عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_بیستودو :من کالم خدا رو قبول کردم،با خوندن قـرآن،ولی
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_بیستوسه
مسجد تقریبا خالی شدهاست . . .
هیچکس نیست.
آرام چادر را درمیآورم و به فهیمه میدهم.
+ ممنون
- اگه دوس داری پیشت بمونه
+ نه، ممنون.
راستی حرفات خیلی قشنگ بود ،
مرسی که وقت گذاشتی
- عزیزدلــم،
اگــه بازم کارم داشتی بیا همینجا،
موقع اذانـا اینجام.
+ ممنون، خداحافظ
- خداحافظ
آرام و با طمأنینه از ساختمان خارج میشوم،
ســر ظهــر است و همه جا خلوت است . میخواهم از مسجد خارج شوم
کـه نگاهم به آخوندی میافتد که با دوستانش از ساختمان مسجد خارج
میشود،
چقدر قیافهاش آشناست . . .
چقدر شبیه سید جواد است. . .
چشم تیز میکنم،
خودش است . . .
پس او طلبـــه بودهاست . . .
دوستانش هم شبیه خودش هستند،
هم سن و سال او،
با تیپهای شبیه او،
فقط او عبا و عمامه دارد و آنها نــه . . .
دوستانش سر به ســرش میگذارند،
عمامهی مشکیاش را مرتب میکند،
یکی از پسرهای همراهش میگوید:
سید پس کی شیرینی معممشدنت رو میدی؟
دیگری جوابش را میدهــد
گذاشتــه با شیرینی عروسیش بده.
و همه میخندد،به خودم میآیم،
من هم لبخند روی لبم نشسته.
از مسجد بیرون میآیم،
چقدر جمع دوستانهشان صمیمی بود . . .
یعنی مذهبیها،خشـــــک و بیروح نیستند؟؟ حــرفهای فهیمه را با خودم مرور میکنم،
به عشقخدا، برایخدا . . .
ناخودآگاه دست میبرم و شالم را جلــو میکشم،
موهایم بیرون نبود،خداراشکــــــر❤
با صــــدایتلفـن از جا میپرم،
دو روز است کـه از فاطــمه بیخبرم.
صــدای گــرفتــهی فاطــمه در گوشم میپیچید؛
- الـــو نیکی؟
+فاطــمـــه؟
خودتی؟
سلام ، کجایـــی پس تو؟
تلخ میخندد؛
+تــو خوبی؟
چرا چیزی نمیگی فاطمه؟چیزی شده؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•