💍🍃
#همسفرانه
- به چی فڪر میڪنے•🤔•⁉️
+ به تو چــه•😑•
- خب،باشــه•🙁•
+ البته میتونے "چه"
آخـرش رو حــذف ڪنے
#چهابتڪارےبهخرجداده😅
💍🍃 @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
°🎯| #غربالگرے |🎯° #خوشبختی_پوچ(2) غـــرب بیــرون از لنـز هالیوود📷 در فیــلم های خود #مدینه_فاضله ر
°🎯| #غربالگرے |🎯°
#خوشبختی_پوچ(3)
لنـــز دوربیــن #عاشقانه_های_حلال
بــه سمــت غـــرب📸
حــدود 15 میلیــون ڪودڪ
و نــوجوان زیـــر هجــده سال
در آمریکا، در فقـــــر زندگے مےڪنند.😱😱
#فقر❌
#هالیوود_دروغگــو❌
منبع📥
سراب غرب
فــــرنگـ بــدون سانســـــور👇
📡| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_شصت_ودو ♡﷽♡ _ولش کن اونو داشتے میگفتے ... پس بالاخره آقاے سعیدے هم قاطے
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_شصت_وسه
♡﷽♡
همان شبے که میتوانست مثل باقے شبهاے زندگے اش سیاه و فرو رفته در ظلمات باشد اما روشن
ترین نقطه زندگے اش شد...
و ابوذر... پسرے که فقط 23 سالش بود اما از تمام مردهاے زندگے اش مرد تر بود...
نگاهے به آسمان کرد...خدایش را روزے آن بالا بالاها میدید و فکر میکرد مشغول کارهاے روز مره خودش است!
اما از آن شب به بعد ابوذر به او آموخت جایے این پایین پایین ها نزدیک رگ گردنت دارد خدایے
میکند...
و آنقدرے انتقاد پذیر است که به تمام گله هایت لبخند میزند!
دستے به همان رگ کشید و اشکے از چشمهایش چکید: خدایا ازت گله دارم....
____________________
ابوذر ترجیح داد همراه پدرش به مغازه حاج آقا صادقے نرود... دلش کمے آرامش میخواست کنار
استاد مهربانش...
نگاهے به ساختمان باز سازے شده حوزه کرد...
باز سازے ها جانے تازه به آن ساختمان قدیمے و
زیبا داده بودند... شرمنده شد از خود خواهے هایش. میدانست مثل همه ے طلاب وظیفه دارد تا به باز سازے اینجا کمک کند و این را هم میدانست اگر کسے میخواست در برود حاج رضا علے خوب گوشش را میپیچاند و چقدر ممنون حاج رضاعلے بود که نیامدن هایش را گذاشته بود پاے درمان همان ابوذر دردش!
گوشهایش را تیز کرد ...
صداے مرغ عشق هاے حاج رضا علے مےآمد... لبخندے زد...
خدا اصوات اینجا را هم لذت بخش قرار داده بود،با شنیدن صداے پیرمرد روشن ضمیر به سمت صدا برگشت: بـه سلام علکیم جاهل بالاخره شازده قدم رنجه کردن و التفاتے به فقر فقرا فرمودند!
خدا میدانست چه شیرین بود برای ابوذر تکه و متلک شندین از این پیرمرد بے هوا دستهایش را
بوسید و خیره به چشمهاے پیرمرد گفت: حاج رضا علے تا دنیا دنیا است نو کرتم
حاج رضاعلے دستے روے سرش کشید و گفت: خوبے بابا؟ کجا بودے این چند وقته؟
ابوذر مثل جوجه اردکها پشت حاج رضا علے راه افتاد و گفت: پیرو همون موضوع که میدونید
حاجے من شرمنده ام خیلے این چند وقته سرم شلوغ بود!
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_شصت_وسه ♡﷽♡ همان شبے که میتوانست مثل باقے شبهاے زندگے اش سیاه و فرو رفت
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_شصت_وچهار
♡﷽♡
حاج رضا علے آب پاش را برداشت و دانه دانه گلدانهاے حیاط را آب میداد: سرت سر چے شلوغ بود!؟
یه زن گرفتن که این همه کولے بازے نداره!
ابوذر خندید و گفت: حاجے شما چه میدونید من چه اضطرابے رو این چند وقته تحمل کردم!
_اضطراب؟ اضطراب براے چے؟
_سر اینکه نکنه نشه؟
که خب خداروشکر ایشون شخصا راضین ...
حاج رضا علے چوبی برداشت و شاخه اے از شمعدانے ها را که خم شده بود به آن بست و در همان حال گفت: ابوذر اگه نمیشد چیکار میکردے؟
ابوذر جا خورد!
