eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
32.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
809 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
. گریه کردم بس که از داغ تو بیمارم حسین(ع) تار می بیند دو چشمانِ عزادارم حسین(ع) می نشیند با شروعِ روضه چشمانم به اشک تا ابد این رزق را از مادرت دارم حسین(ع) پای کارت ایستادم! چون بدون فوتِ وقت- آمدی! تا که گره افتاد در کارم حسین(ع) دست هایت را رها کردم، زمین خوردم! ببخش بد نمک نشناسم آقا، سهل انگارم حسین(ع) جا نمانم! این بلا از هر بلایی بدتر است جا نمانم اربعین! مشتاقِ دیدارم حسین(ع) مشکلات من فقط کنج حرم حل می شود دعوتم کن کربلا! خیلی گرفتارم حسین(ع) جانِ آن خواهر که با دستانِ بسته رفت و گفت: راهیِ دروازۂ ساعات و بازارم حسین(ع) سنگباران بود و نامحرم! خدا صبرش دهد گفت چشم از چشم هایت بر نمی دارم حسین(ع)! .
. هر چند در مقتل نوشته سَم شهیدش کرد من باورم این است که ماتم شهیدش کرد من معتقد هستم که زهرِ جعده(لع) یکباره... اما غم ِ بی مادری کم کم شهیدش کرد پُر بود گوشَش از صدایِ ضربهٔ سیلی آن ضربتی که روز و شب؛ هر دم شهیدش کرد رازی که از مادر میانِ سینه پنهان داشت هم سخت پیرش کرد و آخر هم شهیدش کرد از غربت بابا، سکوتِ مبهم ِ مادر... آن چهرهٔ غمدیده ی دَرهم شهیدش کرد آنها که عمری شاهدِ تنهایی اش بودند گفتند قبل از سَم، به قران غم شهیدش کرد نامش حسن(ع) بود و به سائل بسکه رغبت داشت بغض و حسادت!...کینهٔ عالَم شهیدش کرد کوچه، مغیره(لع)، نیشخندِ ممتدِ قنفذ(لع) عمری جراحت هایِ بی مرهم شهیدش کرد مِهرش چنان افتاد در ذرّاتِ زهری که ناچار، با شرمندگی، نم نم شهیدش کرد بر زخم های کهنه اش دائم نمک میریخت در خانه-همسر؛ بهترین مَحرم شهیدش کرد حرف نگفته، قاتلِ جانش شد و یک عمر خون جگر خورد و به ظاهر سَم شهیدش کرد! ✍ .
. کنجِ حرم انگار تنها جایِ ما نیست رفتند زائرها و حالِ ما چه حالیست... رفتند و ما ماندیم و یک آهِ نهانی حسرت به دل داریم! این دردِ کمی نیست با خاطراتش اشک می ریزیم هر شب جز خاطراتی شعله ور همدردمان کیست؟! قسمت نشد مشایه و داغش به دل مانْد گاهی نرفتن بدتر از صد زخم کاریست لعنت بر آن عصیانِ شیطان-زاده ای که با شوقِ بی حد اسم مان را خط زد از لیست رحمت بر آن نوکر که اربابش به او گفت: بار سفر بردار! این توفیق؛ حتمیست- -اجر تمام روضه هایت اربعین است مثل همیشه رفتنت امسال قطعیست امسال هم ما را حرم قابل ندانست عمریست جای ما به زیرِ قبّه خالیست غمگین نشسته، غبطه خواهد خورد و این است- حالِ دلی که بیقرار است و هواییست موکب به موکب میرود تا تلّ و مقتل اشکی که از چشمانمان هر لحظه جاریست باید کجا این درد را مرهم گذاریم؟! تکلیفِ ما جامانده هایِ کربلا چیست؟!... .
