عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدوبیست برمیگردد و دورتر،کنار ماشین میایستد و دستش را ر
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوبیستویک
+:آروم شدی؟
سر تکان میدهم .
+:دستاتو بگیر جلو دریچه،سرما نخوری..
این دو رفتار،از یک انسان،آن هم در یک روز واقعا عجیب است..
چند دقیقه میگذرد،نمیدانم چرا راه نمیافتد...
+:نیکی؟
به طرفش برمیگردم،نگاهش روی گونه هایم میلرزد.
اشک هایم را با نگاه میشمارد.
دستش روی زانویش مشت میشود.
+:نیکی میشه کمکم کنی؟
نگاهم را به روبه رو میدوزم.
انگار نه انگار که من از رفتارش شاکی ام..
البته،حق دارد.. چه توقع بیهوده ای دارم...
مگر جایگاه مسیح در زندگیمن بیشتر از یک...
صدایش،فکرم را قفل میکند
+:لطفا کمکم کن...
سر تکان میدهم،بدون اینکه نگاهش کنم
ادامه میدهد
+:راستش من تا حالا از کسی معذرت خواهی نکردم...ولی الآن مجبورم،یه کاری کردم که باید
برای جبرانش از یه نفر عذرخواهی کنم،ولی نمیدونم چطوری ؟
سعی میکنم لحنم بیتفاوت باشد و نگاهم فقط به جلو.. میگویم
:_واقعا از کسی معذرت خواهی نکردین؟
+:تو دبیرستان،با اینکه از بهترین دانش آموزا بودم ولی به خاطر معذرت خواهی نکردن،یه هفته
از مدرسه اخراج شدم...
:_معذرت خواهی کار سختی نیست،دل شکستن خیلی سخت تر از معذرت خواهیه...اول بگید
که متأسفید بعدش این همه کلمه و اصطلاح هست ،ببخشید،عذر میخوام،متأسفم...
+: چطوری باید بگم؟یعنی با چه لحنی؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوبیستودو
:_اگه از ته دل از کارتون پشیمون باشید،لحن خودش درست میشه..
+:ببین اینطوری بگم،خوبه؟
به طرفش برمیگردم
+:من خیلی اشتباه کردم.. بایت رفتارم واقعا متأسفم..
ببخشید،عذر میخوام،متأسفم..
لحنش،پشیمان است...
سر تکان میدهم و برمیگردم
:_آره خوبه..
+:نیکی؟ببخش منو...میبخشی؟
سرم را پایین میاندازم و با انگشتانم بازی میکنم.
مخاطب حرف هایش من بودم؟
با این روش،از من معذرت خواهی کرد؟
+:هیچ وقت تو عمرم،معنی شرمندگی رو حس نکرده بودم...ولی الآن...با تک تک سلول هایم
میفهممش... شرمنده ام نیکی.. ببخش...
با دست راستم،اشک هایم را میگیرم.
+:میبخشی؟
نمیتوانم نبخشم... نمی شود از التماسِ .. کلامش،ساده گذشت
سرم را آرام تکان میدهم
میخندد
+: خب بریم یه شام دونفره ی ...یه شام دونفره ی همسایه ای بخوریم.
دو هفته است من مهمون دستپخت تو ام،امشب مهمون من..آها راستی؟
سرم را بالا میآورم،دست راستش را به طرفم میگیرد.
حلقه ی ظریفم روی دست مردانه ی مسیح...
جدی میگوید
+:لطفا همیشه دستت کن،همیشه..
حلقه را برمیدارم..
ذوق زده،با لبخند میگوید.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوبیستوسه
+:مانی صحبت کرده با مامانینا.. که مثلا مسافرتمون تموم شده،تا دو روز برمیگردیم... دیگه
مجبور نیستی دروغ بگی..
راه میافتد.
نگاهش میکنم
نه شک ندارم....
مسیحِ واقعی کنارم نشسته ..
مسیح بیاحساسِ سردی که همه میگویند، نمیشناسم ...
مسیح،همین پسربجه ی مغروری است که حرفش را در حجاب لفافه زد و حالا؛سرخوش از
پیروزی؛روی ابرها سیر میکند.
سرم را پایین میاندازم و لبخند میزنم.
تلخی ماجرای ظهر را میشود از یاد برد،با آرامشی که حالا دارم...
خدایا،ممنون!
*نیکی*
جزوه ها را داخل کیف میچپانم.
شام دیشب را مهمان مسیح بودم و دیر به خانه برگشتیم.
چادرم را سرمیکنم و از اتاق بیرون میروم.
به گمانم مسیح هنوز خواب است،پاورچین پاورچین و بی صدا حرکت میکنم مبادا بیدار شود.
میخواهم از جلوی آشپزخانه رد بشوم که صدایی میآید
:_صبح بخیر
هیــــــن بلندی میکشم و دستم را روی قلبم میگذارم.
لب هایش به لبخند بزرگی باز شده اند و او سعی میکند،پنهانش کند.
سریع،خودم را جمع و جور میکنم.
با اعتماد به نفس میگویم
+:سلام،صبح بخیر
:_ترسیدی؟
+:نه خیر.. مگه شما اجنه ای که من بترسم؟
خنده اش را کنترل میکند.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوبیستوچهار
:_ولی انگار ترسیدی..
+:مگه شما از خودتون میترسین؟ به نظر من که ترسناک نیستین..
دست هایش را بالا میآورد
:_تسلیم بابا،تسلیم...ولی ترسیدی
دستم را مشت میکنم.
+:پســـرعمو؟
این بار به وضوح میخندد،میخواهم بروم که میگوید
:_بیا همسایه.. صبحونه آماده کردم،بشین..
و از جایش بلند میشود و صندلی کناری اش را بیرون میکشد.
