حجم:
16.54M
#روضه_امام_حسن
هرکس به دربار شما بار ندارد
با لطف خدا نیز سر و کار ندارد
این ظرف گدایست که اندازهست
ور نَه کَرمت اندک و بسیار ندارد
زیبای مدینه به خدا یوسف کنعان
در مصر همینقدر خریدار ندارد
بخواند مادرت اما تو نخواندی
دیدی هنرت میل به اظهار ندارد
خاموش شدی خَلق بفهمند که جبریل
در پیش علی قدرت گفتار ندارد
#شهادت_امام_حسن
حاجابوذربیوکافی🎤
حاج سیدمهدی میردامادShahadat_Emam-Hasan_Mirdamad_1402_a.mp3
زمان:
حجم:
20.35M
◼️ #روضه_امام_حسن مجتبی علیه السلام
🎤حاج سیدمهدی #میرداماد
حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن
برای این که حسین است سوگوار حسن
محرم و صفر اندوهگین غربت او
دو چشم علقمه گریان و اشکبار حسن
ضریح کرببلا نقره داغ تربت او
زهیر و حر و حبیبند داغدار حسن
اگر چه دور و برش از حبیب ها خالی است
امام ها همه جمعند در کنار حسن
مزار خاکی او شد ابوترابیِ محض
از آن به بعد نجف گشت خاکسار حسن
عجب نباشد اگر که به روز رستاخیز
حسین فاطمه برخیزد از جوار حسن
برای غربت او بی قرار می گریم
شبیه شمع خیالی سر مزار حسن
برای داغ دو تا ماهپاره اش یا که
برای لحظه ی جانسوز احتضار حسن
برای روضه ی او با کنایه می خوانم
مدینه ، کوچه ، فدکنامه ، گوشواره ، حسن
.
حاج علی کرمیShahadat_Emam-Hasan_Karami_1402_a.mp3
زمان:
حجم:
11.86M
◼️ #روضه_امام_حسن مجتبی علیه السلام
🎤حاج علی #کرمی
خدا به طالع تان مُهر پادشاهی زد
به سینه ی اَحدی دستِ رد نخواهی زد
گدا ز کوی تو هرگز نرفته ناراضی
عزیزفاطمه! ازبس که دست و دلبازی
مدینه شاهد حرفم, فقیر سرگشته
همیشه دستِ پُر از محضر تو برگشته
به لطف خنده تان شامِ غم سحر گردد
نشد که سائل تان ناامید بر گردد
در آسمان سخاوت یگانه خورشیدی
تمام زندگیت را سه بار بخشیدی
خدا به شهدِ لبت مزه ی رطب داده
کریم آل محمد تو را لقب داده
تبسم نمکینت چه قدر شیرین است!
دوایِ درد یتیم و اسیر و مسکین است
خوشا به حالِ فقیری که چون شما دارد
در این حرم چقدر او بروبیا دارد!
به هر مسافر بی سرِ پناه جا دادی
به دستِ عاطفه, حتی به سگ غذا دادی
گره گشایی ات از کار خَلق, ارث علی ست
مقام اولیِ جود و بخششت ازلی ست
به حجِ خانه ی دلبر چه ساده می رفتی!
همه سواره, ولی تو پیاده می رفتی
شما ز بس که کریم و گره گشا بودی
دلِ کویر به فکرِ پیاده ها بودی
چه قدر مثلِ علی از زمانه رنجیدی
سلام داده, جواب سلام نشنیدی
امامِ برهه ی تزویرهای بسیاری
به وقت رفتن مسجد زره به تن داری
امام رأفتِ دورانِ بی مرامی ها
نشسته ای سرِ یک سفره با جزامی ها
خیال کن که منم یک جزامی ام آقا!
نیازمندِ نگاه و سلامی ام آقا
بگیر دستِ مرا دست بسته ام آقا
ضرر زدم به خودم, ورشکسته ام آقا
برای مدح تو گویند شعر احساسی
به واژه هایِ در و میخ و کوچه حساسی
چه شد غرور تو آقا شکست در کوچه؟
بگیر دستِ مرا با خودت ببر کوچه
چه شد؟که بغضِ گلوگیر گوشه گیرت کرد
کدام حادثه این گونه زود پیرت کرد
.