. آغاز کن با ذکر "یاحیدر" شبیخون را در هم بکوب ای دستِ حزب الله؛ صهیون را هنگام از جا کندنِ قلبِ تل‌آویو است جاری کن از حیفا شبی دریاچهٔ خون را غمدیده ای و هرگز از یادت نخواهد رفت خاکِ را و کوچه هایِ گلگون را اشک از نگاهِ غزه بردار و بگو دیگر- حسرت نخور آبادیِ از غزه-بیرون را حتما بگو که در حیاطِ خانه می‌ بینی- فردا دوباره قدکشیدن هایِ زيتون را هستیم مثل کوه پشتَت؛ تا نجاتِ قدس لبریز کن از خشم؛ آن چشمان ِ محزون را مثل همیشه با "أشِدّاءُ عَلىَ الکُفّار" با کشتنِ باطل؛ بچرخان چرخ گردون را باید بفهمانی به اسرائیل با موشک- حکم ِ تعرّض را...سزایِ نقض قانون را ما مردِ میدانِ نبردیم و تماشا کن این لشکرِ پابه رکابِ رو به افزون را از تفرقه بیزار و می گیریم در پنجه آخر گلویِ نحس ِ اسرائیلِ ملعون را ای امّت اسلام برخیزید با وحدت هنگام غفلت نیست! دریابید اکنون را اهل تشیّع با تسنّن یک هدف دارند نابودیِ صهیون!...بیا دریاب مضمون را ای مشتِ پُر تاثیر با فریادِ خوانخواهی از خوابِ خوش بیدار کن حکّام مدیون را "وحدت" میانِ مسلمین نابود خواهد کرد- صهیونِ نامشروع را؛ این چند میلیون را این چند میلیون میشود برچیده از عالَم غیرت اگر جویا شود احوالِ مجنون را همواره پشتیبانِ تو هستیم حزب الله آتش بسوزان! شعله ور تر کن شبیخون را! ✍ .
. شعر به مناسبت شهادت شهید مقاومت، شهید پس از دلواپسی هایِ پیاپی در شبی دشوار خبر پیچید و غم یکباره شد بر قلبمان آوار خبر پیچید محکم بر گلو و بغض پیدا شد خبر سنگین و اشکِ چشمِمان هر لحظه دریا شد شب و دلشوره ها افتاد بر هر صفحهٔ تقویم شد انگاری دوباره تازه...داغ ِ سیّد-ابراهیم رسید از ؛ داغی که عشق ِ جاودانی شد خبر پیچید که؛ هم آسمانی شد میانِ خاکهایِ شعله ور، سر تا به پایش سوخت تنش در زیرِ تلّ آتش افتاد و عبایش سوخت چنان آمیخت با جانش جهاد و استقامت را گرفت از دستِ جدّش عاقبت رزقِ شهادت را دلِ بیروت آشوب است و ویرانتر شد از این غم تمام کوچه ها بیتاب؛ از این زخمِ بی مرهم عزیز از دست داده! آه...از این ماتم ِ ممتد عزادار است و از لبنان صدایِ ضجه می آید زمین خورد و نتیجه داد آخر کینه توزی ها منافق ها گِرا دادند؛ لعنت بر نفوذی ها فلسطین بیقرارش بود و غزه هست مجنونش چه بی رحمانه بر آوارها پاشیده شد خونش به دستِ آنکه در ذاتش نشان از آدمیّت نیست سگِ هاری که نامشروع و نامش هست صهیونیست همانکه میشود پیچیده طومارش به إذن الله می افتد صد گره هر لحظه در کارش به إذن الله ببین در آتش از امروز؛ صهیونیست را مضطر قیام ِ جبههٔ حق میشود آغاز؛ محکمتر تمام همّ و غمّش انتقامِ سخت و پیکار است پدر از دست داده! خشم ِ حزب الله بسیار است بخوان "هیهات من الذلّه" را در گوشِ بعضی ها بیا بارِ امانت را بگیر از دوشِ بعضی ها بگیر این گنجِ ارزشمند را از دستِ ناآگاه محوّل کن به دستِ انقلابی هایِ حزب الله همانکه هست مثل حاج قاسم در دلِ میدان- -مجهّز به سلاحِ علم و ایمان؛ تا بُنِ دندان چرا در غرب می بینند اعتبار و ارزش را؟! نمی فهمند نامردان، هزینه هایِ سازش را؟! همانها که فدا کردند با ذلّت؛ شجاعت را خسارت ها زدند و بیشتر کردند زحمت را اگرچه نقشهٔ دشمن سراسر نحس و تاریک است بدونِ ذره ای تردید؛ فتح قدس نزدیک است قیامی سخت در راه است با یک لشکرِ خونخواه پس از این بیشتر دارد ادامه همان راهی که پایانش نشان از کربلا دارد نشان از روضه هایِ قتلگاه و بوریا دارد * تنی لب-تشنه جان داد و سری میرفت بر نیزه تمام خاک، غرقِ خون! تمام ِ دور و بر نیزه... فدایِ آن عبایی که اسیرِ دستِ غارت بود رسید آتش به جانِ خیمه و وقتِ اسارت بود اسارت با جسارت عمهٔ سادات را رنجانْد تنِ دروازهٔ ساعات را تنهایی اش لرزانْد زبانم لال! ناموس علی(ع) و کوچه و بازار... امان از شام و شادیِ یهودی هایِ بد کردار! .
