#صبحونه
همیشه که صبح
شعر نمیخواهد !
یک وقت هایی
تو را ميخواهد
فقط تو را ....🥺🌸💓
صبحتون بخیر❤️🌱
🍃🌸| @asheghaneh_halal
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢
.
قلبـــــم پر شده از تـــ♥ــو
به سختی میشـــــه گفت که
قلبـــــم برای خودمـــــه . . .💍'
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌽
⏝
֢ ֢ #چه_جالب ֢ ֢
.
🎈سیب زمینی با سس قارچ و پنیر😍😋
راحت تر و خوشمزه تر از این نداریم دیگه🥰❤️
.
سیبزمینی هارو به خوبی بشورید و از تمیز شدن شون مطمئن بشید 🥰
به اندازه های مساوی برش بزنید.
( اگر هم دلتون نیومد پوست کنید😅 )
نکته اصلی اینه که اول ادویه هارو بزنید و مخلوط کنید وبعد روغن زیتون بزنید .
ادویه ها : نمک - فلفل - آویشن - اورگانو و هر ادویه ای که دوست دارید.
داخل فر ۱۷۰ درجه به مدت تقریبی ۳۰-۴۰ دقیقه
چک کنید هر زمان طلایی و برشته شد آماده است.
.
برای سس قارچ :
قارچ هارو با کره و حرارت بالا تفت بدین و بعد بهش دو ق غ ارد اضافه کنید.
چند ثانیه تفت بدین و بعد یک لیوان شیر ولرم اضافه کنید.
نمک و فلفل و اورگانو اضافه کنید و بعد از غلیظ شدن بهش پنیر دلخواه تون اضافه کنید تا اب بشه و مخلوط کنید .
نوش جان❤️
.
𓂃فوتوفنهاےسهسوته𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌽
⏝
🛵
⏝
֢ ֢ #درِگوشی ֢ ֢
.
♕ اسم دلبر و همدمت رو
به زبان اسپانیایی
اینجوری سیو کن🥹🤭
╟🤍 - دلربـٰایِ مـَن🪞
•- Mi encanto
╟❤️ - مـٰاه کـٰامل مـَن🌕
•- Mi luna llena
╟🤍 - نـون پنیر مـَن🍞🧀
•- Mi pan y queso
°کپے!؟
_ تنهاباذکرآیدےمنبع،موردرضایته☺️
.
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
.
𐚁 بفرماییدتودمدربده
╰─ @asheghaneh_halal
🛵
⏝
🧸
⏝
֢ ֢ #پشتڪ ֢ ֢
.
جز تو به که پناه برم؟🙂✨
.
𓂃دیگهوقتشهبهگوشیترنگوروبدی𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧸
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢
و تسألني کیف أنت؟ فاجیبک:
مریض بك . .
[و از من میپرسی که در چه حالی؟
پاسخ میدهم: بیمارِ توام...🌿❤️]
.
.
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
8.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧣
⏝
֢ ֢ #مجردانه ֢ ֢
.
.
🤔 بهترین سن ازدواج کِیه؟ ⁉️
بالاخره کی ازدواج کنیم؟⁉️
🔆 پاسخ استاد برمایی درباره سن مناسب ازدواج و زمان درست ازدواج‼️
.
𓂃محفلمجردهاےایـتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧣
⏝
@ostad_Shojae4_5996803737207704191.mp3
زمان:
حجم:
13.35M
📼
⏝
֢ ֢ #ثمینه ֢ ֢
✨ زیرکترین فرزندان حضرت زهرا "س"، شبیهترین فرزندان به ایشان هستند!
برای هر پدر و مادری، عزیزترین فرزندان؛ دغدغهمندترینشان در رفع اولویتها و نیازهای خانواده است!
برای سبقت گرفتن از بقیهی فرزندان، و نزدیکتر شدن به وجود مادر :
✦ اولین قدم، یکسان سازی دغدغهها و اولویتهای ما با ایشان است!
𓂃حرفدلترواینجابشنو𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
📼
⏝
🧃
⏝
֢ ֢ #ویتامینه ֢ ֢
.
