.
#غدیریه
دوباره موعدِ اتمام حجّت
شنیدم گفت پیغمبر(ص) به امّت
که بعد از من به دستور خداوند؛
علی(ع) دارد فقط حقّ ولایت!
#أشهد_أن_علی_ولی_الله
#سه_روز_تاعیدغدیرخم
#مرضیه_عاطفی
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_سجاد_ع_مصائب
#امام_سجاد_ع_مدح
#مرضیه_عاطفی
▶️
چشمان تو تفسیری از قرآن
سر تا به پا حبلُ ٱلمتین بودی
از سجده هایت نور می بارید
الحق که زین ٱلعابدین بودی
جنس سکوتت بود از شمشیر
شد دشمنت یکریز جان بر لب
بودی شهید زنده در خیمه
می سوختی از داغِ دل در تب
لحن تو شد کوبنده و کرّار
شد خطبه ات مردانه سرتاسر
انگار یکبار دگر کَنده-
«در» را علی(ع) از قلعهٔ خیبر
سرشار از شور و پُر از احساس
تکلیف حق یکباره شد روشن
از خاندانت گفتی و تب کرد
بعد از «أنا بنُ» گفتنت دشمن
آمد مؤذن! پس اذانش را
با کینه و با بغضِ بی حد گفت
از جدّ خود گفتی و بلوا شد
تا «أشهدُ أنّ محمد(ص)» گفت
تأثیر حرفت گریه در پی داشت
رنگ یزیدی زاده ها شد زرد
روشنگری کردی به امّیدِ
بیدار-باش ِ عدّه ای نامرد
غرق شجاعت بودی و از تو
تا به ابد تاریخ شد حیران
کرب و بلا شد مات و مبهوتت
تا شام شد با غیرتت ویران
کنج صحیفه گریه ها کردی
تا که نشان دادی به انسان، راه
افلاک شد تسبیح دستانت
سجّاده ات خورشید، مُهرت ماه
یاد عطش بودی! چنین آمد
جان تو بر لب عاقبت آقا
داغت چه سنگین بود! پس سی سال-
شد اشک، قوتِ غالبت آقا
عمّه تمامِ فکر و ذکرت بود
صد بار دیدی از نفس افتاد
بین تمام داغ های شام
داغِ سرِ بازار دقّ ات داد
بستند کلّ شهر را آذین
کِل میکشیدند و پر از لبخند
هجده سرِ بر نیزه وارد شد
آنها به هم تبریک میگفتند!
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#مرضیه_عاطفی
به یادم مونده روزایی، که توو آغوش تو بودم
به رویِ زانوی عمّه، یا رویِ دوش ِ تو بودم
موهام و شونه میکردی، بهم میگفتی دردونه م
نبینم توو خودت باشی، چراغ کوچیکِ خونه م
همین می اومدی خونه، فقط میگشتی دنبالم
برام یه چادر مشکی، خریدی! کردی خوشحالم
میگفتی ای گلِ یاسم، منو می بوسیدی آروم
میدیدی تا که خوابیدم، عبات و میکشیدی روم
ولی حالا با دلتنگی، نشستم زیر نور ماه
کجارفتی بابایی جون؟! ببین قدّم شده کوتاه
ببین افتاده دندونم، رو لبهام ردّی از خونه
به جای رویِ زانوهات، نشستم کنجِ ویرونه
نبودی دستام و بستن، کبوده خیلی میسوزه
یهو سرگیجه میگیرم، چشام تاره یه چن روزه
دیگه میترسم از اَسبا، نمیخوابم دیگه راحت
یه شب از ناقه افتادم، نه با پاهام! که با صورت
برا تفریح و سرگرمی، هُلم میداد با دعوا
من و هی رابرا میزد، بیا زجر(لع) و بزن بابا
کف ِ پاهام زده تاول، ببین دستام چقد سرده
ازش بسکه لگد خوردم، ببین پهلوم ورم کرده
شدم شرمندۂ عمّه، واسم شد بهتر از مادر
بذار واست بگم حالا، که پیشم اومدی با «سر»
نمونده واسه من مویی، ببین که سوخته گیسو
از انگشتر نمی پرسم، نپرسی گوشوارم کو!⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