#⃣ #⃣ #⃣ ✅بند اول "فَاستَقِم کما اُمِرت" این شعار فاطمه ست شیعه در مسیر عشق در مدار فاطمه ست یک تنه به دل لشکر میزنیم علی تنها نَمونه یک تنه دم از حیدر میزنیم علی تنها نَمونه ما مرید غیر حیدر نیستیم مثل زهرا پایِ حق می ایستیم ✅ بند دوم "فَاستَقِم کما اُمِرت" محورِ مقاومت تا همیشه فاطمه ست مادرِ مقاومت از علی محاله که دست بکشیم اگه آتیش بباره غیر ممکنه که خسته بشیم اگه آتیش بباره ما مرید غیر حیدر نیستیم مثل زهرا پایِ حق می ایستیم ✍ ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
حاج محمود کریمیتو را بردند نامردان.mp3
زمان: حجم: 3.85M
تو را بردند نامردان از این زندان به آن زندان 🎙 #️⃣ #️⃣ تو را بردند نامردان از این زندان به آن زندان شدی با خون دل مهمان از این زندان به آن زندان شنیدم در غل و زنجیر با توهین پی در پی تو را انداخت زندانبان از این زندان به آن زندان مناجاتت دو چندان شد پس از هر سجده ات رفتی صدای جذبه قرآن از این زندان به آن زندان به جای آه و نفرین ذکر میگفتی و جاری شد دعای بارش باران از این زندان به آن زندان عبایت را کشیدند و امان از هتک حرمت ها شدی حیران و سرگردان از این زندان به آن زندان تو را بردند نامردان از این زندان به آن زندان ... سر افطار خوردی تازیانه های محکم را به جای آب و قدری نان از این زندان به آن زندان به دست سندی بن شاهک ملعون زمین خوردی بمیرم با تنی لرزان از این زندان به آن زندان سکوت و کظم غیظت زهر دشمن را دو چندان کرد چه مظلومانه دادی جان از این زندان به آن زندان به یاد جد لب تشنه گلویت سوخت و خواندی فدایت ایها العطشان از این زندان به آن زندان .
. شهر ما دائم پُر از تشویش وغم شد بی شما شیعه در هر ماجرایی مُتّهم شد بی شما عدل و دادی نیست ، عالم پُر زِ بی رنگی شده گردشِ ایّام هم نامُنتظم شد بی شما ای گل نرگس کجایی شیعه ات دلواپس است عالَمی محروم از بوی صنم شد بی شما گرچه آقاجان شما هستی ، گُمم من در خودم رُخ نمایان کن که نور از دیده کم شد بی شما گفته بودی روضه ی عبّاس حاضر می شوی روضه ها تعطیل و بی صاحب عَلَم شد بی شما گرچه آنرا رویِ پا از دور می بینم ، ولی شهرِ من مخروبه ای چون اَرگِ بم شد بی شما سلطه ی ظالم به مظلوم است اینجا دائما لحظه ها هم بهرِ ظالم ، مُغتنم شد بی شما جانِ زهرا مادرت، ای منتقم ، غیبت بس است سوی ما از هر جهت ظلم وستم شد بی شما پیرشد(تنها) ، ندارد طاقت دوری دگر دیده اش خشکیده با اَشک قلم شد بی شما 🔸شاعر: ............... . می نشینم گوشه ای و آهِ حسرت میکشم گوشه-چشمی از تو را عمریست منّت میکشم از ازل «قالوا بلی» گفتم برای دیدنت سال ها بر دوش خود بارِ امانت میکشم مهزیارت بی تو شد آواره! امّا بی تو من... این نفس هایِ کذایی را چه راحت میکشم! خوشبحالِ عاشقی که گفت با عجز و نیاز ناز چشمان تو را محض عبادت میکشم عهد بستم با تو امّا نفْس عهدم را شکست اینچنین در وادیِ عصیان اسارت میکشم تا که آقا سر به زانوی تو روزی جان دهم روز و شب بر لوح دل نقش ِ شهادت میکشم در خیالاتم تجسّم میکنم رویِ تو را رنجِ بسیاری از این طرزِ زیارت میکشم باز هم یکسالِ دیگر باعثِ زحمت شدم نیمۂ شعبان که می آید خجالت میکشم! ✍ .
