eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.3هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویست‌وهجده پشت خط،مامان است.. تماس را وصل میکنم. :_سلام
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_چی؟ +:بابا میخواد خونه ی نیاورون رو به نامت بزنه :_چی؟ +:گفت خونه ی خودت خیلی کوچولوعه..فعال برین تو اون خونه... :_وای +:مسیح لجبازی نکن.. تو با این کار،بابا رو مدیون خودت میکنی،اونم میخواد جبران کنه :_کاری نداری؟ +:نه مراقب خودت باش..خداحافظ موبایل را روی صندلی شاگرد میاندازم. دو دستم را روی فرمان میگذارم و با خودم میگویم:عجب بازی پر دردسری! ماشین را داخل پارکینگ میگذارم و پیاده میشوم.دکمه ی آسانسور را میزنم و به انتظار میایستم.چند ثانیه طول نمیکشد، که در آسانسور باز میشود. داخل میشوم و کلید طبقه ی هفتم را میزنم. در بسته میشود،برمیگردم و در آینه به خودم خیره میشوم. دست میبرم و کمی موهایم را مرتب میکنم. آسانسور متوقف میشود. جلو میروم و وارد شرکت میشوم. خانم نیازی،منشی شرکت،به احترامم بلند میشود. باز هم صورتش را بوم نقاشی کرده. صورتم را برمیگردانم. کاری به پوشش و آرایش چهره اش ندارم،همین که به پر و پای من نپیچد کافیست. صدای پر از عشوه اش،در راهروی خالی گوشم میپیچد. :_سلام آقامسیح،صبحتون بخیر با غیظ به طرفش برمیگردم. +:مثل اینکه شما حافظه ی ضعیفی دارین،من آریا هستم خانم... خودش را از تک و تا نمیاندازد،لبخند کوچکی میزند و میگوید :_آخه اسم به این قشنگی دارین،حیف نیست؟ ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