خانوم گل🌸
هیچوقت عیب های خودتو رو بازگو نکن
مثلا نگو وای چقد چاقم❌
کاری کن همسرت فک کنه خوشگل ترین زن
دنیا رو داره😌
.
𓂃ویتامینعشقتاینجاست𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧃
⏝
☀️
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
من دوست دارم لحظهای آقا
آرام و دور از درد و غم باشم
دنیا چه دارد بهتر از اینکه
من گوشه صحن حرم باشم..
.
𓂃جایےبراےخلوتباامامرئـوف𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
☀️
⏝
عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_چهارصدوده چهره ی نگران مسیح را برابرم میبینم. تنها یک قد
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدویازده
مسیح،مضطرب قاشق را درون لیوان میچرخاند و صدای بهمخوردن حبههای قند و دیواره ی
لیوان، اعصابم را بهم میریزد.
زن آرام به مسیح میگوید :رنگشون پریده... به نظرم ضعیف شدن ...
صدایش هم برایم آشناست.
کجا دیدمش؟
مسیح میخواهد به طرفم بیاید،اما مردد رو به زن میگوید: لطفا کمک کن رو اون مبل بشینن.
زن،کمک میکند تا جسم کم توانم را روی مبل بیندازم.
مسیح برابرم زانو میزند و با نگرانی در چشمهایم خیره میشود.
:_بیا اینو بخور... بخور خان َمـ...
دهانش باز میماند، ضمیر مالکیت را از انتهای جمله اش پاک میکند و نفسش را با صدا بیرون
میدهد.
کلافه، لیوان را به دستم میدهد.
یک جرعه مینوشم.
زن راست میگوید.
ضعف کرده ام.
به نیروی قند و انرژی شیرینش نیاز دارم.
باید هرچه سریعتر سلول های خاکستری مغزم را هشیار کنم.
باید حافظهام یاری کند تا به خاطر بیاورم این زن را کجا دیدهام.
چشمانم را میبندم و باز میکنم.
مسیح شمرده شمرده بدون اینکه ثانیه ای نگاهش را از چشمانم بگیرد،میگوید
:_آرومـ بخور...
ِجرعه ای دیگر، از آب شیرین درون لیوان مینوشم
نفس عمیقی میکشم.
مسیح میپرسد
:_بهتری؟
سر تکان میدهم.
خوبم،بهترم یعنی...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدودوازده
از جا بلند میشوم.
سعی میکنم مقتدر به نظر برسم. مسیح نگران همراهم بلند میشود.
:_مطمئنی خوبی؟
یاد آزمایشگاه میافتم.
همان روزی که ضعف کردم..ـ
آن روز، مسیح نگران نبود، شک ندارم...
اما امروز، نگران است...
لحنش را میشناسم. برق چشمهایش را هم...
نگرانی حتی از حالت نگاهش میبارد.
این وابستگی مسخره، با من و تو چه کرده پسرعمو...
مسیح سرش را پایین میاندازد.
چشمهایش را میبندد و باز میکند.
کلافه برمیگردد و دستش را درون موهای لخت مشکیاش حرکت میدهد
این بار نوبت اوست که نگاه بدزدد.
نمیدانم چقدر اما
متوجه میشوم مدت زیادی است بیآنکه چیزی بگویم، در چشمهایش خیره شدهام.
چرا من اینطور میکنم ؟
به طرف زن برمیگردم.
در چهرهاش هیچ خصومتی نسبت به من نیست برعکس، نگاهش مهربان و دلسوز به نظر
میرسد.
میخواهم از کنارش بگذرم که مسیح صدایم میزند.
سرمای لحنش،قلبم را در قطبِ جنوِب بیاحساسی زنده به گور میکند .
:_نیکی...
به طرفش برمیگردم اما او همچنان پشت به من ایستاده.
:_طلا خانم از امروز زحمت میکشن میان اینجا نهار و شام رو آماده میکنن.
زن را نگاه میکنم،طلا...
خدمتکار خانه ی زنعموشراره..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