. گریز روضه سلام الله علیها ✍ مهمان شده و رخصتِ دیدار گرفته از سفرهٔ تو برکتِ بسیار گرفته این سائلِ هر سالهٔ ماهِ رمضانت برگشته و تصمیم به اقرار گرفته أنتَ الغَنی و خالِق و مَعبود؛ أنا العَبد یک بندهٔ بد؛ با دلِ زنگار گرفته غفرانِ تو را گریه کنان بینِ مناجات با توبهٔ پیوسته به اصرار گرفته یارب! به شفاخانهٔ محرابِ تو سوگند از عشق، نمازم تبِ سرشار گرفته خونم متلاطم شده هر بار که دستت نبض ِ منِ آشفتهٔ بیمار گرفته ماه رمضان ثانیه به ثانیه، هر آن لطفت خبر از خیلِ گرفتار گرفته خوشبخت منم، آنکه به تو داده دلش را وقتِ سحری مهلتِ گفتار گرفته نان دیده سرِ سفره، به یادِ غم ِ دستاس بسیار دلم لحظهٔ افطار گرفته لعنت به غلافی که شده خیره به بازو قنفذ چقدَر جرأتِ پیکار گرفته!!! یک ضربهٔ ناکار، به بازویِ خدا زد از فرطِ کبودی، دلِ مسمار گرفته زهرا که به دستانِ خودش یکسره نان پخت طوری شده که دست به دیوار گرفته در کوچه چه پیش آمده؟! که محضرِ حیدر از صورتِ خود فرصت اظهار گرفته؟! .
. دلی به دست خود آورده‌ام از آن تو باشد سپرده‌ام به تو سر تا بر آستان تو باشد جهان من! دل من آمده‌ست سوی تو اینک به این امید که یک گوشه از جهان تو باشد گناهکار کسی بی‌پناه آمده سویت بگو چگونه بیاید که در امان تو باشد چه می‌شود که بر این دل شبی قدم بگذاری دلی که آمده تا صحن جمکران تو باشد چه غم اگر که بسوزاندش زمانه کسی را که ازل بله گفته که در زمان تو باشد بده زمین و زمان را به دست‌هام که گفتم بخواهم از تو دعایی که در توان تو باشد :: چگونه «ناحیه‌ات» را بخواند آنکه ندارد توان مرثیه‌ای را که از زبان تو باشد سلام بر سر بر نیزه رفته‌ای و سلامی به چشم‌های پُر اشکی که دیدگان تو باشد سلام بر تو و بر لحظهٔ قیام و قعودت چه می‌شود که دلم شاهد اذان تو باشد چه می‌شود که بخوانی تو بیتی از غزلم را خوشا ترنم شعری که بر لبان تو باشد ✍ ......... تمام ِ لحظه‌های زندگانی را هدر دادم دل و دین و یقین و مهربانی را هدر دادم محبت را زدم چوبِ حراج و آه شد سهمَم تمام عمر این گنجِ نهانی را هدر دادم مرا دنیایِ فانی سخت مشغولِ بِطالَت کرد چه بد خیرِ حیاتِ جاودانی را هدر دادم شبیه یخ؛ میان دست‌هایم آب شد کم‌کم زمان! این گنجِ کمیابِ جهانی را هدر دادم ندانم‌کاری از من ساخت یک ناشُکرِ بی‌انصاف طلبکارانه رزقِ قدردانی را هدر دادم چه شب‌ها از خدا با ذکرِ "یا الله" دل بُردم ولیکن صبحدم آن خوش‌زبانی را هدر دادم خدایا کاش برمی‌گشت تا جبران کنم قدری ضرر کردم! پشیمانم! جوانی را هدر دادم چرا ذکرِ "بنفسي أنتْ" را دیگر نمی‌گویم؟! چرا حالِ قشنگِ ندبه خوانی را هدر دادم؟! چرا گمراه کردم چشم‌های سربه‌راهم را؟! چرا آن انتظارِ جمکرانی را هدر دادم؟! مرا بیدار کن تا فرصتی هست و نَفَس دارم که با عصیان، تمام زندگانی را هدر دادم! ✍ ....... . فرج یعنی دعای عهد خواندن، عهد را بستن دعا یعنی پلی از فرش تا عرش خدا