سوال سختے بود!
و اعتراف کرد تا الان این را از خودش نپرسیده بود! اگر نشود چه میکند؟
_مجنون میشے و بیابان گردے میکنے؟
یا فرهاد میشے و به جون کوه ها میوفتے؟
کدوم یکے؟
ابوذر لبخندے زد و به فکر فرو رفت...
مجنون میشد یا فرهاد؟ مطمئناَ هیچ کدام!
_هیچ کدوم حاج رضا علے... حالا که فکر میکنم...راستش...من فکر میکنم فقط تا چند وقتے ناراحت باشم!
_بعدش چے؟
_بعدے نداره! زندگی میکنم!
_یک هفته از کار و زندگے و حوزه زدے براے اضطرابے که نتیجه اش شده این..
جمله بعدے نداره!؟
زندگے میکنم!
ایناهم شد جواب؟
مواخذه هاے این پیر مرد هم دوست داشتنے بود!
_حق با شماست حاجے!
آب پاش را سر جایش گذاشت و ابوذر را دعوت به نشستن روے تخت چوبے داخل حیاط کرد...
سکوتے بینشان برقرار شد و بعد ابوذر آرام پرسید: حاج رضاعلے...میدونید...من الان تو یه برزخم راستش تکلیفم با خودم مشخص نیست میدونید...من تصورے در مورد زندگے بعد از مجردے ندارم!
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_شصت_وچهار ♡﷽♡ حاج رضا علے آب پاش را برداشت و دانه دانه گلدانهاے حیاط را
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_شصت_وپنج
♡﷽♡
حاج رضا علے با صداے بلند خندید و گفت:
تو چقدر ماجرا رو جدے گرفتے جاهل! جو گیر شدے اخوے!
ابوذر متعجب نگاهش کرد! : منظورتون چیه؟
_منظورم همونه که گفتم! راست و حسینے تو چرا میخوای ازدواج کنے؟
حاج رضاعلے گفته بود راست و حسینے!
یعنے ابوذر باید تمام تئورے هاے پا منبرے را کنار میگذاشت و راست و حسینے نیتش را میگفت!
به چه چیزهایے فکر نکرده بود!
راست و حسینے میخواست برای چه ازدواج کند؟
سکوت کرد و
سکوت کرد و
سکوت کرد!
حاج رضا علے مثل همیشه دستش را خواند
دیدے هنوز مثل بقیه اے ابوذر؟
بذار من حرف دلتو بگم...
میخواے ازدواج کنے که ازدواج کرده باشے!
زن بگیرے که زن گرفته باشے!
میخواے ازدواج کنے چون دوستش دارے!
و دوستش دارے چون بالاخره باید یکے باشه که
دوستش داشته باشے!
ته تهش چهارتا قربونت برم نثار هم کنید!
تو اورت بدی که هاے فلانی :تو تمام دنیاے منے! اون بگه دورت بگردم!
آخر آخرش مثل همه آدمهای نرمال از وجود هم لذت ببرید و تمام! همینه؟
ابوذر خیره وجود روبه رویش بود!
آنقدرے که حاج رضاعلے با باطنش آشتے بود خودش با خودش نبود!
راست میگفت!
حاج رضا علے راست میگفت!
بد جور به ذوقش بر خورده بود!
ولے حق خورده بود!!
حق بود حرفهاے حاج رضاعلے! حق...
_همینه حاجے! همینه!
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
💚🍃
🍃
#پابوس
|•☺️•| خدا گواست که من از ازل
گداے توام
|•✋•| اسير رحمت و فضل تو،
مبتلاے توام
#سامرا
#امامحسنعسڪرے(ع)
🍃
💚🍃 @asheghaneh_halal
🍃💚🍃
💚🍃💚🍃
🍃🌨
#مجردانه
اگر متأهل نیستے متعهد باش..!
•😇•متعهد به خداوند
•💛•متعهد به آبروے پدرت و مادرت
•🌸•متعهد به پاڪ و زلال بودنت
•👌•متعهد به ارزش و لیاقت بالایت
•😊•متعهد به شعور و فهم خودت
#درڪحسینےو
#بصیرتزینبےداشتهباشیم
پ.ن:
همینقدرقشنگ!☺️
@asheghaneh_halal
🍃🌨
°•| #ویتامینه🍹 |•°
|•💗•|ـ
براے عذرخواهے
همیشه پیشقدم شوید،
زندگے خودتون رو بیهوده تلخش نڪنید.
