eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.9هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
15919511_825.mp3
5.68M
↓🎧↓ •| |• . 🎙 . در بـیـن شـهـری که محبّت را نمی‌فـهـمید، تنها حـسـن هم‌سفره می‌شد با جذامی‌ها... -عیدی هاتون رو از بابا علی گرفتید؟! 🎊🎈 🕋📿 . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/@Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
•.🥙 ⃝.. | 🌯| زولبیا🥨 مواد لازم😃: آرد سفید : 2 پیمانه🍚 بیکینگ پودر : 1/2‌قاشق مرباخوری🧂 ماست همزده:1 پیمانه🥣 زعفران دم کرده :1 قاشق چایخوری🥃 مواد شربت🍾: شکر : 1 پیمانه🧂 آب : 1/4 پیمانه🍶 گلاب : 2 قاشق غذاخوری🍾 پودر هل: 1/2 قاشق چایخوری🥄 زعفران : مقدار لازم🥃 روغن‌سرخ‌کردنی‌: مقدار لازم🍾 طرز‌تهیه👩🏻‍🍳: آرد سفید ،بیکینگ پودر ، ماست ، زعفران دم کرده غلیظ ،را باهم مخلوط کنید و خمیر بدست امده را برای ۴ ساعت در دمای محیط کنار بگذارید تا تخمیر بشه و آماده بشه. بعد از ۴ ساعت خمیر کاملا آماده شده ، را درون یک قوطی پلاستیکی سس بریزید که سر آن باریک باشه.قبل از سرخ کردن زولبیا باید شربت را آماده‌کنید طرز تهیه شربت: شکر با آب بر روی حرارت بگذارید تا شکر کاملا حل بشه سپس 2 قاشق غذاخوری گلاب را اضافه کنید و صبر کنید شربت روی حرارت بجوشه تا غلیظ بشه وقتی شربت غلیظ شد کمی پودر زعفران و 1/2 قاشق چایخوری پودر هل را به شربت اضافه کنید برای خوش رنگ شدن شربت می تونید کمی زعفران دم کرده اضافه کنید درون یک تابه که کمی لبه ی آن بلند باشه را تا نیمه روغن سرخ کردنی بریزید و تابه را روی حرارت متوسط قرار بدین تا روغن گرم بشه برای تست گرم شدن روغن ، کمی از خمیر به اندازه یک نخود را درون روغن بریزید اگه سریع شروع کرد به سرخ شدن و روی روغن آمد، روغن آماده شده. حالا قوطی سس را که با خمیر پر کردید روی تابه به شکل دورانی بچرخانید تا خمیر شکل زولبیا بگیره دقت کنید دایره ها خیلی بزرگ و ضخیم نشه چون موقع پشت و رو کردن ممکنه بشکنه. وقتی زولبیا ها سرخ شد از روغن خارج کنید و مستقیم درون شربت بگذارید. اگه صبر کنید زولبیا سرد بشه بعد درون شربت بذارید ، زولبیای شما خمیر میشه. بعد از 2 تا 3 دقیقه زولبیا را از شربت خارج کنید. اگه نمی خواین خیلی شهد روی زولبیا باشه می تونید اول زولبیا رو روی یک صفحه یا آبکش بگذارید تا شهد اضافی اون خارج بشه و بعد در بشقاب بچینید و سرو کنید. برای‌افطار‌نوش‌جان‌کنید😋🍽 • +ڪاش مِنَّـٺ بگُذارے بـہ سَـرَم مهـدےجـان ٺا ڪہ هم سُفـره‌ے ٺـُو لحظہ‌ے افطار شَوَم🧡'' •.🥙 ⃝.. Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.🌙 ⃟💛'' 『 』 • • با عشق حسن'؏' من بہ جهـان ناز کنم😌•° افطارمو با نام حسن؏ باز کنم😍•° صد شکر کہ درک شب قدر رمضان با جشن ولادتش آغاز کنم💚‌•° .. • • +دَم افطار همین ذڪرِ حسیـن؏ ما را بَـس :)‌♡ .