💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدونودوچهار
این ناتوانی، این عجز آشکار و این بیاختیاری اعصابم را بهم ریخته است.
من نمیتوانم حتی نگاهش نکنم...
جز بی ارادگی چه نامی میشود رویش گذاشت ؟
از این ضعف و بیاختیاری متنفرم.
دست در موهایم میکنم و بهم میریزمشان.
شاید میخواهم با این کار،افکار ناآرام و پریشانم را به آرامش و سکون دعوت کنم.
کلافه از جایم بلند میشوم و چند قدم جلو میروم.
با خشم به طرف نیکی برمیگردم
از خودم عصبانی ام،اما ضعفم را پشت صدای بلندم پنهان میکنم.
:_واسه چی اومدی اینجا؟
خونسرد به طرفم برمیگردد.
از شیشه های بیاحساس چشمانش میترسم.
یعنی تا این حد از من ناراحت است؟
+:ببخشید،اجازه ی من دست شماست؟
بیشتر از قبل، شوکه میشوم.
من با این دختر و احساساتش چه کرده ام؟
لعنت به تو مسیح...
سعی میکنم کنترل اوضاع را به عقلم بدهم،نه به قلبم..
شاید هم کمی از لحن محکم و چشمان نافذ و مغرورتر از قبل نیکی ترسیده ام.
آب دهانم را قورت میدهم و گلویم را صاف میکنم.
سعی میکنم نگاهم را از او بدزدم.
به پایه ی میز مقابل نیکی خیره میشوم و با لحن مسالمت جویانه ای میگویم
:_مامان که نفهمیدن من دیشب....
کلامم را محکم تر از قبل،قطع میکند.
اخلاقی که هیچ وقت از او ندیده بودم.
+:نه...
من نمیتوانم تحمل کنم..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