اگه مدت زیادے از دلخوری بگذره تبدیل
به ڪینه میشود و راه آشتے
ڪم ڪم مسدود میشه...
|•💗•|ـ
#بہقولشهیمحمدخانے
#فقطنیمساعتحقداریدقهرباشید😉
لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal
🌷🍃
🍃
#چفیه
بالاے سرت ڪه مےایستم
وسعت دلتنگیم بیشتر مےشود
فڪرش را بڪنید از شما دور بودن با من چه میڪند.
نگذارید بینمان جدایے بےافتد..
من میگویم دنیاے بدون #شهدا هیچ نمےارزد.
همیشه در دنیایم بمانید🌷
راحت تر بگویم من دنیاے بدون #شهدا و #یادشان را نمےخواهم...
#شھیدگمنام
#بنتالزهرا✍
🕊 @Asheghaneh_halal 🕊
🍃
🌷🍃
🎈|| #دردونه ||🎈
#تفسـیـــرنقاشےڪودڪ
نمونه اے ازتفسیــر اشڪال درنقاشے👇
🍃•| زیادبودن دڪمه ها درلباس آدمڪ
ترسیم شده نشـانه ڪمبود اعتماد به
نفس درڪودڪ است☹️
✨•| وجــود حیـوانات در نقاشے بیانگــر
حس طبیعتــ گرایے ڪودڪ مے باشد👌
🍃•|ابــ☁️ــردرنقاشے ڪودڪ سمبل مــادر
وخـورشیــد☀️ سمبل پـدر استــ
✨•|اشڪـال نوڪ تیــز وخطوط شڪستــه⚡️ بیـانگــر خشــونتــ در زندگے استـ😡
🍃•| پشتــ سرهم و ردیفــ بودن اشڪال رسم شــده مانند جــوجــه هاے یڪ مرغ به دنبال او،نشـانگــراستعداد ریاضــے✍ اوستــ
#ادامه_دارد
#نڪاتتربیتے_ریزوڪاربردے ☺️👇
👶🏻| @asheghaneh_halal
من گدای فاطمه جان به فدای فاطمه.mp3
8.3M
⚫️🏴
🏴
☑️#ثمینه 🎶
😊من گداے فاطمہ
❤️جان بہ فداے فاطمہ
#فاطمیه ◾️
#مداحی_دست_اول 😌
#پیشنهاد_دانلود_شدیدا💯
#حاج_محمود_ڪریمے🎤
🏴 @asheghaneh_halal
⚫️🏴
عاشقانه های حلال C᭄
⚫️🏴 🏴 ☑️#ثمینه 🎶 😊من گداے فاطمہ ❤️جان بہ فداے فاطمہ #فاطمیه ◾️ #مداحی_دست_اول 😌 #پیشنهاد_دانلود_شد
حتما گوش بدین ، معرکہ است👌
التماس دعا🙏
😜•| #خندیشه |•😜
اولیــاحضــرت😎
ســـرور ســروران😂😂
پــسر مستـبدتــرین فــرد دنــیا😱
منـــور ڪردن و فــرمودن
از نـــظر بنـده فسـاد
بـــا استــاندارد زنــدگے متناسب
اســت😉☺️
ڪــے از شمــا نظــر خواست جانم😁
هـــر زمـان گفــتیم😄
غــارتگــر💯
شمــا بپـــر وسط اظهار
فضل ڪن.👊👊
#چـون_ڪه_ایشون_شاه_هستن_ڪپے
#موردی_نداره💪🇮🇷
#نشـر_بده_تا_ایشونو☝️_بشناسن
ڪلیڪ نڪنے غارتگــر میشے😜👇
•|😜|• @asheghaneh_halal
🎂😍
🎉•| #خادمانه |•🎉
یـــار دیــرینــه🇮🇷
وجــوده شمـا و بــودنتان را قدر مےدانیم
و بــه پــاس ســالها فداڪاری
در راه انــقلاب🇮🇷🇮🇷 و قــرص و
مـحــڪم مــاندن در ڪنار
#ولے_فقیـه در تمــام این چـهل سال
از،شمــا سپــاسگــزاریم🙏🙏
امــشب در چنــد قدم مــانده
به ورود امــام خمینے به میهنمـان🇮🇷
تــولدتــان را تبــریڪ مےگــوییم
مــا به شمــا اقتــدا مےڪنیم
و تــا پــای جانمــان در ڪنار
رهـــبر عــزیزتــر از جــانمـان خواهیم
مـــاند.💪🇮🇷🇮🇷
خـــداونــد بر توفیقــاتتان
بیــفزایــد.🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#آیت_الله_مصباح_یزدی😍
•|🎉|• @asheghaneh_halal
🎂😍
ey-iran-gholamhossein-banan-music.mp3
2.93M
🇮🇷💪
🇮🇷•| #خادمانه |•🇮🇷
انـقلاب همیشه ســربلندم
تــو را با جـان و دل دوس دارم🇮🇷🇮🇷
برای داشتنــت بــر خودم مےبالم😌
هــرگز نمےگــذارم چــه در چــهل
سالگـے و چــه در 120 سالگے
بــه تــو گـــزندی بــرسد🇮🇷🇮🇷
یڪ مــوی تــو و ایرانم را
بــا همـه دنــیا عوض نخــواهم ڪرد.