بستن فرج یعنی دلِ سجاده را با اشک‌ها شستن دهان هرچه شیطان است را با ربنا بستن.. در امواج بلندِ آل یاسین غوطه‌ور بودن دلِ خود را در این طوفان به لطفِ ناخدا بستن فرج یعنی به سوز ناحیه، حق را قسم دادن دخیلِ اشک را بر تکیه‌های کربلا بستن توسل‌های ما در هر سه‌شنبه معنی‌اش این است درِ دل را به روی هرچه غیر از اِنَّما بستن خوشا مثل شهیدانِ مدافع زندگی کردن به سر سربند یا مهدی و یابن المصطفی بستن ........ . دست ببر بر آسمان، تا مگر از دعای تو یا نگرم به ماه رخ، یا شنوم صدای تو روی به هر طرف کنی، نور دو دیده‌ی منی پای به هر کجا نهی، قلب من است جای تو من که رُخَت ندیده‌ام، دل رَوَد از دو دیده‌ام وای بر آنکه بنگرد بر رخ دلربای تو یا به دو دیده‌ام بنه پای ز لطف و مرحمت یا بگذار لحظه‌ای دیده نَهَم به پای تو سلسه‌ی فراق را باز نمی‌کند کسی از دل زار من مگر دست گره‌گشای تو ناز غم تو می‌کشم، هر چه کنی بدان خوشم صاحب من توییّ و من خلق شدم برای تو اشک به دیده کو به کو، بلکه شوند روبرو گریه‌ی های‌های من، خنده‌ی بی‌ریای تو گردن من به بند تو، تا چه بُوَد پسند تو خرّمم از ولای تو، سرخوشم از بلای تو زخم بزن که مرحمت، کار مسیح می‌کند درد بده که گشته‌ام شیفته‌ی دوای تو أَيْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِيا؟! یوسف فاطمه بیا! تا ببرد دل از همه، روی خدانمای تو ای به وجود قائمه، چشم و چراغ فاطمه بیا که سایه افکند بر سر ما لوای تو «میثم» کوی تو منم که پیشتر ز بودنم تو بودی آشنای من، من شدم آشنای تو ✍
غرقِ تب! افتاد از تاب و توان بعد از پدر شد نگهدار و پناه کاروان بعد از پدر دست بر مویِ پریشان رقیه(س) میکشید بود دستانش امیدِ کودکان بعد از پدر اشکِ پنهانی او را دیده بود و گشت و گشت مثل پروانه به دورِ عمّه جان بعد از پدر گر چه دستش بسته بود اما کماکان غیرتی شد سپر در پیش چشم دیگران بعد از پدر خطبه اش جنگِ مجسّم بود و هر ثانیه داد- کاخ دشمن را چنان محکم تکان بعد از پدر «أشهدُ أنّ علی(ع)»...داغِ برادر تازه شد... شد پریشان-حال هنگام اذان بعد از پدر خورد با بغض ِ گلو! دلتنگ! با چشمان خیس هر کجا که بر دهان بگذاشت نان بعد از پدر یادِ آن لب های خشک و پیکرِ در بوریا... سال ها در خلوتش شد روضه خوان بعد از پدر!
چشم‌ هایت به همه گفت بیا الّا من باز شد حاجت یک عدّه روا الّا من مادرت داده براتِ همه را میدانم کرده در حقّ همه خلق دعا؛ الّا من باز هم برگ ‌براتم به کناری افتاد وعده گاه همه شد کرب و بلا الّا من دستِ من خالی و از پیش نگاهم رفتند از نجف تا به حرم٬ خیلِ گدا الّا من دردم این بود که زائر شوم و خیلی ها با دعای تو گرفتند شفا الّا من بارها گریه کنان از کرمت پرسیدم؛ حرمت داشت برای همه جا... الّا من؟! من به جا ماندن از این قافله عادت دارم بطلب! عیب ندارد همه را... الّا من! شاعر: 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🦋🦋🦋