💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوبیستوسه
+:مانی صحبت کرده با مامانینا.. که مثلا مسافرتمون تموم شده،تا دو روز برمیگردیم... دیگه
مجبور نیستی دروغ بگی..
راه میافتد.
نگاهش میکنم
نه شک ندارم....
مسیحِ واقعی کنارم نشسته ..
مسیح بیاحساسِ سردی که همه میگویند، نمیشناسم ...
مسیح،همین پسربجه ی مغروری است که حرفش را در حجاب لفافه زد و حالا؛سرخوش از
پیروزی؛روی ابرها سیر میکند.
سرم را پایین میاندازم و لبخند میزنم.
تلخی ماجرای ظهر را میشود از یاد برد،با آرامشی که حالا دارم...
خدایا،ممنون!
*نیکی*
جزوه ها را داخل کیف میچپانم.
شام دیشب را مهمان مسیح بودم و دیر به خانه برگشتیم.
چادرم را سرمیکنم و از اتاق بیرون میروم.
به گمانم مسیح هنوز خواب است،پاورچین پاورچین و بی صدا حرکت میکنم مبادا بیدار شود.
میخواهم از جلوی آشپزخانه رد بشوم که صدایی میآید
:_صبح بخیر
هیــــــن بلندی میکشم و دستم را روی قلبم میگذارم.
لب هایش به لبخند بزرگی باز شده اند و او سعی میکند،پنهانش کند.
سریع،خودم را جمع و جور میکنم.
با اعتماد به نفس میگویم
+:سلام،صبح بخیر
:_ترسیدی؟
+:نه خیر.. مگه شما اجنه ای که من بترسم؟
خنده اش را کنترل میکند.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