اینڪ ڪه فقط 12 روز تا چهل سالگے
تــو باقے مــانده است🇮🇷🇮🇷
با تو عهـــد مےبندم تــا پــای جانـم
از،تو دفـــاع ڪنم🇮🇷🇮🇷🇮🇷
و دشمـنانت را سرجای خود
بنشــانم.💪👊💪
فقط چنــد قدم مــانده
تــا ورود عزتمــدانـه و پــر
از بـــرڪت امام خمینے به مینهمان🇮🇷
اگـــه شمــا هم مےخواین
امــشب عهــد ببنـدید ڪه
برای حفظ میهنتــان از جــان
مــایه خواهید گذاشــت🇮🇷🇮🇷
امشب راس ساعت 22:30
اینــجــا👇👇
🇮🇷🇮🇷 @heiyat_majazi
در ڪنــار مـــا باشیــد🇮🇷🇮🇷
•|🇮🇷|• @asheghaneh_halal
🇮🇷💪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕗🍁
🍁
#قرار_عاشقی
•[😖]•منو رها نکن
•[😌]•که جلد گنبدم
•[🕊]•آقا کبوتره هواے مشهدمــ
•[😰]•منو جدا نکنـــ
•[💔]•هوایے تو ام
•[😇]•خداروشکر که منـــ
•[😌]•امام رضاییمـــ
#السلام_علیڪ_یاعلےبن_موسےالرضا
#حتماببینید📥
🍁 @asheghaneh_halal
🕗🍁
1_30194361.mp3
6.08M
🔆🔅 #آقامونه 🔅🔆
•[💡]•اے دو چشمان چراغ شام یلداے همه
•[🌞]•آفتاب صورتت خورشید فرداے همه
•[🌊]•ای دل دریایے ات کشتے نشینان را امید
•[👁]•ای دو چشم روشنت فانوس دریاے همه
•[🙂]•خنده هاے بامگاهت خنده ےخورشیدصبح
•[🕯]•شعله ے لرزان آهت شمع شبهاے همه
❤️❣ @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
[😘] من و علوسَتم لالا تَلدیم😴
سُما هم بِلید توے لَختِخوابـ
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_شصت_وپنج ♡﷽♡ حاج رضا علے با صداے بلند خندید و گفت: تو چقدر ماجرا رو جدے
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_شصت_وشش
♡﷽♡
حاج رضا علے خندید و گفت: نگفتم اینا رو که پنچر بشے! گفتم که یه خورده فکر کنے!
ابوذر هم خندید! فکر میکرد!
یعنے باید فکر میکرد!
مشق شب استادش رد خور نداشت!
به پشتے تکیه داد و به آسمان خیره شد!
زیبا بود...که کسے در زندگےات باشد و اینطور توے ذوقت بزند!
و بعد بنشینی فکر کنے!
به اینکه کجاے معادلاتت غلط بوده که جواب آخر با گزینه هاے پیش رویت یکے نیست!
راست میگفت حاج رضا علے! راست میگفت....
______________________
محمد خوب محیط بازار را از نظر گذراند!
و خب او هم مثل آیه اولین چیزے که به فکرش رسید گلوے ابوذر بود!
شاید ویژگے این بازار بود که این خانواده را مدام به فکر گلوے ابوذر بیچاره مے انداخت! لبخندے زد... متوکل تر از پسرش بود...
امید داشت شد شد!
نشد هم بازهم شده!
آنچیزے که خدا میخواست شده!
روبه روے مغازه حریر متوقف شد و از پشت شیشه محیط مغازه را دید زد...
بسم اللهے گفت و وارد مغازه شد.
عباس مشغول وارسے فاکتور ها و تطبیق آن با جنسها بود
سلامے کرد که عباس سرش را بالا آورد:
_سلام علیکم بفرمایید!
_ببخشید با آقای صادقے کار داشتم
کمے جدی تر از قبل جواب داد:بفرمایید خودم هستم!
محمد به نظرش رسید باید با مردے به مراتب پیر تر از این مرد جوان ملاقات کند به همین خاطر گفت:فکر میکنم باید با آقاے صادقے بزرگ ملاقات داشته باشم!
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_شصت_وشش ♡﷽♡ حاج رضا علے خندید و گفت: نگفتم اینا رو که پنچر بشے! گفتم که
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_شصت_وهفت
♡﷽♡
عباس با دقت سرتا پاے مرد محترم روبه رویش را از نظر گذراند فاکتور ها را روے میز گذاشت و محمد را دعوت به نشستن کرد و بعد به طبقه بالا که معمولا میتوانست پدرش را آنجا پیدا کند
رفت و او را صدا زد:بابا ... اینجایید؟
حاج آقا صادقے سرش را از روے قالیچه اے که مشغول وارسے اش بود بالا آورد:آره عباس جان اینجام... چیزی شده؟
_یه آقایے پایینه میگه با شما کار داره
_کیه؟
_نمیشناسمش حاجے
بے حرف قالیچه را سر جایش گذاشت و همراه عباس از پله ها پایین آمد...
محمد به احترامش از جایش بلند و حاج آقا صادقے گرم با او سلام و احوال پرسے کرد و دعوت به نشستن کرد و بعد دیالوگ معروف حاجے بازاری ها را خطاب به شاگردش بلند فریاد کرد:پسر دوتا چایے بردار بیار...
عباس هنوز داشت با اخم به مرد روبه رویش نگاه میکرد ...
حاج آقا صادقے با خوش رویی خطاب به محمد گفت: خب جناب قدم رنجه فرمودید
کارے از من برمیاد؟
محمد موقرانه به پیرمرد خوش روی روبه رویش لبخندے زد و گفت: راستش مزاحم شدیم من باب یه امر خیر!
عباس بیشتر اخمهایش را تو کشید و محمد لبخندش عریض تر شد!
درست حدس زده بود او برادر زهرا خانم بود!
حاج آقا صادقے خطاب به عباس گفت: عباس بابا یه سر به مغازه آقای سرمدے میزنے؟
چند تا سفارش داشت مثل اینکه!
عباس چشمے گفت همیشه از نخود سیاه بدش مے آمد!
حاج آقا صادقے اینبار کمے جدے تر از قبل گفت: میفرمودید آقاے...
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_شصت_وهفت ♡﷽♡ عباس با دقت سرتا پاے مرد محترم روبه رویش را از نظر گذراند
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_شصت_وهشت
♡﷽♡
_سعیدے هستم!
_بله آقاے سعیدے
حاج آقا صادقے حدس میزد از هم صنفهایش یا یکے از بازارے هاے همین بازار باشد اما هرچه فکر میکرد نه قیافه مرد روبه رویش را به یاد مے آورد و نه حتے نام و نشانش را...
محمد اما با همان آرامش ذاتےاش صحبت هایش را ادامه داد:خب همونطور که گفتم براے امر خیر مزاحمتون شدم
ما ایرانے ها هم که تا اسم امر خیر و میشنویم فکرمون میره سمت عروسے و عروس برون و این حرفا،اومدم با اجازتون دختر خانمومتونو براے پسرم خواستگارے کنم..
حاج آقا صادقے از ادب و لحن مرد روبه رویش خیلے خوشش آمد. لبخندے زد و گفت:
_اختیار دارید آقا سعیدے میتونم بپرسم شما از کجا دختر منو میشناسید؟ از بازارے هاے همینجایید؟
محمد لبخندے میزند و میگوید: نه حاجے من بازارے نیستم...پسرم بازاریه!
ولی من نیستم!
در واقع پسرم دختر خانم شما رو بهم معرفے کرد و دخترم تاییدشون کرد!
حاج آقا صادقے حس کرد از ادب و نزاکتِ پسر این مرد هم خوشش آمده
پسرے که در این دور و زمانه خودش شخصا به خواستگارے نرفته و بزرگترش را فرستاده،
ادب دارد! ادب این پسرک نادیده ،جذبش کرده بود!
_چے بگم آقای سعیدے راستش آقا پسر شما نادیده یه سرے چیزها رو به من ثابت کرده که کنجکاوم ببینمش
_پس با اجازتون ما تو همین هفته یه شبے رو مزاحمتون بشیم!
حاج آقا صادقے تعللے کرد و گفت: این چه حرفیه شما مراحمید،خب این هفته پنجشنبه شب به نظرم زمان خوبے باشه !
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