🌙 ⃟💛'' Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . . نامه ی اجرای حکمش را از خانم هاشمی گرفت. چشمش برقی زد و برای قاضی که چنین حکمی صادر کرده بود دعای خیر کرد و از بچه ها و پرسنل مرکز خداحافظی کرد و با ذوق خودش را به حسام رساند. سر حال بودن و ذوق حوریا، حسام را هم سر ذوق آورد. نزدیک حسام که شد نامه را توی هوا تکان داد و گفت: _ بالاخره تموم شد. خلاص شدم. _ مبارکت باشه عزیزدلم. چقدر خوشحالی تو دختر... _ نمی دونی چقدر انتظار این نامه رو کشیدم. این حکم مثل یه اسارت بود برام. بازم خدا رحمت کنه رفتگان اون قاضی رو که اگه حکمم زندون میشد حتما دق می کردم. _ دیگه بهش فکر نکن. فردا نامه رو باهم می بریم دادگاه و پرونده رو برا همیشه میبندیم. حوریا نفس راحتی کشید و با لبخند عمیقی بیرون را نگاه کرد که حسام گفت: _ نمی خوای شیرینی بهمون بدی؟ _ ای به چشم... شما جون بخواه. بریم جایی که شیرینی هم مهمون من... حسام گفت: _ هر جا من بگم؟ حوریا پلک زد و سری تکان داد و گفت: _ هر جا حسامم بگه. و حسام در کمال شیطنت و ذوق ماشین را به پرواز درآورد. نزدیک محله، حوریا گفت: _ اینجا که کافه و رستوران خیلی معتبری نداره. حسام در سکوت می خندید که سر ماشین به سمت آپارتمان کج شد و حوریا تازه فهمید چه رودستی خورده. خنده اش گرفت و خیره به حسام، از دیدن چهره ی شیطنت آمیز و چشمان براق حسام سیر نمی شد. _ اونجوری نگاهم نکن... خودت گفتی هر جایی که دلم خواست. قهقهه ی مردانه و دلفریبش فضای ماشین را گرفت که ادامه داد: _ دلم آپارتمانمونو خواست، حرفیه؟ حوریا شانه بالا انداخت و بی صدا در ماشین را باز کرد و قبل از حسام به سمت آسانسور رفت. نزدیک شام بود که حاج خانم با حوریا تماس گرفت. حوریا نا نداشت از روی تخت بلند شود. صدای گوشی اش از کیفش که روی مبل وسط هال جا مانده بود، می آمد. دلش می خواست بخوابد اما می دانست کسی جز پدر یا مادرش در این ساعت با او تماس نمی گیرند. نمی خواست نگرانشان کند. رو به حسام سرش را چرخاند و گفت: _ میری کیفمو بیاری؟ حسام با رخوت از تخت جدا شد و کیف را به حوریا رساند. تماس قطع شده بود و حوریا خودش با مادرش تماس گرفت. صدایش را صاف کرد و با مادرش احوالپرسی کرد. _ منتظرتونیم. کی میاید شام بخوریم؟ حسام با اشاره به حوریا فهماند که فعلا همینجا بمانند. حوریا دستپاچه جواب داد: _ شما شام بخورید. ما یه چیزی از بیرون میخوریم. _ باشه عزیزم. فقط وقتی میرید بیرون برق اتاقا رو خاموش کنید اصراف میشه. حوریا لبش را به دندان گزید و با خداحافظی کوتاهی تماس را قطع کرد. [⛔️]ڪپےتنها‌باذڪرمنبع‌‌ونام‌نویسنده‌ موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . . همه چیز عالی بود. حوریا مثل فرشته ها شده بود و حسام جذابترین داماد شهر. همه ی مهمانها جمع بودند و افشین و النا در همراهی و تدارکات عروسی حسام، سنگ تمام گذاشته بودند. حوریا بین شنل و کلاه بیش از حد جلو کشیده ی آن، داشت از گرما آب می شد که به حسام گفت: _ زودتر مجلسو جدا کن آب پز شدم. حسام خندید و گفت: _ دلم نمیاد تنها بشم ولی چون نمی خوام تموم بشی، چشم... تازه پیدات کردم. مجلس جدا شد و حوریا با برداشتن شنل نفسی کشید و تازه مدل آرایش و مو و لباسش معلوم می شد. طبق دستورات فیلمبردار عمل می کردند و شب عروسی شان به بهترین نحو برگزار و ثبت خاطره شد. حاج رسول و حاج