.
|⇦•ایستادم به نوکِ....
#روضه حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده به نفس کربلایی محمد قاضوی
●━━━━━━───────
*نمیدونم دلِتو میخواهی مدینه ببری؟ امام حسن مجتبی علیه السلام همه جا سکوت میکرد اما توو مجلس معاویه، دیدند هر کسی یه حرفی میزنه، حضرت جوابی نمیداد، اما تا مُغیره اومد حرف بزنه، حضرت فرمود: تو دیگه ساکت باش، تو همونی هستی که آنقدر با تازیانه روی دستهای مادرم زدی، ... یاالله ...*
*حضرت آقای صدیقی میگفت :رفتم خداحافظی کنم با علّامه حسن زاده عاملی، گفتم آقا دارم میرم مدینه، اومدم خداحافظی کنم ... گفت حالا که داری میری مدینه، بشین برات یه روضه بخونم، من تعجب کردم، تا حالا ندیده بودم یه علّامه مثل ایشون واسه من روضه بخونه، گفتم آقا چه سعادتی، شما واسه من روضه بخونید ... گفت اما به این شرط که اگه رفتی مدینه، قبرستان بقیع، سرِ مزار غریب مدینه، سلام مارو هم برسونید، ... آقاجان حتما این کار رو میکنم ... من اینو از خود آقای صدیقی شنیدم، از زبان یه علّامه داره روضه میخونه :
گفت وقتی بی بی دوعالم حضرت زهرا شهید شد، دیدند امام مجتبی خیلی بی تابی میکنه، سلمان آمد صدا زد: حسن جان شما داداش بزرگتری، باید برادرت رو آروم کنی، زینب رو آروم کنی، اما تو خودت چرا اینقده بی تابی میکنی ؟ فرمود : سلمان، اون چیزی که من دیدم، نه بابام دید، نه داداشم حسین دید، نه خواهرم زینب دید ... تعجب کردم، تو چی دیدی که اینقدر بی تابی میکنی ... الان هم بینِ خانم های با حیا همین رسم هست، اگر خانم خونه، دختر خونه، بخواد از خونه بِره بیرون، حتی اگه یه پسرِ کوچولو هم داشته باشه، با خودش می بره، میگه یه مرد باهام باشه، ... سلمان! وقتی دومی جلوی مادرم رو گرفت، ... به خدا قسم بعضی روضه هارو آدم باید جار بزنه، ... یا امام زمان عج، منو ببخش :*
مَردکِ پست که عمری نمک حیدر خورد
نعره زد بر سرِ مادربه غرورم برخورد
ایستادم به نوکِ پنجه ی پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
#شاعر:محمدبنواری ✍
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#روضه_امام_حسن_علیه_السلام
#کربلایی_محمد_قاضوی
#فاطمیه #حضرت_زهرا
#روضه_امام_حسن
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
📋 آیا شده بال و پرت آتش بگیرد
#روضه
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیا شده بال و پرت آتش بگیرد
هر چیز در دور و برت آتش بگیرد
آیا شده بیمار باشی و نگاهت
از نیشخند همسرت آتش بگیرد
آیا شده یک روز گرم و وقت افطار
آبی بنوشی… جگرت آتش بگیرد
آیا شده تصویری از مادر ببینی
تا عمر داری پیکرت آتش بگیرد
میگریم از روزی که میبینم برادر
در کوفه موی دخترت آتش بگیرد
می گریم از روزی که می بینم برادر
از هرم خاکستر سرت آتش بگیرد
آه … از خنکهای گلویت بوسه ای ده
تا قبل از اینکه حنجرت آتش بگیرد
آقا بس است دیگر مگو از شعله هایت
ترسم که جان خواهرت آتش بگیرد
*شاعر: #یاسر_حوتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋دو نفر بودن، توو سن بچگی یه صحنههایی رو دیدن
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#روضه_امام_حسن (ع)
#روضه_امام_حسین (ع)
#روضه_حضرت_رقیه (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دو نفر بودن، توو سن بچگی یه صحنههایی رو دیدن...
