عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_چهارصدوده چهره ی نگران مسیح را برابرم میبینم. تنها یک قد
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدویازده
مسیح،مضطرب قاشق را درون لیوان میچرخاند و صدای بهمخوردن حبههای قند و دیواره ی
لیوان، اعصابم را بهم میریزد.
زن آرام به مسیح میگوید :رنگشون پریده... به نظرم ضعیف شدن ...
صدایش هم برایم آشناست.
کجا دیدمش؟
مسیح میخواهد به طرفم بیاید،اما مردد رو به زن میگوید: لطفا کمک کن رو اون مبل بشینن.
زن،کمک میکند تا جسم کم توانم را روی مبل بیندازم.
مسیح برابرم زانو میزند و با نگرانی در چشمهایم خیره میشود.
:_بیا اینو بخور... بخور خان َمـ...
دهانش باز میماند، ضمیر مالکیت را از انتهای جمله اش پاک میکند و نفسش را با صدا بیرون
میدهد.
کلافه، لیوان را به دستم میدهد.
یک جرعه مینوشم.
زن راست میگوید.
ضعف کرده ام.
به نیروی قند و انرژی شیرینش نیاز دارم.
باید هرچه سریعتر سلول های خاکستری مغزم را هشیار کنم.
باید حافظهام یاری کند تا به خاطر بیاورم این زن را کجا دیدهام.
چشمانم را میبندم و باز میکنم.
مسیح شمرده شمرده بدون اینکه ثانیه ای نگاهش را از چشمانم بگیرد،میگوید
:_آرومـ بخور...
ِجرعه ای دیگر، از آب شیرین درون لیوان مینوشم
نفس عمیقی میکشم.
مسیح میپرسد
:_بهتری؟
سر تکان میدهم.
خوبم،بهترم یعنی...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