خانم سراسر ذوق بودند و ته دل حسام دلتنگی عمیقی رخنه کرده بود که حضور پدر و مادرش را در این شب بیشتر از هر وقت دیگری تمنا داشت و این خلأ مدام دلش را می شکست. حوریا متوجه بغض حسام شده بود اما نمی خواست با پاپیچ شدن اشک مردش را در بیاورد. حوریا برای بار دوم به حسام بله گفت و مراسمات حلقه و عسل خوری و کادو ها انجام شد. حاج رسول بعنوان کادو برای آنها سفر کربلا ترتیب داده بود که حواله های ثبت نام شان را به آپها داد. _ ان شاءالله هفته ی آینده عازم کربلایید. رییس کاروان دوستمه. نظم سفرشون عالیه و مطمئنم بهتون خوش میگذره. بعد از کارناوال عروسی که عروس و داماد را تا جلوی در آپارتمان همراهی کردند، حوریا دلتنگی اش را در آغوش پدر و مادرش سبک کرد. النا گفت: _ یه قرقره از بالکن وصل کن به حیاط خونه پدرت. این لوس بازیا چیه عروس خانوم؟ کشور غریب که نمیری... از این کوچه به اون کوچه... همه خندیدند و حاج رسول و همسرش سفارش حوریا را به حسام کردند و با بقیه ی مهمانها آنها را تنها گذاشتند و فقط مانده بود افشین و النا که قصد اذیت کردنشان، گل کرده بود. به هر ترتیبی بود آنها را هم رد کردند و باهم به آپارتمانشان رفتند. حسام دست حوریا را گرفت و شنل را در آورد و از او فاصله گرفت و سیر نگاهش کرد. این فرشته ی زیبا با این موهای اغوا کننده و نگاه کهربایی و مشتاق، میان این لباس سفید، تمام و کمال به خودش تعلق داشت‌. حوریا به حسام می بالید. هر رنگ کت و شلواری که می پوشید به او می آمد. چه کت و شلوار سورمه ای نامزدی و چه کت و شلوار نباتی عقدِ مرکز، و حالا با این تیپ زغالی و پیراهن سفید خواستنی ترین مرد دنیا شده بود. هر دو تشنه ی هم بودند. هردو دوست داشتند زندگی ابدی و عاشقانه ای داشته باشند. چه توی ذهنشان گذشت که صدای خنده ی مستانه شان کل آپارتمان را پر کرد. انگار فصل جدید زندگی شان با همین خنده، آغاز شده بود. [⛔️]ڪپےتنها‌باذڪرمنبع‌‌ونام‌نویسنده‌ موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
°🦋° سلام و نور✨ از اینکه با فصل دوم همراهمون بودید سپاسگزارم🙏🏼💐 عاشقانه های حسام و حوریا هم تموم شد🥺 امیدوارم که اصل داستان📚 و مباحث اخلاقی 🌸🍃 مورد پسندتون واقع شده باشه🥰 برای حقیر و چرخش قلمم به خیر✍🏼 و تیم خادمین کانال در این شب مبارک میلاد کریم آل طاها حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام💚 دعا بفرمایید🤲🏻 °🦋°
「💚」◦ ◦「 🕗」 . امروز دلا راهی مشهد شده تا تبریک بگیم عیدُ رضاجان به شما 💕 راهی بشیم ای کاش از اینجا یک روز آقا، به سوی حرم امام مجتبی 🌱 دلگرم‌تریم به این دعا، این رویا 👆 امسال آقاجان، توی این ماه خدا 💚 . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» . . شلاام بَشه‌ها مامانیم آوُلدَنَم اینژا ژیالَت😍 بهـــبهـــــــ🤗 🏷● ↓ آوُلدَنَم: آوردنم ژیالَت: زیارت ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ـــــــــــــــــــــــــــــ 🌸🌸•• . . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . ‏هر آدمی باید یکی رو داشته باشه که به جای دوست دارم مثل داریوش بهش بگه: ببین ! تمام من شدی😇🫀 . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
