💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوهفتادوهشت
دریای آرام قلبم را موّاج کرد..
صدای مامان،فکر و خیال را از سرم میپراند.
+:الو نیکی...پس خودت بیا.. منیر هم مشتاق دیدارته...
منیر؟ چرا از خودش نمیگوید؟
چرا کمی آشفتگی ام را درک نمیکند؟
چرا کسی به تنهاییام فکر نمیکند؟
:_نهار؟
به فکر فرو میروم...
پیشنهاد خوبیست،شاید بهتر باشد این بار من،قدمی جلو بگذارم برای همسایه ام...
آه،پسرعمو....
:_نه مامان،واسه نهار نمیشه...مسیح،سرش خیلی شلوغه...یه فرصت دیگه میایم..
دلم پر میزند برای خانه ی پدر ی...
مامان میگوید
+:باشه،هرطور راحتی...عصر که میای؟
:_بله،ان شاءالله
+:باشه دخترم،مراقب خودت باش،کاری نداری؟
چقدر این واژه های پرمهر،زیبا هستند...
:_نه مامان جان،سلام برسونین..خدانگه دار..
موبایل را روی میز میگذارم و بلند میشوم،باید سنگ تمام بگذارم...
***
ظرف سالاد را روی میز میگذارم، نگاهی به ساعت مچی ام میاندازم...
یک و چهل دقیقه...
یکی از صندلی ها را عقب میکشم و مینشینم.
سر برمیگردانم و به قابلمه های روی اجاق نگاه میکنم.
با دقت، میز و وسایلش را از نظر میگذرانم..
همه چیز بی عیب و نقص به نظر میرسد...
فکر کنم شبیه کدبانوهای سریال های تلویزیونی شده ام.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