eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.3هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . نگاهی به آینه میاندازم،چقدر از تصویر داخل آینه متنفرم وقتی صدای مردانه اش را به رخ نیکی کشیده... نگاهم به شلف میافتد. برق انگشتر خیره ام میکند،حلقه! دست میبرم و برش میدارم. مثل گنج گران بهایی در مشتم فشارش میدهم و بیرون میآیم. باید همانطور که ریتم آرام زندگی ام را پر از تشنج کردم،به حالت اول برش گردانم. باید نیکی را نیکی،آخ نیکی! خودم هم دوست ندارم باور کنم ولی به بودنش و محبت هایش عادت کرده ام. ِ همچنان به در بسته ی اتاقش نگاهی میاندازم. سری تکان میدهم،آه میکشم و راه میافتم. باید به مانی خبر بدهم. گره این مشکل به دستان مانی باز میشود. موبایل را برمیدارم،روی همان مبل مینشینم و شماره ی مانی را میگیرم. سه بار تماس گرفته.. بعد از بوق دوم،صدای پرانرژی اش میآید. :_به به مهندس بالاخره گوشی رو نگاه کردین.. سرد میگویم +:کبکت خروس میخونه.. :_چرا نخونه.. کبک شمام باید قناری بخونه.. ببین تا منو داری غم نداری که.. با یکی از کارمندای شهرداری منطقه حرف زدم.. قرار شد،متوقفش نکنن.. پروانه احداثش رو باطل نکنن تا تو بیای.. دو روز وقت دادن..گفتم بهشون رفتی ماه عسل.. گفتن آره دیگه عاشق بوده این همه اشتباه داره نقشه تون... سرد و خشک،بی‌هیچ ذوق و هیجانی میگویم +:ممنون مانی صدایش را پایین میآورد :_مسیح،تو خوبی؟ ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