یکی اون لحظهای که دور ابی عبدالله رو گرفتند، هرکسی داره با یه چیزی میزنه. یکی داره نیزه میزنه؛ یکی داره با شمشیر میزنه؛ یکی داره سنگ پرت میکنه؛ یکی از اون دور داره عصا زنان خودش و میرسونه به گودال؛ از قافلهی قاتلای حسین عقب نمونه، داره با چوب میزنه، با عصا میزنه. اما یه عده هم دور گودال حلقه زدند دارن ناسزا میگن.
دم خیمه دخترش داره نگاه میکنه، شاید اونجا بیبی جلو چشای این بچه رو گرفته باشه.
بچه نباید صحنهی بد ببینه، یه صحنهی بد ببینه یه عمر توو ذهنش میمونه، مخصوصا اگه ببینه پدرش یا مادرش زمین خوردن.
همچین که از اسب رو زمین افتاد؛« بسم اللّه و باللّه و علی ملّة رسول اللّه». این صورت و خواست رو خاک بزاره، دم خیمه بچهها دارن میبینند هی به همدیگه میگن:« بابامون زمین خورد»...
تا صدا اومد بابا زمین خورد عمه دوید چشا رو گرفت.
- برید توو خیمه، برید توو، خیمه کسی بیرون نباشه...
شاید به خواهرش فرموده باشه خواهرم! ام کلثوم دم خیمه وایسا کسی از این بچهها بیرون نیاد. مگه نمیبینی دور داداش و گرفتند میزنند داداش و...
انشاءالله ندیده اون لحظهای که نیزه توو حلقوم باباش زدن.
انشاءالله ندیده اون لحظهای که نیزه رو توو پهلوش زدن.
انشاءالله ندیده اون لحظهای که اون نامرد رو سینهی باباش نشست. انشاءالله ندیده...
منم معتقدم ندیده چون اگه دیده بود همونجا جون میداد. اما آخرش اون لحظهای که سر و آوردن توو خرابه هرچی عمه تلاش کرد نبینه نشد، همچین که سر بابا رو دید جون داد...
دست توو دست مادر دارن از مسجد برمیگردن، نزدیک خونه که رسیدن اون نانجیب جلوی بیبی رو گرفت؛ همچنین که رسید به مادر ما، اول یه سیلی توو صورت مادر زد. نامه رو از دست مادر گرفت پاره پاره کرد یه سیلی دیگه...
مادر ماست، قَویه به این راحتی که نمیوفته؛ اما نمیدونم چه جوری توو صورت مادر زد یه طرف صورت به دیوار خورد یه طرف صورت به زمین خورد. گوشواره از گوش دراومد...
دست مادر و گرفت:« خونهمون این طرفه، اینقده رو خاکا نشین»...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
.
#روضه_امام_حسن
حرف ناگفته چشمان ترش بسیار است
اشک او راوی یک عمر غم و آزار است
روز و شب گریه کن روضه ی یک مسمار است
قلب او زخمی از ضرب در و دیوار است
داغهایی که کشیده است همه معروف است
پس ببخشید اگر روضه من مکشوف است
در نماز شب و هنگام دعا می گرید
صبح با گریه او باد صبا می گرید
یاد آن کوچه و بی چون و چرا می گرید
بعد چل سال بیادش همه جا می گرید
قصد این بار من از شعر که آقا بوده
قسمت انگار کمی روضه زهرا بوده
زهر در تن نه که از غم جگرش می سوزد
یاد مادر که بیفتد به سرش می سوزد
غرق آتش در و پروانه پرش می سوزد
از همان روز حسن با پدرش می سوزد
کودکی بود ولی رنج پدر پیرش کرد
غم مادر دگر از زندگی اش سیرش کرد
نه فقط زخم زبان از همه مردم بوده
زهر در بین غم و غربت او گم بوده
قاتلش آتش و آن خانه و هیزم بوده
دست سنگین همان کافر دوم بوده
ابتدا چادر مشکی حرم سوخته بود
بعد هم تیر کفن را به بدن دوخته بود
داشت آن روز به لب روضه ای از سر می خواند
قصه درد و غم و غربتِ حیدر می خواند
داشت از سوز جگر روضه مادر می خواند
بعد هم روضه جانسوز برادر می خواند
چشمش افتاد به چشمان برادر، با آه
گفت لا یوم کیومک به ابا عبدا...