تعجب میکنم،چه تناقض رفتار عجیبی!
این مرد متشخص امروز،همان مسیح روزهای قبل است؟
+:آخه من... دیرم شده
:_بیا صبحونت رو بخور.. خودم میرسونمت...
نمیتوانم دعوتش را رد کنم،دعوت این همسایه ی دوست داشتنی را..
دوست داشتنی؟
تکلیف من با دلم روشن نیست...
جلو میروم و روی صندلی مینشینم.
مسیح،سنگ تمام گذاشته است.
:_بخور دیگه..نوش جون
تکه ای نان برمیدارم و رویش عسل میریزم.
نگاه خیره ی مسیح به انگشت حلقه ی دست چپم را به خوبی حس میکنم.
خنده ام میگیرد.
نگران است که من بدون حلقه،راهی دانشگاه شوم.
انگشتر را درون انگشتم میچرخانم و مسیح نگاهش را با خیال راحت میگیرد .
لقمه را داخل دهانم میگذارم.
:_قراره مانی به مامانینا بگه امشب برمیگردیم
لقمه ی جویده شده را قورت میدهم و میگویم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
🛵
⏝
֢ ֢ #درِگوشی ֢ ֢
.
♕ اسم دلبر و همدمت رو
اینجوری سیو کن🥹🤭
- 🤍«ilacım»
یعنی کسی که:
وجودش مثل دارو
برای فکرت،
و برای قلب و روحت،
شفا بخش عمل میکنه؛
یعنی دارویِ من🌡🙃☘
°کپے!؟
_ تنهاباذکرآیدےمنبع،موردرضایتاست☺️
.
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
.
𓂃بفرماییدتودمدربده𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
🛵
⏝
#صبحونه
مـطمئـــن بـاش کہ
خــدا تــو رو
براے ڪسـے ڪہ
شبیهتہ🌼✨
ڪـنار گذاشــتہ ....🤍🙂
]صبحت بخیر عزیزِ دل♥️[
🍃🌸| @asheghaneh_halal
💛
֢ ֢ #پابوس ֢ ֢
.
🌱 امامـ حـسـن عليهالسلامـ :
🔅) لا حياءَ لِمنْ لا دِينَ لَهُ.
😌( حیاء ندارد كسى كه دين ندارد.
⇦بحار الأنوار، ج٧٨، ص١١١، ح۶
.
𓂃حرفایےکهمیشنچراغراهِت𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💛
⏝
🧣
⏝
֢ ֢ #مجردانه ֢ ֢
.
يک بار براى داداشم رفتيم خواستگارى💐
مامانم انقدر آدم با خودش آورده بود🚶♂
که عروس بدبخت فقط ٤٥ دقيقه چايى☕️ ميداد،
انگار مسجد بود 🙄😁😂
.
𓂃محفلمجردهاےایـتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧣
⏝
64.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌽
⏝
֢ ֢ #چه_جالب ֢ ֢
.
۱۰ تا ترفـند
فـوقِ ڪـاربردے
مخـصوص ڪدبانوها و تـازه عروسـا🤩✋🏻
.
𓂃فوتوفنهاےسهسوته𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌽
⏝
🧔🏻♂
⏝
֢ ֢ #منو_بابام ֢ ֢
.
📩 دیشب داداشم تو خواب
هذیون می گفت و جیغ می کشید
رفتم اتاق می بینم بابام بالا سرشه!
میگم خوب بیدارش کن!
میگه بذار کابوسشو ببینه..😐
این همه پول دی وی دی میده
فیلم ترسناک می گیره
بذار سه بعدیشم ببینه😂😂
#ارسالے_ڪاربران 𓈒 1079 𓈒
تجربه مشابهی داری بفرست😉👇
𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh
.
𓂃اینجاباباهامیدوندارهستند𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧔🏻♂
⏝
🧸
⏝
֢ ֢ #پشتڪ ֢ ֢
.
بگذر ز عهد سست
و سخنهای سخت خویش...(:
.
𓂃دیگهوقتشهبهگوشیترنگوروبدی𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧸
⏝
🪖
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢ ֢
.
همسر بزرگوار شهید: پشت چراغ قرمزخیابان شریعتی ایستاده بودیم و منوچهر هم صحبت می کرد. کنار خیابان یک پیرمردی که سرتاپا سفید یکدست پوشیده بود در گالری بزرگی گل های رزی به رنگ های مختلف می فروخت ولی سفیدی پیرمرد نظر من را جلب کرده بود و من احساس می کردم این مرد از آسمان آمده است. اصلا حواسم به منوچهر نبود که یک لحظه حجم سنگین و خیسی روی پاهایم حس کردم. یک آن به خودم آمدم دیدم منوچهر رد نگاهم را گرفته و فکر کرده من به گل ها خیره شدم، پیاده شده تا گل ها را برایم بخرد.منوچهر همین طور همه گل ها را با دستش بر می داشت و روی پاهای من می ریخت . دو بار چراغ سبز و قرمز شد ولی همه در خیابان به ما نگاه می کردند و سوت و کف می زدند. حتی یک نفر خانم که از نظر تیپ ظاهری با ما متفاوت بود، برگشت و به همسرش گفت: می بینی ، بعد بگویید بچه حزب اللهی ها محبت بلد نیستند و به همسران شان ابراز محبت نمی کنند.آن روز منوچهر همه گل های پیرمرد را خرید و روی پاهای من ریخت و من نمی دانستم چه بگویم و چه کلمه ای لایق این محبت است. غیر از اینکه بگویم بی نهایت دوستت دارم.
⊹🌷 #شهدارایادکنیمباذکرصلوات
#شهید_منوچهر_مدق
#روایت_عشق❤️
.
𓂃اینجاشهدامیزبانعشقاند𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🪖
⏝