eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.9هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• سکوتم که طولانی شد ژانت پرسید: حرفهات تموم شد؟ گفتم: نه... راستش میخوام درباره کس دیگه ای حرف بزنم ولی نمیدونم چطوری و از کجا! ژانت بلند شد تا آبمیوه بیاره: خب تا یه لیوان آبمیوه بخوریم فکر کن ببین چطور باید بگی! نفس عمیقی کشیدم چند بار آیه شرح صدر رو زیر لب زمزمه کردم خدایا چقدر گفتن ازش سخته بهم توان بده! کمی از آبمیوه م خوردم و بعد بالاخره طوری که فکر میکردم بهتره شروع کردم: یادتونه گفتم تمام خلقت بر اساس محبت و علاقه و عشق خدا به موجودات بنا شده و خدا این عشق رو بین ما هم جاری کرده؟ _آره خب _خب علاقه حقیقی و غایی و نهایی، مختص خداست که مثبت بی نهایته و چون بی پایان و نامحدوده و همیشه چیز جدیدی برای کشف کردن داره شبیه شنا کردن توی دریا نه مثل لذت های مادی شناخته شده سیری پذیره و نه زدگی ایجاد میکنه هرچی هم توش عمیق بشی شدت بیشتری پیدا میکنه اما مسئله همون پنهان شدن خداست! واقعیت اینه که ما خدا رو نمیبینیم و با حواس پنجگانه درک نمیکنیم خدا هدف رو پیدا کردن خودش قرار داده و نشانه هایی طراحی کرده به عنوان راهنما و جهت یاب که مسیر حصول به خودش رو هموارتر میکنن و جهت رو نشون میدن بهتر بگم، هدف یافتن و عاشق شدن و حل شدن در خداست و این دنیا بستری برای این هدفه و با هدف دیگه ای توجیه نمیشه موجودیتش اما انسان که خدا رو نمیبینه سختشه که عاشق خدا بشه! برای همین خدا وجه الله رو طراحی کرده یعنی کسی که هم انسانه و موجودات درکش میکنن و میتونن ببیننش و هم تجلی گاه صفات خداست هر صفتی که در خدا هست در ابعاد کوچکتر در این فرد هم هست پس کسی که عاشق این انسان ها که نماد و تجسم اون صفات هستن میشه در واقع عاشق اون صفات خداگونه و در نهایت عاشق خدا شده و برعکس کسی که با اونها دشمنی کنه و دوستشون نداشته باشه به این معناست که با اون صفات زاویه داره و درونیاتش با جهت الهی همسو نیست قسمت اول رمان ضحی👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/71020 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩💞𓆪• . . •• •• مسعود،خیلی از عمومحمود و بابا و همه ناراحت بوده،اونقدر که میره و فامیلی اش رو عوض میکنه... هر دوشون از صفر شروع میکنن و به اینجا میرسن. چند سال بعد،بابات با مامانت ازدواج کرد و بعد هم که تو به دنیا اومدی... کل ماجرا همینه... +:پس....پس بابام میترسه،من کاری رو کنم که خودش کرد... :_شایـــــد صدای بابا در گوشم میپیچد،بدون فکر میگویم +:لحنش شبیه التماس بود... باید کاری کنم... پس کی فردا میشود؟ **** دست بالا میبرم. استاد نگاهش را از پشت شیشه ی عینک به من میدوزد :_مشکلی پیش اومده خانم نیایش؟ نگاه کلاس،معطوف چهر ه ام میشود. آب دهانم را قورت میدهم +:استاد،ممکنه من بیست دقیقه زودتر برم؟ :_مطمئنین خوبین؟به نظر مضطرب میاین. چند نفر از بچه های کلاس دقیق تر چهره ام را بالا و پایین میکنند و صدای پچ پچ بلند میشود. +:بله،خوبم..میتونم ؟ :_البته.. نفس راحتی میکشم و نگاهی به ساعت میکنم. هنوز چند دقیقه ای وقت دارم. ★ سرمای بهمن،پوست صورتم را میسوزاند . پر چادرم را با جمع میکنم،سرم را داخل یقه ی پالتو فرو میبرم و به سمت آژانس کنار دانشگاه راه میافتم. داخل دفتر آژانس میشوم،مردی جاافتاده پشت میز نشسته. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•