💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوشانزده
:_نیکی...خوبی؟؟
دستم را میگیرد و روی نیمکت مینشاندم.
مسیح میگوید:چیزی نیست،ضعف کرده... من الآن میام...
در صدایش نگرانی نیست. مطمئنم!
عمو رو به رویم روی زانوهایش مینشیند.
:_نیکی...منو ببین..
سریع تر از آنچه فکرش را میکنم،مسیح میرسد و نایلونی پر از خوراکی کنار دستم میگذارد.
عمو یک آبمیوه برمیدارد،نی درونش فرو میکند و به دستم میدهد.
به سختی شروع به خوردن میکنم.
معده ام،آبمیوه را پس میزند اما من همچنان میخورم..
پاکت را روی نیمکت میگذارم و دستم را روی صورتم.
+:من خوبم... عمو نگران نباشین..
اصلا خوشم نمیآید که مقصد نگاه باشم،آن هم نگاه های بی روح مسیح.
به سختی بلند میشوم و خودم را حفظ میکنم.
عمو نگران میپرسد
:_مطمئنی خوبی؟
سرم را تکان میدهم
+:خوبم.. خوبم عمو..
پاکت آبمیوه را برمیدارم و داخل سطل زباله میاندازم.
مسیح به طرف ماشین میرود.
کنار عمو راه میافتم و آرام میگویم
+:عمو خودمون بریم..
عمو به طرفم برمیگردد
:_چی؟
+:خودمون بریم خونه،تنها
شاید علت ناراحتی و ضعف روحی ام،مسیح نباشد اما مطمئنم حضور در کنار او،حال بَدم را
تشدید میکند.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