((دل من دست خودش نیست اگر می شکند))
قصه کرببلای تو کمر می شکند
دل زینب هم از آن رنج سفر می شکند
بر سر دیدن تو شام چه سر می شکند
صوت قرآن تو در شام شنیدن دارد
چوب دست از لب و دندانت اگر بردارد
#مهدی_چراغ_زاده✍
👇
حاج سید رضا نریمانی4_6003586267957172316.mp3
زمان:
حجم:
32.88M
📋 آتش نشسته بر جگرم واى مادرم
#روضه_امام_حسن (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آتش نشسته بر جگرم واى مادرم
خون مىچکد ز چشم ترم واى مادرم
از بس که بال بال زدم در شرار زهر
خواهر شکسته بال و پرم واى مادرم
موی سیاه بر سرم از غم نمانده بود
خاک عزا نشسته بر سرم وای مادرم
آه اى عجل بیا که بلایاى کوچهها
آمد دوباره در نظرم واى مادرم
قدم نمىرسید برایش سِپَر شوم
او شد به چادرش سپرم واى مادرم
از آن زمان که شانه من شد عصاى او
دردى نشسته بر کمرم واى مادرم
روزى به زیر سُم سُتوران تو قاسمم
فریاد مىزنى پسرم واى مادرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
👆
هرکه دیدار من سوخته جان می آید..
یار من نیست،پی لقمه نان می آید
بین این مردم بد گریه رفیق خوبیست
بهر دلداری من اشک روان می آید
اینهمه خوبیشان کردم و راضی نشدند
همه انگار که از من بدشان می اید
بین هر جمعیت از دور مشخص هستم
حسن آن است که با قد کمان می آید
مادرت را وسط کوچه دودستی بزنند
در بهار تو همان وقت خزان می آید
قاتل مادر من پیش رویم میخندد
صبر از صبر عجیبم به فغان می آید
تا به امروز ازآن کوچه نگفتم به کسی
مگر آن فاجعه راحت به زبان می آید؟!
جعده برخیز مرا زهر بده خسته شدم
دم افطار شده صوت اذان می اید
برو از خانه من ،من که حلالت کردم
دارد عباس به اینجا نگران می اید
طشت خونین مرا از نظرش دور کنید
خواهر سوخته ام سینه زنان می آید
اگر امروز حسین آمده دور و بر من
پیش او گوشه گودال سنان می آید
#امام_حسن
#سیدپوریاهاشمی ✍
#روضه_امام_حسن
..........
#زبانحال_حضرت_زینب س:
#عاشورا
سِپُردَمت به خدا و به ریگهای بیابان
سپردمت به غبار به خارهای مغیلان
سپردمت به وحوش،به شیرهای درنده
به مردمان دهات و به آهوان پریشان
به باد گفتم اگر شد مَرتبت بکند
که تا خمیده نگردد دوباره مادر جان
به گوش خاک سپردم تنت بپوشاند
مباد اینکه ببیند کسی تو را عریان
سپردمت به هر آنکس که بود ، اما تو
سپردیم به که رفتی به دلقکان به کنیزان
سپردیم به دو صد چشم پست نامحرم
به شمر و خولی و اَخنس به حرمله به سنان
...........
هیچ وقت یادم نمیره اون لحظه ای رو که...
شمر نانجیب با خنجر برهنه وارد قتلگاه شد...
یه ظریفی میگفت شاید شمر و سنان هم اون لحظه ی وداع بی بی رو دیده بودن که زیر گلوی حسین رو بوسید، لذا قبل از شمر ، سنان وارد قتلگاه شد و اول کاری که کرد ؛ نیزه اش رو توی گودی گلوی حسین فرو کرد.... و بعد هم شمر با خنجر اومد ....
🔸آندم بریدم از زندگی دل
🔸که آمد به مسلخ شمر سیه دل
🔸او می دوید و من می دویدم
🔸او سوی مقتل من سوی قاتل
🔸او می نشست و من می نشستم
🔸او روی سینه من در مقابل
🔸او می کشید و من می کشیدم
🔸او از کمر تیغ من آه باطل
سادات منو ببخشید..
امام زمان منو ببخشید...
🔸او می برید و من می بریدم
🔸او از حسین سر من غیر از او دل
.