𓆩🌸𓆪 |' .| . ﮼𓏲 ࣪‌ هست⚡️ در هر نظری👀 حسن ترا جلوه خاص🌱 ﮼𓏲 ࣪‌ از تماشای تو🥰 چون سیر😉 توان گردیدن⁉️ /✍ |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1766» . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 𓆩🌸𓆪
[• •] خب خب سلام و نور و رحمت😍✨ طاعات و عباداتتون قبولِ درگاهِ حق، ان شاءالله🌙💚 جونم براتون بگه که چالش داریم، چه چالشی❤️‍🔥😍 همونطور که میدونید هرشب هشتگ توسط مسؤلین هرکانال صورت میگیره، بگید خب؟😁 حالا ما میخوایم شما مخاطبین گرامی و عزیزمون در کانال هامون رو انتخاب کنید😍 حالا میگین چطوری؟🤔😱 خیلی آسووونه!😃👌 شما به ازای هرکانالی که ما در "تشکیلات فانوس" داریم، هشتگ دلخواه و موردپسندتون رو از طریق لینک های زیر انتخاب می‌کنید☺️😍 این رای دهی حداقل کار ممکن برای تقدیر و تشکر از زحماتِ خادمان خودتون هست😌 و اما لینک‌ها: 🔰 کانال عاشقانه های حلال 🆔 https://EitaaBot.ir/poll/r1g2y?eitaafly 🔰 کانال هیئت مجازی 🆔 https://EitaaBot.ir/poll/3tpve?eitaafly 🔰 کانال رصدنما 🆔 https://EitaaBot.ir/poll/pog6?eitaafly راستی، تا یادم نرفته بگم😲 چالشمون اینجوریه که هرنفر، به‌ازای هر کانال، میتونه 3 تا هشتگ رو انتخاب کنه و نظر بده😎 و نهایتا برحسب تعداد آرای ماخوذه هر هشتک، هم مشخص میشه(در هر سه کانال) چی بهتر از این آخه؟!🤭 ⏰ آخرین مهلت انتخاب و رای: (۲۱ فروردین) 🌱
4_5791669660994765503.mp3
3.43M
..♢ ⃟🧡.• 〖〗 • • 💎 دعای سحر در سحرهای ماه رمضان💚 💠 اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِیُّ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِبَهَائِكَ كُلِّهِ... 🔹دعای سحر بسیار عجیب، اسرارآمیز و عظیم است... 🔸خواسته‌های بسیار عظیمی در این دعا هست که فقط به اعتبار اذن ائمه علیهم السّلام جرأت می‌کنیم آن‌ها را بر زبان بیاوریم... 🔹این دعا راه سلوک به سمت قرب الهی، راه عبور از نقص به کمال، از کثرت به وحدت، از تعیّن به لاتعیّنی را برای انسان باز می‌کند... ..🌿 • • +میخونَم هَـر سحـر آروم سلام الله عَلے سیدنا المظلـوم :) ..♢ ⃟🧡.• Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°💓|💌° ⚡️ 📿پس هرکس از یاد من روی گرداند حتما زندگی سخت و تنگی برای اوست...😞 🍀قرآن بخوان کہ باݪ پرواز است... 🌾 •☺️•دلبرےکن،خدآمنتظرتہ👇🏻 •✨| @asheghaneh_halal °💓|💌°
Joze16.mp3
4.2M
シ⟯ • • تندخوانی جز ۱۶/استاد معتز آقایی ختم امروز به نیت: شهید آرمان علی‌وردی التمـــاس دعــــا✨🌙 • • +شهرُ الرَمضان الّذی اُنزِل فیهِ القُرآن..♥️ 📖⃢💫 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . ❤ ‌ما را هر روز امید آمدنت چشم از خواب بیدار مےڪند ما را بِرَهان از این پلک هاے مدام بیا ڪه دیگر خوابمان نبرد، ڪه دیگر چشم بر نداریم از نگاهت. 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈
