eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدوشانزده عجب پیشنهاد مسخره ای.. الآن وقت گشت و گذار
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . مثل همان شب،سوار ماشین مانی میشویم و راهی خیابان ها. به مغازه های اطراف نگاه میکنم،به تکاپو و تلاش ها و دویدن هایشان... بوی عید را از همین فاصله میشود حس کرد. سال گذشته اصلا فکرش را هم نمیکردم،که امسال متأهل باشم و فردی مثل مسیح،سایه وار در زندگی ام. آه میکشم و نگاهی به دست چپم میاندازم. چشمانم جای خالی حلقه را میکاوند. تازه به یاد میآورم،دعوایمان از همین جا شروع شد.. از حلقه ای که موقع وضوگرفتن، جا گذاشتمش.. صدای مسیح در سرم میپیچد،چقدر ترسناک شده بود.. (من حق دارم،اینجا خونه ی منه تو هم زن منی.. هر غلطی دلم بخواد توش میکنم)... آرنجم را کنار شیشه میگذارم و انگشت اشاره ام را بین لب هایم. چقدر جمله اش میتواند مرا بترساند... اگر بخواهد... نه... امکان ندارد... اگر قصد چنین چیزی.... نفسم را باصدا بیرون میدهم. انگار با دو مسیح روبه رویم. مسیحی که سر میز نهار نشسته بود،با عشق از نهج البلاغه برایش میگفتم و او گوش میکرد...مسیحی که هیچ وقت صبحانه نمیخورد و به خاطرـمن... یا مسیحی که فریاد میکشید و اصرار داشت بداند چرا ماجرای تأهلم را کسی نمیداند... آخ آقای شریفی،ظهر وقت زنگ زدن بود؟ اصلا چرا با شماره ی پرستو ؟ سکوت ماشین را صدای زنگ موبایل میشکند. از دنیای فکر و خیال بیرون میآیم. مانی با تلفن حرف میزند،نگاهم را از پنجره به آدم ها میخ میکنم. نم نم باران،سنگ فرش عابرپیاده را خیس میکند. شیشه را پایین میکشم و دستم را تا مچ زیر باران میگیرم. صدای مسیح میآید،بدون اینکه برگردد. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