عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدونود چطور به خودش اجازه داد با من اینطور حرف بزند؟ ا
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدونودویک
:_خیلی درگیره مامان...
مامان خودش را نزدیکم میکشد
+:نیکی من رو این حساب که مسیح هم مثل باباته،به این ازدواج رضایت دادم.
سرش را جلو میآورد
+:هست؟؟
سر تکان میدهم،مسیح هم شبیه باباست..
همانقدر مغرور و غد..
مامان میگوید
+:در هر حال باید میاومد.بهش بگو به ادب و رسم و رسوم پایبند باشه...
سرتکان میدهمـ و زیر لب "چشم" میگویم.
دلم میگیرد،خیال میکردم آمدن به این فضا حالم را بهتر میکند اما الآن در بدترین شرایط قرار
دارم.
بلند میشوم
:_من دیگه برم مامان..
مامان هم بلند میشود
+:کجا؟
:_باید یه سری هم به خونه ی عمومحمود بزنم.راستی سوغاتی هاتونم یادم نرفته!میارم براتون
مامان سر تکان میدهد و لبخند میزند
+:به شراره سلام برسون.
کش چادرم را دور سرم میاندازم
انگار مامان میخواهد چیزی بگوید اما پشیمان میشود.
دوباره لب هایش از هم فاصله میگیرند اما باز هم،مردد سرش را پایین میاندازد.
برمیگردم
:_خداحافظ
ناگهان صدایش پای رفتنم را سست میکند.
+:کاش بیشتر میموندی نیکی..دلم برات تنگ شده بود...
ناخودآگاه برمیگردم و با سرعت بغلش میکنم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