[• •] سلام و نور و رحمت😍✨ طاعات و عباداتتون قبولِ درگاهِ حق، ان‌شاءالله🌙💚 برای شرکت در چالش‌مون به لینک‌های زیر مراجعه کنید👇✨ 🔰 کانال عاشقانه‌های حلال 🆔 https://EitaaBot.ir/poll/r1g2y?eitaafly 🔰 کانال هیئت مجازی 🆔 https://EitaaBot.ir/poll/3tpve?eitaafly 🔰 کانال رصدنما 🆔 https://EitaaBot.ir/poll/pog6?eitaafly ⏰ آخرین مهلت انتخاب و رای: (۲۱ فروردین)
•‌<💌> •< > . . 🌿|| من در زندگی مشترکمان همسرم را یک انسان منظم، بی‌سروصدا و بسیار معتقد و مذهبی شناختم. ✨|| کسی که اصلاً اهل تظاهر نبود. نماز شب می‌خواند اما اگر من بیدار بودم، امکان نداشت نافله شب بخواند! 🦋|| احمد آقا از پا منبری‌های مرحوم حاج آقا خوشوقت بودند. می‌دانستم که اهل سیر و سلوک است اما چیزی به من بروز نمی‌دهد. 🕌|| به سفر کربلا و زیارت بارگاه امام رضا(ع) علاقه خاصی داشت. از همان زمان ازدواجمان اضافه‌کاری می‌کرد تا پول سفرهای زیارتی را جور کند. 🌷شـهـیـد مدافع حرم •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◗ 🧩 (History) ◖ . 🎯 در زمان قديم که يخچال نبود، خنک ‌ترين آب قنات در تهران، قناتى بود كه بعدها زندان قصر در آن ساخته و بنا شد❗️ بعد از آن، هركس به زندان می ‌افتاد، می ‌گفتند رفته آب خنک بخوره😃 . چه برایمان آورده ای، مارکووو⁉️😬 ◖🧳◗ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . 🎙زن ذلیلی خوبه یا بد؟!!! 👤 آیت الله مجتهدی تهرانی #پ.ن:قابل‌توجه‌آقایون😎✌️ . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫
‌ °✾͜͡👀 🙊 💬 ‌‌‏بابابزرگم امروز روزه بود... یهو فشارش افتاد و از حال رفت! همگی رفتیم بالاسرش که ببینیم چی شده؛ داد زد برین کنار! بذارین خدا ببینه به‌خاطرش تو چه حال و روزی افتادم😂😄 ''📩'' [ 606 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین 🆔| @Daricheh_Khadem •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
مداحی آنلاین - منو احساس دلتنگی - میرزایی.mp3
5.24M
↓🎧↓ •| |• . 🎙 . - لذت‌زیستن‌راکسی‌می‌یابدکه‌ ازوحشت‌مرگ‌رهاشده‌باشد. مانندشهدا...🕊 -آقاسیدمرتضی‌آوینی 🕋📿 . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/@Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
•.🥙 ⃝.. | 🌯| • راحت‌الحلقوم🍡سوغات‌تبریز😍 مواد‌لازم😃: نشاسته: یک لیوان🥛 شکر: یک‌ونیم لیوان🧂 آب: دونیم‌لیوان🧊 گلاب: نصف لیوان🍾 جوهرلیمو: به مقدار کم🍈 آرد: به مقدار لازم🍚 طرز‌تهیه👩🏻‍🍳: ۲ یا ۳ لیوان آب را روی نشاسته بریزید و به هم بزنید تا کاملا حل شود و به مدت ۲۰ الی ۳۰ دقیقه صبر کنید.🕡 بعد از ته نشین شدن نشاسته؛آب روی آن را خالی کنید و مواد دیگر که شکر، آب، گلاب و جوهر لیمو است به آن اضافه کنید و روی حرارت قرار دهید و به هم بزنید، آنقدر به هم بزنید تا کاملا سفت شود و مانند ژله باشد.🥣 بعد از این که مانند ژله شد روی یک سطح مسطح کمی آرد بریزید و مایه را روی آرد ریخته و صافش کنید و دوباره رویش آرد بپاشید و با فشار دست و یا جسم آن را به لایه ۱ یا ۱٫۵ سانتی‌متری در آورید و بعد به شکلی که دوست دارید برش دهید و به آرد و یا پودر نارگیلی آغشته کنید🥥 برای‌افطار‌نوش‌جان‌کنید😋🍽 • +ڪاش مِنَّـٺ بگُذارے بـہ سَـرَم مهـدےجـان ٺا ڪہ هم سُفـره‌ے ٺـُو لحظہ‌ے افطار شَوَم🧡'' •.🥙 ⃝.. Eitaa.com/Asheghaneh_Halal