•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_نودوچهار
روبه روی بابا مینشینم. منیر برایم چای میآورد.
با لبخندی تشکر میکنم
:_ممنون منیرخانم
+:نوش جان
و از آشپزخانه خارج میشود. بابا استکان چای اش را برمیدارد.
:_خب،چه خبر؟
از این پرسش ناگهانی تعجب میکنم
+:سالمتی
بابا سر تکان میدهد و جرعه ای از چای اش مینوشد. اوضاع غیرعادی است و این برای من،یعنی
خطر.
سعی میکنم بابا را به حرف بیاورم،شاید میان حرف هایش کلمه ای بیابم و دلیل این همه عجایب
مشخص شود.
+:اممم....مامان کجاست؟
:_خونه ی آقای رادان،دورهمی سه شنبه ها دیگه..
+:آهان
دست هایم را دور فنجان حلقه میکنم و به اشکال عجیب بخار خیره میشوم. سکوت بابا آزارم
میدهد..
فنجان را به لبم نزدیک میکنم،اما صدای بابا متوقفم میکند.
:_نیکی من تا حالا چیزی از تو خواستم؟
شروع شد،خدایا،صد صلوات نذر جد سیدجواد،به خیر بگذرد..
فنجان را آرام روی میز میگذارم،آب دهانم را قورت میدهم.
+:نه بابا
:_ببین نیکی،من کامل اینو میفهمم که تو خیلی فرق کر دی. دیگه حتی از جنس ما نیستی؛تو
شدی شبیه وحید...واضح بگم،از این همه تغییرکردنت راضی نیستم.. الان چهارساله من و
مادرت متلک های ریز و درشت اطرافیان رو تحمل میکنیم.. تو از ما دور شدی،من اینو خوب
میفهمم؛ولی اینم خوب میدونم که واسه خواسته ی من ارزش قائلی. درسته؟
+:بله بابا،البته اگه..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•